کلمه جو
صفحه اصلی

get things done

پیشنهاد کاربران

رتق و فتق امور، �اداره کردن امور،
به انجام رساندن کارها.

ترتیب کارا رو دادن
راس و ریس کردن

کاری که توسط دیگران انجام شود
For example: if there's something wrong with my car , my uncle take a look at it

ساماندهی کارها


کلمات دیگر: