کلمه جو
صفحه اصلی

grocery


معنی : بقالی، خواربار، عطاری، عطاری خواربار فروشی
معانی دیگر : خوار بار فروشی، فروشگاه (مواد خوراکی و نیازهای خانه)

انگلیسی به فارسی

بقالی، عطاری خواربار فروشی، خواربار


خواربار، بقالی، عطاری، عطاری خواربار فروشی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: groceries
(1) تعریف: a store in which food and other supplies for household use are sold.

(2) تعریف: (pl.) the items sold in such a store.

• grocery store, store which sells food and other household goods; goods sold at a grocery
in america, a grocer's shop is called a grocery.
groceries are foods such as flour, sugar, and tinned foods.

مترادف و متضاد

بقالی (اسم)
chandlery, grocery

خواربار (اسم)
food, supply, viand, victual, grocery, provender, provisions, foodstuff, provand, provant, proviant

عطاری (اسم)
perfumery, grocery, pharmacology

عطاری خواربار فروشی (اسم)
grocery

جملات نمونه

1. grocery store
خواربار فروشی

2. he operates three grocery stores
او سه فروشگاه را می گرداند (اداره می کند).

3. to deliver a grocery order
اجناس سفارشی از دکان بقالی را تحویل دادن

4. she serves in a grocery store
او در یک بقالی کار می کند.

5. i forgot to buy milk, so i had to make another trip to the grocery
یادم رفت شیر بخرم لذا مجبور شدم یک دفعه ی دیگر به بقالی بروم.

6. Grocery stores sell many foods that have been processed.
[ترجمه Koorosh.F] خوار و بار فروشی ها بسیاری از غذاهایی را که فرآوری شده اند، می فروشند.
[ترجمه ترگمان]خواربار بسیاری غذاهایی را می فروشند که فرآوری شده اند
[ترجمه گوگل]فروشگاه های مواد غذایی بسیاری از غذاهایی را که پردازش شده اند می فروشد

7. I am on my way to the grocery store.
[ترجمه ترگمان]دارم میرم مغازه بقالی
[ترجمه گوگل]من در راهم به فروشگاه مواد غذایی هستم

8. He is in the grocery way.
[ترجمه ترگمان]او در مغازه خواروبار فروشی است
[ترجمه گوگل]او در مواد غذایی است

9. It is difficult for a small grocery store to compete with a supermarket.
[ترجمه ترگمان]برای یک فروشگاه کوچک فروشی مشکل است که با یک سوپرمارکت رقابت کند
[ترجمه گوگل]برای یک فروشگاه مواد غذایی کوچک برای سوپرمارکت رقابت می کند

10. Small grocery stores are going out of business in the face of stiff competition from the large supermarket chains.
[ترجمه ترگمان]فروشگاه های کوچک خواربار فروشی در صورت رقابت شدید در فروشگاه های زنجیره ای بزرگ خارج از تجارت هستند
[ترجمه گوگل]فروشگاه های مواد غذایی کوچک در مواجهه با رقابت های سخت از زنجیره های بزرگ سوپرمارکت ها بیرون می روند

11. The grocery is closed up for the night; we'll have to come back tomorrow.
[ترجمه ترگمان]The برای امشب بسته شده است؛ فردا باید برگردیم
[ترجمه گوگل]مواد غذایی برای شب بسته است ما باید فردا برگردیم

12. Let's go grocery shopping.
[ترجمه ترگمان]بیایید به خرید برویم
[ترجمه گوگل]بیایید به خرید مواد غذایی برویم

13. I'll swing by the grocery store on my way.
[ترجمه ترگمان]از مغازه بقالی سر راهم قرار می گیرم
[ترجمه گوگل]من با فروشگاه مواد غذایی در راه من چرخید

14. She runs a thriving grocery business.
[ترجمه ترگمان]او یک سوپرمارکت پر رونق را اداره می کند
[ترجمه گوگل]او یک کسب و کار مواد غذایی پر رونق را اجرا می کند

15. A delivery van has brought the grocery order.
[ترجمه ترگمان]یک ون تحویل سفارش خواربار آورده است
[ترجمه گوگل]یک وانت تحویل سفارش غذایی داده است

16. I worked stocking shelves in a grocery store.
[ترجمه ترگمان] تو یه مغازه بقالی کار می کردم
[ترجمه گوگل]قفسه های انبار در یک فروشگاه مواد غذایی کار می کردم

پیشنهاد کاربران

فروشگاه مواد خوراکی - سوپرمارکت

خوار و بار فروشی = grocery store = grocery shop

سوپرمارکت

گیاهی

supermarket


کلمات دیگر: