1. the old woman's bereavement aroused everyone's compassion
داغداری پیرزن ترحم همه را برانگیخت.
2. I sympathize with you in your bereavement.
[ترجمه محمد میرشکار] در غم ( عزاداری ) شما شریک هستم
[ترجمه ترگمان]من در خدمت شما با شما همدردی می کنم
[ترجمه گوگل]من در زندان شما با شما همدلی دارم
3. We all sympathize with you in your bereavement.
[ترجمه ترگمان]ما همه با شما در bereavement همدردی می کنیم
[ترجمه گوگل]همه ما در زندان شما با شما همدردی می کنند
4. The experience of bereavement can strengthen family ties.
[ترجمه ترگمان]تجربه داغدیدگی می تواند پیوندهای خانوادگی را تقویت کند
[ترجمه گوگل]تجربه جبران خسارت می تواند روابط خانوادگی را تقویت کند
5. She has recently suffered a bereavement.
[ترجمه ترگمان]او اخیرا از یک عزاداری رنج برده است
[ترجمه گوگل]او اخیرا رنج کشید
6. She was absent because of a recent bereavement.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر a اخیر غایب بود
[ترجمه گوگل]او به علت ناراحتی اخیر، غایب بود
7. Bereavement can often lead to depression.
[ترجمه ترگمان]bereavement اغلب منجر به افسردگی می شوند
[ترجمه گوگل]اغلب جراحت اغلب منجر به افسردگی می شود
8. In these examples we see death and bereavement, together with other losses as an important aspect of work in counselling elderly people.
[ترجمه ترگمان]در این مثال ها، ما مرگ و داغدیدگی را همراه با تلفات دیگر به عنوان یک جنبه مهم کار در مشاوره افراد مسن می بینیم
[ترجمه گوگل]در این مثال ها، مرگ و غرق شدن، همراه با زیان های دیگر، به عنوان یک جنبه مهم کار در مشاوره سالمندان می بینیم
9. I have had counselling, bereavement counselling, psychotherapy, drug therapy, and hypnotherapy.
[ترجمه ترگمان]من مشاوره، مشاور داغدیدگی، روان درمانی، درمان اعتیاد، و hypnotherapy داشته ام
[ترجمه گوگل]من مشاوره، مشاوره شغلی، روان درمانی، دارو درمانی و هیپنوتیزم داشتم
10. The extent to which bereavement is worked through depends on self-awareness, external support, professional help and general attitudes.
[ترجمه ترگمان]حدی که داغدیدگی با آن کار می کند بستگی به خودآگاهی، حمایت بیرونی، کمک حرفه ای و نگرش های عمومی دارد
[ترجمه گوگل]میزان رضایت زناشویی از طریق خودآگاهی، حمایت خارجی، کمک حرفه ای و نگرش عمومی بستگی دارد
11. No family, he knew, had not suffered the bereavement or tragic maiming of some one near and dear.
[ترجمه ترگمان]می دانست که نه خانواده ای دارد، نه محرومیت از مرگ، و نه از آسیب غم انگیز کسی که به آن نزدیک باشد
[ترجمه گوگل]هیچکدام از خانواده ها، او نمی دانستند، رنج و عذاب وحشتناکی را که یکی از نزدیکان و عزیزان دچار رنج و عذاب شده بود، رد کرد
12. He has suffered a bereavement.
[ترجمه ترگمان]او از محرومیت رنج می برد
[ترجمه گوگل]او رنج فراوانی را متحمل شده است
13. Certain life events, such as bereavement or other loss, can produce the same discouraged state of mind.
[ترجمه ترگمان]رویداده ای زندگی خاص مانند داغدیدگی و یا فقدان دیگر، می توانند همان حالت دلسرد کننده ذهن را ایجاد کنند
[ترجمه گوگل]بعضی حوادث زندگی، مانند جبران خسارت یا زیان های دیگر، می توانند همان حالت دلخوری ذهنی ایجاد کنند
14. But bereavement is usually linked to the death of some one close, like our parents.
[ترجمه ترگمان]اما داغدیدگی معمولا با مرگ افراد نزدیک، مانند والدین ما، مرتبط است
[ترجمه گوگل]اما تخریب معمولا با مرگ برخی از نزدیک، مانند والدین ما مرتبط است
15. Bereavement counselling - where there is no hope of conception or repeated attempts at treatment have not resulted in conception.
[ترجمه ترگمان]مشاوره bereavement - جایی که هیچ امیدی برای لقاح یا تلاش های مکرر در درمان وجود ندارد، منجر به لقاح نشده است
[ترجمه گوگل]مشاوره در مورد از دست دادن - جایی که امید به مفهوم وجود نداشته باشد یا تلاش های مکرر در درمان نداشته باشد