کلمه جو
صفحه اصلی

frill


معنی : لذت، تزئینات، چین، حاشیه چیندار، پیرایه، افراط، زوائد، تجمل، چیز بیخود یا غیر ضروری، ریشه دار کردن، حاشیه دوختن بر
معانی دیگر : (حلقه ای از پر یا مو در دور گردن پرنده یا حیوان) طوقی، طوق پر، یال، (هر زینت غیرلازم، هر چیز غیرضروری و نمایشی) تجمل، زیب بیهوده، زلم زیمبو، حاشیه ی چین دار (جامه)، لبه ی خز (لباس)، سر آستین خز، والان، (عکاسی) چروک حاشیه های فیلم یا کلیشه، چروک شدن (در اثر جدا شدن امولسیون از فیلم پایه)، (لبه یا حاشیه ی جامه یا پرده و غیره را) چین دار کردن، خز دار کردن، (با طوقی یا حاشیه ی چین دار یا خز) آذین کردن، زواید، لرزیدن ازسرما

انگلیسی به فارسی

چین، حاشیه چین دار، زواید، تزئینات، پیرایه، چیز بیخود یا غیر ضروری، افراط، لذت، تجمل، لرزیدن (ازسرما)، حاشیه دوختن بر، ریشه دار کردن


فرفری، حاشیه چیندار، لذت، چین، زوائد، تزئينات، پیرایه، افراط، تجمل، چیز بیخود یا غیر ضروری، ریشه دار کردن، حاشیه دوختن بر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an ornamental gathered or pleated trimming, esp. on the edge of a garment.
مشابه: border, ruffle

(2) تعریف: an unnecessary or superfluous ornament or luxury.
مشابه: superfluity

- He drove an expensive car with all the frills.
[ترجمه ترگمان] با تمام the اتومبیل گران قیمتی اتومبیل را می راند
[ترجمه گوگل] او یک ماشین گرانقیمت با تمام زواید را رانندگی کرد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: frills, frilling, frilled
مشتقات: frilly (adj.)
(1) تعریف: to decorate with a gathered or pleated trimming; ruffle.
مشابه: border, ruffle

(2) تعریف: to form into a ruffle.
مشابه: ruffle

• ruffle, lace edging, decorative trim; something which resembles a frill (i.e. a ruff of hair or tuft of feathers); luxury, something decorative or enjoyable but not necessary
decorate with a fringe, decorate with a ruffle
a frill is a long, narrow, folded strip of cloth which is attached to something as a decoration.
if something has no frills, it is simple and has no unnecessary or additional features.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] غشای استراکد غشایی نسبتا بزرگ که در پشت برآمدگی کفه بازوپا شکل گرفته و توسط حاشیه گوشته فرورونده موجود، نهشته شده است. مقایسه شود با: growth lamella.
[نساجی] چین - حاشیه چین دار

مترادف و متضاد

لذت (اسم)
amusement, pleasure, delight, joy, enjoyment, gratification, titillation, frill, delectation, gusto

تزئینات (اسم)
bijouterie, frill, passementerie

چین (اسم)
flexure, offset, fold, fringe, frill, crispiness, chitlings, crease, wrinkle, fluting, crimp, chitlins, chitterlings, furbelow, lock, pucker, plication, plica, plait, tuck, pleat

حاشیه چین دار (اسم)
fringe, frill, chitlings, chitlins, chitterlings, furbelow

پیرایه (اسم)
ornament, decoration, frill

افراط (اسم)
excess, frill, self-indulgence, indulgence, extravagance, intemperance, overindulgence, plethora, superfluity, exorbitance, exorbitancy

زوائد (اسم)
excrement, frill

تجمل (اسم)
frill, pomp, luxe

چیز بیخود یا غیر ضروری (اسم)
frill

ریشه دار کردن (فعل)
root, frill

حاشیه دوختن بر (فعل)
frill

luxury, nice touch


Synonyms: amenity, decoration, doodad, extravagance, fandangle, flounce, foppery, frippery, fuss, garbage, garnish, gathering, gimcrack, gingerbread, jazz, lace, ruffle, superfluity, thing, tuck


Antonyms: plainness


جملات نمونه

1. You could always sew a frill or two around the bottom of the skirt if you think it's too plain.
[ترجمه ترگمان]اگر فکر می کنی خیلی واضح است، همیشه می توانی یک پارچه یا دو دور زیر دامن بدوزد
[ترجمه گوگل]اگر فکر می کنید خیلی ساده است، می توانید همیشه دو یا دو دامن را در اطراف دامن بپوشانید

2. Economise on fabric by only making the frill to cover the front of the chair.
[ترجمه ترگمان]پارچه روی پارچه تنها با ایجاد توری برای پوشش دادن جلوی صندلی شروع به حرکت می کند
[ترجمه گوگل]صرفه جویی در پارچه تنها با ساختن غلاف برای پوشش جلوی صندلی

3. Optional trimmings For a gathered frill: lace or double-sided satin ribbon, measuring twice the perimeter of the cushion.
[ترجمه ترگمان]پارچه های توری برای تور دوزی شده بود: تورهای حریر یا دو طرفه ابریشم بود و دو برابر محوطه کو سن را اندازه می گرفت
[ترجمه گوگل]طناب های اختیاری برای یک طبل جمع آوری شده: توری یا روبان ساتن دو طرفه، دو برابر محیط کوسن اندازه گیری می شود

4. The frill is obtained by sewing a channel through a double thickness of fabric below the top of the curtain.
[ترجمه ترگمان]این گیاه از طریق دوخت یک کانال از طریق یک ضخامت دوگانه از پارچه زیر پرده به دست می آید
[ترجمه گوگل]طوفان با دوختن یک کانال از طریق یک ضخامت دوتایی پارچه زیر بالای پرده بدست می آید

5. The Clumber has a good neck frill and on no condition should his throat be shaved.
[ترجمه ترگمان]Clumber دارای یک لبه گردن خوب است و هیچ شرطی نباید گلویش را اصلاح کند
[ترجمه گوگل]کلومت دارای یک گردن خوب است و در هیچ شرایطی باید گلو او تراشیده شود

6. Its long postcranial frill not only serves as a display of aggression, but also protects the sensitive neck area from attacks.
[ترجمه ترگمان]frill بلند مدت آن نه تنها به عنوان نمایش پرخاشگری عمل می کند بلکه از ناحیه حساس گردن در برابر حملات محافظت می کند
[ترجمه گوگل]طوفان طولانی پس از قاعدگی نه تنها به عنوان یک نمایش تجاوز، بلکه از منطقه گردن حساس از حملات محافظت می کند

7. To make into a ruffle frill.
[ترجمه ترگمان] که برای همیشه از هم دور بشیم
[ترجمه گوگل]برای ساختن یک فرفره رفل

8. She sewed a frill on the bottom of her skirt.
[ترجمه ترگمان]حاشیه دامنش را می دوخت
[ترجمه گوگل]او در پایین دامن خود غرق کرد

9. The Protoceratops had a frill on its head. Males had a bigger frill than females.
[ترجمه ترگمان]The حاشیه دوزی بر سر داشت نرها حاشیه ای بزرگتری نسبت به ماده ها داشتند
[ترجمه گوگل]Protoceratops در سرش زاویه دار بود مردان بیش از زنان غرق شدند

10. Now(sentence dictionary), here's the frill at half staff.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر (فرهنگ لغت (جمله لغت)، این مقاله در اینجا به اندازه نصف پرسنل مورد بررسی قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]در حال حاضر (فرهنگ لغت جمله)، در اینجا کاراکتر در نیمی از کارکنان است

11. He pulled out his frill as far as his navel.
[ترجمه ترگمان]سرش را تا ناف او بیرون کشید
[ترجمه گوگل]او تا جایی که ناف او را می کشاند بیرون زد

12. When these flowers frill bloom they send forth a fragrance at once delicate and sweet.
[ترجمه ترگمان]وقتی این گل شکوفا می شود، رایحه خوش و شیرین به مشام می رسد
[ترجمه گوگل]هنگامی که این گلها را پررنگ می کنند، آنها یک عطر را در یک لحظه ظریف و شیرین می آورند

13. The frill is that ruff - like collar it to bluff its enemies, like feral cats.
[ترجمه ترگمان]حاشیه آن مثل یقه اسکی است که مثل گربه های وحشی آن را تیز می کنند
[ترجمه گوگل]غلطله این است که یقه ای مانند یقه آن را برای غلبه بر دشمنان خود، مانند گربه های مروارید

14. The neck has a well-marked frill in the coat.
[ترجمه ترگمان]در این کت a به خوبی مشخص شده است
[ترجمه گوگل]گردن دارای زنجیر مشخصی در کت است

15. She took pleasure in prefectly goffering the frill on her father's shirts.
[ترجمه ترگمان]از این که حاشیه لباسش را بر پیراهن پدرش پوشانده بود لذت می برد
[ترجمه گوگل]او لذت بردن را به شدت غرغره بر روی پیراهن پدرش

پیشنهاد کاربران

- موارد یا اجزاء غیر ضروری
- حاشیه
- تزئینات و دکوراسیون غیر ضروری یا تجملاتی
- Non essential features

• I just need a comfortable apartment with no frills


کلمات دیگر: