معنی : عادی
unremarkable
معنی : عادی
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of remarkable.
• متضاد: exotic, newsworthy, notable, phenomenal, sensational, striking, suspicious
• مشابه: commonplace, ordinary, simple
• متضاد: exotic, newsworthy, notable, phenomenal, sensational, striking, suspicious
• مشابه: commonplace, ordinary, simple
• common, not remarkable
if you say that something is unremarkable, you mean that it is not beautiful, interesting, or exciting.
if you say that something is unremarkable, you mean that it is not beautiful, interesting, or exciting.
مترادف و متضاد
عادی (صفت)
habitual, wonted, usual, ordinary, normal, common, commonplace, plain, rife, regular, natural, customary, workaday, pompier, unremarkable
جملات نمونه
1. He led a busy but otherwise unremarkable life.
[ترجمه ترگمان]او یک زندگی شلوغ اما معمولی را رهبری کرد
[ترجمه گوگل]او زندگی شلوغ اما در غیر این صورت بی نظیر را رهبری کرد
[ترجمه گوگل]او زندگی شلوغ اما در غیر این صورت بی نظیر را رهبری کرد
2. Examination of the chest was unremarkable with no evidence of hyperinflation and clear auscultation.
[ترجمه ترگمان]امتحان صندوق بدون هیچ شواهدی از hyperinflation و auscultation وجود نداشت
[ترجمه گوگل]بررسی قفسه سینه بدون هیچ گونه شواهدی از بروز تورم و صدای بلند، غیر قابل علاج بود
[ترجمه گوگل]بررسی قفسه سینه بدون هیچ گونه شواهدی از بروز تورم و صدای بلند، غیر قابل علاج بود
3. It was an unremarkable street: two rows of small houses, little shops, a pub.
[ترجمه ترگمان]خیابان معمولی بود: دو ردیف خانه های کوچک، مغازه های کوچک، یک میخانه
[ترجمه گوگل]این یک خیابان غیرمعمول بود که دو ردیف خانه های کوچک، مغازه های کوچک، یک میخانه بود
[ترجمه گوگل]این یک خیابان غیرمعمول بود که دو ردیف خانه های کوچک، مغازه های کوچک، یک میخانه بود
4. She had a pale and unremarkable face.
[ترجمه ترگمان]صورتی رنگ پریده و معمولی داشت
[ترجمه گوگل]او چهره رنگ پریده و بی نظیر داشت
[ترجمه گوگل]او چهره رنگ پریده و بی نظیر داشت
5. Reasons for stopping the pill seemed unremarkable.
[ترجمه ترگمان]دلیل نگه داشتن قرص به نظر قابل توجه نبود
[ترجمه گوگل]دلیل توقف قرص به نظر می رسد غیر قابل علاج است
[ترجمه گوگل]دلیل توقف قرص به نظر می رسد غیر قابل علاج است
6. Josh was, I thought, a pleasant but unremarkable young man.
[ترجمه ترگمان]فکر کردم جاش یه مرد خوب ولی معمولی نیست
[ترجمه گوگل]جاش، من فکر کردم، یک مرد جوان خوشایند اما غیر قابل علاج است
[ترجمه گوگل]جاش، من فکر کردم، یک مرد جوان خوشایند اما غیر قابل علاج است
7. The past medical history was otherwise unremarkable.
[ترجمه ترگمان]سابقه پزشکی در گذشته بسیار قابل توجه بود
[ترجمه گوگل]سابقه پزشکی گذشته غیرممکن بود
[ترجمه گوگل]سابقه پزشکی گذشته غیرممکن بود
8. Basically an unremarkable set of Regency terrace houses, it was notable only for having 350 windows.
[ترجمه ترگمان]اساسا یک مجموعه ساده از خانه های terrace، تنها برای داشتن ۳۵۰ پنجره قابل توجه بود
[ترجمه گوگل]اساسا یک مجموعه بی نظیر از خانه های تراس Regency، تنها برای داشتن 350 پنجره قابل توجه بود
[ترجمه گوگل]اساسا یک مجموعه بی نظیر از خانه های تراس Regency، تنها برای داشتن 350 پنجره قابل توجه بود
9. His medical history was unremarkable until the day before admission.
[ترجمه ترگمان]سابقه پزشکی او تا روز قبل از پذیرش چندان قابل توجه نبود
[ترجمه گوگل]تاریخ پزشکی او تا روز قبل از پذیرش غیر قابل علاج بود
[ترجمه گوگل]تاریخ پزشکی او تا روز قبل از پذیرش غیر قابل علاج بود
10. In this unremarkable suburban community, Siemens has created a showcase apprenticeship program for electronics technicians.
[ترجمه ترگمان]در این جامعه قابل توجه حومه شهر، زیمنس برنامه کارآموزی را برای متخصصان الکترونیک ایجاد کرده است
[ترجمه گوگل]در این جامعه حومه غیرمعمول، زیمنس یک برنامه کارآموزی ویترین برای تکنسین های الکترونیک ایجاد کرده است
[ترجمه گوگل]در این جامعه حومه غیرمعمول، زیمنس یک برنامه کارآموزی ویترین برای تکنسین های الکترونیک ایجاد کرده است
11. By the early seventies both were considered unremarkable occupational hazards of life in the gay fast lane.
[ترجمه ترگمان]در اوایل دهه هفتاد، هر دوی آن ها خطرات جدی شغلی زندگی را در همان مسیر پر نشاط در نظر گرفتند
[ترجمه گوگل]در اوائل هفتاد و هفتاد، هر دو خطرات شغلی غیرقابل توجه زندگی در خط خطی همجنسگرا بودند
[ترجمه گوگل]در اوائل هفتاد و هفتاد، هر دو خطرات شغلی غیرقابل توجه زندگی در خط خطی همجنسگرا بودند
12. Not only was it unremarkable and rather battered, it did nothing at all to jog her errant memory.
[ترجمه ترگمان]نه تنها به خاطر داشت و نه خرد و خمیر، هیچ کاری نکرد که به یاد خاطرات errant بیفتد
[ترجمه گوگل]نه تنها آن را غیر قابل علاج و نه ضرب و شتم بود، آن را انجام نداد تا همه به حافظه نادرست خود را تکان دادن
[ترجمه گوگل]نه تنها آن را غیر قابل علاج و نه ضرب و شتم بود، آن را انجام نداد تا همه به حافظه نادرست خود را تکان دادن
13. He considered her good but unremarkable clothes, and wondered what she did for laughs.
[ترجمه ترگمان]او لباس خوب و معمولی خود را در نظر گرفت و از خود می پرسید برای خندیدن چه کرده است
[ترجمه گوگل]او لباس های خوب، اما غیر قابل توجه او را در نظر گرفت، و تعجب می کند که چه چیزی برای خنده انجام داده است
[ترجمه گوگل]او لباس های خوب، اما غیر قابل توجه او را در نظر گرفت، و تعجب می کند که چه چیزی برای خنده انجام داده است
14. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
15. Laboratory tests were unremarkable except for cerebrospinal fluid (CSF) lymphocytic pleocytosis.
[ترجمه ترگمان]تست های آزمایشگاهی به جز مایع مغزی - نخاعی (CSF)قابل توجه نبودند
[ترجمه گوگل]آزمایشات آزمایشگاهی غیر قابل علاج بودند، به جز پلیوسایتوز لنفوسیتی مایع مغزی نخاعی (CSF)
[ترجمه گوگل]آزمایشات آزمایشگاهی غیر قابل علاج بودند، به جز پلیوسایتوز لنفوسیتی مایع مغزی نخاعی (CSF)
پیشنهاد کاربران
دیده نشد
معمولی
فاقد اهمیت
غیر قابل علاج
غیر قابل توجه
واضح نبودن
عادی، در جواب های ازمایش به معنی عادی و بدون مشکل است
the cervical vertebrae and intervertebral foramina are unremarkable
معنی این چی میشه دقیقا؟
معنی این چی میشه دقیقا؟
فاقد علائم قابل توجه
معنی این جمله چییت
The other imaged of neurocranium
is unremarkbale
The other imaged of neurocranium
is unremarkbale
unremarkable
decreased lordosis
معنی اینها لطفا
decreased lordosis
معنی اینها لطفا
معناى غیر قابل توجه هم میده
مثلا
I am unsurprised by how unremarkable he is
من متوجه شدم که او ابدا فرد قابل توجهی نیس
مثلا
I am unsurprised by how unremarkable he is
من متوجه شدم که او ابدا فرد قابل توجهی نیس
عادی، معمولی، نه چندان خوب، خسته کننده
کلمات دیگر: