معنی : تمجمج کردن، دزدکی راه رفتن، اهسته و دزدکی کاری کردن
معانی دیگر : (عامیانه)، (مثل گربه) بی صدا راه رفتن، پاورچین رفتن، مثل گربه دزدکی راه رفتن، طفره رفتن
pussyfoot
معنی : تمجمج کردن، دزدکی راه رفتن، اهسته و دزدکی کاری کردن
معانی دیگر : (عامیانه)، (مثل گربه) بی صدا راه رفتن، پاورچین رفتن، مثل گربه دزدکی راه رفتن، طفره رفتن
انگلیسی به فارسی
(مثل گربه) دزدکی راه رفتن، آهسته ودزدکی کاری کردن، طفره رفتن، تمجمج کردن
pussyfoot، دزدکی راه رفتن، تمجمج کردن، اهسته و دزدکی کاری کردن
انگلیسی به انگلیسی
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: pussyfoots, pussyfooting, pussyfooted
حالات: pussyfoots, pussyfooting, pussyfooted
• (1) تعریف: to move softly and furtively, as a cat.
• (2) تعریف: to act indecisively or overcautiously.
اسم ( noun )
• : تعریف: someone who moves softly and furtively.
• move stealthily, move cautiously, sneak quietly
مترادف و متضاد
Antonyms: plod
be cautious
Synonyms: avoid, beat around the bush, be noncommittal, creep, dodge, duck the issues, equivocate, evade, glide, hedge, hem and haw, lurk, play it close to the vest, prevaricate, prowl, shuffle, sidestep, sit on the fence, skirt, skulk, slide, slink, slip, sneak, steal, tergiversate, tergiverse, tiptoe, tread warily, watch one’s step, weasel
تمجمج کردن (فعل)
hem, pussyfoot
دزدکی راه رفتن (فعل)
pussyfoot
اهسته و دزدکی کاری کردن (فعل)
pussyfoot
پیشنهاد کاربران
فس فس کردن، طفره رفتن، تعلل کردن، لفت دادن، گاماس گاماس کاری رو انجام دادن
دست دست کردن
این دست اون دست کردن
این دست اون دست کردن
کلمات دیگر: