کلمه جو
صفحه اصلی

disservice


معنی : ازار، صدمه، زیان، بدی، بدخدمتی
معانی دیگر : آسیب، لطمه، کار زیان بخش

انگلیسی به فارسی

آزار، زیان، بدی، صدمه، بدخدمتی


خدانگهدار، صدمه، زیان، ازار، بدی، بدخدمتی


انگلیسی به انگلیسی

• harmful or injurious act, bad turn
if you do someone a disservice, you do something that harms them; a formal word.

مترادف و متضاد

ازار (اسم)
hurt, annoyance, trouble, persecution, torment, excruciation, harassment, nuisance, vexation, trade, hindrance, disservice

صدمه (اسم)
indemnity, hurt, shock, harm, maim, concussion, injury, disservice, displeasure, scathe

زیان (اسم)
loss, evil, forfeiture, hurt, damage, ill, harm, wash out, drawback, disadvantage, disservice, detriment, incommodity, forfeit, scathe

بدی (اسم)
evil, illness, vice, disservice, ill-being

بدخدمتی (اسم)
disservice

unkindness


Synonyms: bad turn, detriment, disfavor, harm, hurt, injury, injustice, insult, outrage, prejudice, wrong


Antonyms: benevolence, favor, giving, good turn, kindness, service


جملات نمونه

1. he did his country a great disservice by spying for the enemy
او با جاسوسی برای دشمن به کشور خود آسیب فراوانی وارد کرد.

2. The technician has done a serious disservice to his company by disclosing the kerneled secrets about its main products to other companies.
[ترجمه ترگمان]تکنسین، با فاش کردن اسرار kerneled در مورد محصولات اصلی خود به شرکت های دیگر، به شرکت وی ضرری جدی وارد کرده است
[ترجمه گوگل]این تکنسین، با افشای اسرار کرنل در مورد محصولات اصلی خود را به شرکت های دیگر، به شرکت خود خسارت جدی وارد کرده است

3. The fans have done the game a great disservice.
[ترجمه ترگمان]هواداران ضربه بزرگی به این بازی وارد کرده اند
[ترجمه گوگل]طرفداران بازی خوبی را انجام داده اند

4. She has done a great disservice to her cause by suggesting that violence is justifiable.
[ترجمه ترگمان]او با اشاره به این که خشونت قابل توجیه است، ضرر بزرگی به او وارد کرده است
[ترجمه گوگل]او با تذکر به این که خشونت قابل توجیه است، به علت خستگی بسیار خوبی انجام داده است

5. She did her cause great disservice by concealing the truth.
[ترجمه ترگمان]به خاطر پنهان کردن حقیقت، باعث ناراحتی او شده بود
[ترجمه گوگل]او با پنهان کردن حقیقت، باعث خرسندی او شد

6. This violence will do a grave disservice to their cause.
[ترجمه ترگمان]این خشونت لطمه بزرگی به cause خواهد زد
[ترجمه گوگل]این خشونت به علت دغدغه های سنگینی انجام می دهد

7. The minister's comments do teachers a great disservice.
[ترجمه ترگمان]نظرات وزیر لطمه بزرگی به معلمان وارد می کند
[ترجمه گوگل]نظرات وزیران معلمان را خرسند کننده می دانند

8. Many perform a great disservice to their members by failing to represent their interests independently and fairly.
[ترجمه ترگمان]بسیاری با شکست دادن نماینده منافع خود به طور مستقل و عادلانه به اعضای خود ضربه بزرگی وارد می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از آنها به دلیل عدم وجود منافع خود به طور مستقل و منصفانه، به اعضای خود لطف زیادی می کنند

9. Well, it does them a great disservice.
[ترجمه ترگمان] خب، این باعث disservice میشه
[ترجمه گوگل]خب، این یک خدایی بزرگ است

10. Critics point to the disservice to the public of allowing the self-interest of organizations to determine welfare outcomes.
[ترجمه ترگمان]منتقدان به ضرر مردم برای اجازه دادن به منافع سازمان ها برای تعیین پیامدهای رفاه اشاره می کنند
[ترجمه گوگل]منتقدان به نارضایتی عمومی می گویند که اجازه می دهد که منافع شخصی سازمان ها برای تعیین نتایج رفاه باشد

11. In this case, the term does a great disservice to horses.
[ترجمه ترگمان]در این حالت، این واژه ضرر بزرگی به اسب ها می زند
[ترجمه گوگل]در این مورد، این اصطلاح حساس به اسب ها است

12. This kind of jiggery-pokery does them a disservice.
[ترجمه ترگمان] این نوع \"jiggery\" - ه باعث disservice میشه
[ترجمه گوگل]این نوع جیگری-پوکر آنها را خرسندی می کند

13. Am I really doing him a disservice if I leave it as one big C: drive?
[ترجمه ترگمان]آیا واقعا این کار را به ضرر خودم انجام می دهم؟
[ترجمه گوگل]آیا من واقعا او را خدمت می کنم اگر من آن را به عنوان یک بزرگ C: رانندگی را ترک کنید؟

14. Such uninformed views do the industry a disservice.
[ترجمه ترگمان]این نظریات uninformed باعث لطمه به صنعت می شوند
[ترجمه گوگل]چنین دیدگاه های ناخوشایندی این صنعت را خدشه دار می کند

He did his country a great disservice by spying for the enemy.

او با جاسوسی برای دشمن به کشور خود آسیب فراوانی وارد کرد.


پیشنهاد کاربران

صدمه, آسیب, زیان
کم لطفی ؟؟؟
بی مهری
unkindness
Disfavor
Ill turn
Injustice

It's a disservice to true art



بی انصافی


کلمات دیگر: