کم هزینه، کم خرج، ارزان، کم پول خرج کردن، خرده خرده، خرده پول دادن، پول کمی صرف (کاری) کردن، (امریکا و کانادا)، کم ارزش، ناچیز، بی اهمیت، فرعی، جزئی، (با اقدام ناکافی و صرفه جویی بیجا) تضعیف کردن، فرسودن، خراب کردن
nickel and dime
کم هزینه، کم خرج، ارزان، کم پول خرج کردن، خرده خرده، خرده پول دادن، پول کمی صرف (کاری) کردن، (امریکا و کانادا)، کم ارزش، ناچیز، بی اهمیت، فرعی، جزئی، (با اقدام ناکافی و صرفه جویی بیجا) تضعیف کردن، فرسودن، خراب کردن
جملات نمونه
1. a nickel-and-dime project
طرح کم هزینه
پیشنهاد کاربران
بخور و نمیر
صرفه جویی بیجا
کم هزینه کردن
کم هزینه کردن
کلمات دیگر: