کلمه جو
صفحه اصلی

alibi


معنی : بهانه، غیبت هنگام وقوع جرم، جای دیگر، بهانه اوردن
معانی دیگر : (عامیانه) بهانه، عذر، بهانه آوردن، (حقوق) ارائه ی گواهان و اسناد توسط متهم برای اثبات عدم حضور در محل جرم، اثبات غیبت هنگام وقوع جرم، عذر خواستن

انگلیسی به فارسی

(حقوق) غیبت هنگام وقوع جرم، جای دیگر، بهانه، عذر، بهانه آوردن، عذر خواستن


alibi، بهانه، غیبت هنگام وقوع جرم، جای دیگر، بهانه اوردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: alibis
(1) تعریف: the legal defense of establishing one's location away from the scene of a crime during its commission.
مترادف: defense
مشابه: plea

(2) تعریف: (informal) an excuse.
مترادف: apologia, defense, excuse, justification, plea
مشابه: cover-up, explanation, pretext, subterfuge, vindication
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: alibis, alibiing, alibied
• : تعریف: (informal) to give an excuse.
مشابه: cover

- He alibied his way out of trouble.
[ترجمه ترگمان] اون واسه خودش دردسر درست کرده بود
[ترجمه گوگل] او راه خود را از دردسر خارج کرد
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to provide an excuse in someone's defense.
مترادف: corroborate, defend, excuse, justify
مشابه: support, uphold

- She alibied her brother to protect him.
[ترجمه ترگمان] اون از برادرش عذر خواست که ازش محافظت کنه
[ترجمه گوگل] او برادرش را از او محافظت کرد

• excuse; defense
offer an excuse; make an alibi; find a pretext
if you have an alibi, you can prove that you were somewhere else when a crime was committed.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] دگر جا

مترادف و متضاد

بهانه (اسم)
fiction, excuse, pretense, alibi, pretext, plea, fetch, allegation, evasion, subterfuge, stall, put-off, essoin, salvo, lame excuse

غیبت هنگام وقوع جرم (اسم)
alibi

جای دیگر (اسم)
alibi

بهانه اوردن (فعل)
alibi, pretext

defense against charges of wrongdoing; evidence of absence


Synonyms: account, affirmation, airtight case, allegation, answer, assertion, assurance, avowal, case, cop-out, cover, declaration, excuse, explanation, fish story, justification, plea, pretext, profession, proof, reason, reply, retort, song and dance, stall, statement, vindication


جملات نمونه

1. a slick alibi
بهانه ی حیله آمیز

2. what's your alibi for being absent so often?
به چه بهانه ای این همه غیبت می کنی ؟

3. to cook up an alibi
بهانه تراشیدن

4. Lucky for him, his alibi is watertight.
[ترجمه ترگمان]از خوش شانسی اون، عذرش
[ترجمه گوگل]خوش شانسی برای او، آلبیع او آبگیر است

5. He established an alibi to the charge of murder.
[ترجمه ترگمان]اون یه عذر برای متهم به قتل ایجاد کرده
[ترجمه گوگل]او یک عالمی را به اتهام قتل ایجاد کرد

6. Late again, Richard? What's your alibi this time?
[ترجمه ترگمان]دوباره دیر کردی، ریچارد؟ اینبار عذر تو چیه؟
[ترجمه گوگل]کمی بعد دوباره، ریچارد؟ این دفعه آلیبی چیه؟

7. They invented a very convincing alibi.
[ترجمه ترگمان]اونا یه بهونه قانع کننده برای متقاعد کردن اختراع کردن
[ترجمه گوگل]آنها یک آلبیبی بسیار متقاعد کننده را اختراع کردند

8. Her alibi just didn't hold water.
[ترجمه ترگمان]عذرش موجه نبود
[ترجمه گوگل]آلبیع او فقط آب را نداشت

9. He had a perfect alibi and the police let him go.
[ترجمه ترگمان]اون یه عذر عالی داشت و پلیس هم بهش اجازه داد بره
[ترجمه گوگل]او یک آلبیع کامل داشت و پلیس به او اجازه داد

10. The police are checking out his alibi.
[ترجمه ترگمان]پلیس داره عذرش رو چک میکنه
[ترجمه گوگل]پلیس در حال بررسی آلبیع خود است

11. They've got nothing on me I've got an alibi.
[ترجمه ترگمان]هیچ مدرکی علیه من ندارن من یه عذر دارم
[ترجمه گوگل]آنها چیزی برای من ندارند من یک آلبی را دارم

12. Doubts were cast on the veracity of her alibi after three people claimed to have seen her at the scene of the robbery.
[ترجمه ترگمان]تردید و تردید بعد از سه نفر ادعا کردند که او را در صحنه دزدی دیده باشند
[ترجمه گوگل]بعد از اینکه سه نفر ادعا کردند که او را در صحنه سرقت دیدار کرده بودند، شک و تردید بر روی اعتماد به نفس او بود

13. It developed that he had an alibi for the night.
[ترجمه ترگمان]اون به این نتیجه رسیده که برای شب عذر موجه داشته
[ترجمه گوگل]آن را توسعه داد که او برای شب عید داشت

14. You cannot question the truth of his alibi.
[ترجمه ترگمان]تو نمیتونی از حقیقت اون عذر خواهی کنی
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید حقیقت آلبیع خود را مطرح کنید

What's your alibi for being absent so often?

به چه بهانه‌ای این همه غیبت می‌کنی؟


پیشنهاد کاربران

بهانه _بهانه آوردن


یه جای دیگه

Give a excuse for not doing sth that u have to do

🔵بهانه آوردن - بهانه ( بیشتر بهانه های غیر موجه رو میگن )
🔵اثبات اینکه شما در حین وقوع جرم و جنایت در اون مکان حضور نداشتید ( n )

بهانه excuse
مدرک proof, evidence
Some friends will give you an alibi, others will help you to bury a body

ارائه اسناد توسط متهم برای اثبات عدم حضور در محل جرم، اثبات غیبت هنگام وقوع جرم.

چونکِهیدَن = بهانه آوردن.


کلمات دیگر: