کلمه جو
صفحه اصلی

plough


معنی : گاو اهن، ماشین برف پاک کن، شخم، دب اکبر، شخم زدن، شیار کردن، شخم کردن، باسختی جلو رفتن، برف روفتن
معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: plow، خیش، برف روفتن plow

انگلیسی به فارسی

خیش، گاو اهن، شخم، ماشین برف پاک کن، شخم کردن،شیار کردن، شخم زدن، باسختی جلو رفتن، برف روفتن( plow )


شخم زدن، ماشین برف پاک کن، شخم، خیش، گاو اهن، شخم کردن، شیار کردن، باسختی جلو رفتن، برف روفتن، خیش زدن، خیش کشیدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a heavy farm tool that has a wide blade and is pulled by a tractor or strong animal. Ploughs are used for turning over and cutting through soil.

- The farmer hitched a horse to the plough.
[ترجمه حمید فراهانی] کشاورز اسب را به گاو اهن بست.
[ترجمه ترگمان] برزگر یک اسب را به زمین شخم زده بود
[ترجمه گوگل] کشاورز یک اسب را به شخم زد

• (british) big dipper, type of constellation (astronomy)
(british spelling for plow) farming tool used for cutting into the ground
(british spelling for plow) cut into the soil with a plough; advance through great effort; pave the way; fail, not succeed
a plough is a large farming tool with sharp blades that is pulled across the soil to turn it over, usually before seeds are planted.
when someone ploughs an area of land, they turn over the soil using a plough.
if you plough profits back into a business, you spend the profits on things that will improve the business so that you can make more money in the long term.
if one thing ploughs into another, it crashes into it.
if someone ploughs money into a business or organization, they invest large sums of money in it.
if you plough on, you continue with a task even though it is difficult or unpleasant.
if you plough through a meal or a piece of work, you eat it all or do it all, although it is difficult because there is a lot of it.
to plough through something means to move through it with a great deal of force.
if an area of grassland is ploughed up, the soil is turned over using a plough, so that crops can be grown there.

مترادف و متضاد

گاو اهن (اسم)
plough, plow, ploughshare, plowshare

ماشین برف پاک کن (اسم)
plough, plow

شخم (اسم)
plough, plow

دب اکبر (اسم)
big dipper, dipper, plough, plow, ursa major, wain, charles' wain, great bear

شخم زدن (فعل)
plough, plow, furrow, husband

شیار کردن (فعل)
list, plough, plow

شخم کردن (فعل)
plough, plow

باسختی جلو رفتن (فعل)
plough, plow

برف روفتن (فعل)
plough, plow

جملات نمونه

1. a walking plough
گاوآهنی که باید آن را پیاده به جلو راند

2. they first plough the land and then harrow it
اول زمین را شخم می زنند و سپس کلوخ شکنی و صاف می کنند.

3. Pen and ink is wit’s plough.
[ترجمه ترگمان]قلم و جوهر plough است
[ترجمه گوگل]قلم و جوهر، شخم زدن است

4. If they plough on until it's dark, they would get this field finished.
[ترجمه حمید رضا خداپرست] کار شخم زدن این زمین درصورتیکه به پایان میرسد که تا هنگام تاریکی هوا آن را ادامه دهند.
[ترجمه ترگمان]اگر تا تاریک شدن هوا پیش بروند، این مزرعه به پایان می رسد
[ترجمه گوگل]اگر آنها تا زمانی که تاریک میشوند، آنها این میدان را به پایان رساندهاند

5. Why don't you plough out all the weeds and plant some vegetables?
[ترجمه ترگمان]چرا همه علف ها را شخم نمی کنی و چند تا سبزی بکاری؟
[ترجمه گوگل]چرا همه علف های هرز را نمی بوسید و سبزیجات را می کشید؟

6. If we plough on until it's dark, we should get this field finished.
[ترجمه ترگمان]اگر تا تاریک شدن هوا پیش برویم، باید این مزرعه را تمام کنیم
[ترجمه گوگل]اگر ما تا زمانی که تاریک میشویم، ما باید این میدان را به پایان برسانیم

7. In parts of Northern France, farmers still plough up shell fragments and weapons.
[ترجمه ترگمان]در بخش هایی از شمال فرانسه، کشاورزان هنوز قطعات و سلاح خود را شخم می زنند
[ترجمه گوگل]در بخش هایی از شمال فرانسه، کشاورزان هنوز قطعات و سلاح های پوسته را پرورش می دهند

8. Two oxen yoked to a plough walked wearily up and down the field.
[ترجمه ترگمان]دو گاو بسته به گاوآهن بسته بودند و خسته و کوفته روی زمین افتاده بودند
[ترجمه گوگل]دو گوسفند به یک شخم زدند و به آرامی به زمین افتادند

9. It would pay farmers to plough up the scrub and plant wheat.
[ترجمه ترگمان]برای شخم زدن the و کاشت گندم به کشاورزان پول پرداخت خواهد کرد
[ترجمه گوگل]این به کشاورزان پرداخت می شود تا اسکراب را بریزند و گندم را بجوشانند

10. We must plough on somehow in spite of all the difficulties.
[ترجمه ترگمان]با وجود تمام مشکلات باید به طریقی شخم بزنیم
[ترجمه گوگل]به رغم تمام مشکلات، باید به نحوی خیزش کنیم

11. We possess ten acres of plough.
[ترجمه ترگمان]ما ده جریب زمین شخم می زنیم
[ترجمه گوگل]ما ده هکتار شخم دار داریم

12. The horse-drawn plough is now obsolete in most European countries.
[ترجمه ترگمان]خیش کشیده اسب اکنون در بیشتر کشورهای اروپایی منسوخ شده است
[ترجمه گوگل]شخم زدن اسب در اکثر کشورهای اروپایی منسوخ شده است

13. It would be a mistake to plough on with this scheme - it'll never work.
[ترجمه ترگمان]شخم کردن با این طرح اشتباه خواهد بود - هیچ وقت عملی نخواهد شد
[ترجمه گوگل]این اشتباه است که با این طرح کار کنید - هرگز کار نخواهد کرد

14. Companies can plough back their profits into new equipment.
[ترجمه ترگمان]شرکت ها می توانند سود خود را به تجهیزات جدید برگردانند
[ترجمه گوگل]شرکت ها می توانند سود خود را به تجهیزات جدید بفروشند

15. He was ready to plough down everything that stood in the way of his goal.
[ترجمه ترگمان]آماده بود هر چیزی را که در راه رسیدن به هدفش ایستاده بود شخم بزند
[ترجمه گوگل]او آماده بود همه چیز را که در راه هدفش قرار داشت، بشکند

پیشنهاد کاربران


گاواهن; something that is used for for furrowing fields


شُخمیدن جایی.

شَتکاریدَن.


کلمات دیگر: