کلمه جو
صفحه اصلی

out of touch

انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: not being in communication with someone.

- I am out of touch with my high school friends.
[ترجمه پانیذ] من از دوستان دوباره دبیرستانم خبری ندارم
[ترجمه ترگمان] من دیگه با دوستای دوران دبیرستانم حرف نمی زنم
[ترجمه گوگل] من با دوستان دبیرستانم تماس نداشتم

• disconnected, cut off
someone who is out of touch is not aware of a new situation and recent trends.

جملات نمونه

1. Washington politicians are out of touch with the American people.
[ترجمه shabnam] سیاستمداران واشنگتن با مردم آمریکا در تماس نیستند
[ترجمه کیوان نیک] سیاست مداران در واشنگتن خبری از عموم مردم ندارند.
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران واشنگتن با مردم آمریکا در ارتباط هستند
[ترجمه گوگل]سیاستمداران واشنگتن با مردم آمریکا در تماس نیستند

2. Politicians seem to be out of touch with the real world.
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران ظاهرا از تماس با دنیای واقعی خارج هستند
[ترجمه گوگل]سیاستمداران به نظر میرسد که با دنیای واقعی در تماس نیستند

3. You're out of touch with reality.
[ترجمه ترگمان]تو با واقعیت کنار اومدی
[ترجمه گوگل]شما از واقعیت خارج هستید

4. I'm out of touch with modern medicine.
[ترجمه ترگمان]من از تماس با پزشکی مدرن خسته شدم
[ترجمه گوگل]من با پزشکی مدرن تماس نداشتم

5. Unfortunately, the people making the decisions are out of touch with the real world.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، افرادی که این تصمیمات را می گیرند از ارتباط با دنیای واقعی خارج می شوند
[ترجمه گوگل]متأسفانه مردم تصمیم گیری را با دنیای واقعی در تماس نیستند

6. London's hospitals, so says the report, are out of touch with the communities that they serve.
[ترجمه ترگمان]به گفته این گزارش، بیمارستان های لندن از ارتباط با جوامعی که در آن خدمت می کنند، خارج شده اند
[ترجمه گوگل]بیمارستان های لندن، به همین دلیل این گزارش می گویند، از جوامع خدمت می کنند

7. James wasn't invited. We've been out of touch for years.
[ترجمه کیوان نیک] جیمز دعوت نشده بود، ما سالها از هم بی خبریم.
[ترجمه ترگمان]جیمز دعوت نشده بود ما سال ها با هم در تماس بودیم
[ترجمه گوگل]جیمز دعوت نشد ما سالها از تماس خارج شده ایم

8. The ball is out of touch.
[ترجمه ترگمان]توپ دور از دسترس است
[ترجمه گوگل]توپ از لمس نیست

9. Mr Cavazos' problem was that he was out of touch.
[ترجمه ترگمان]مشکل آقای Cavazos این بود که او از دسترس خارج شده است
[ترجمه گوگل]مشکل آقای Cavazos این بود که او از تماس خارج شد

10. We've been out of touch with Roger for years now.
[ترجمه ترگمان]الان چند ساله که با راجر ارتباط برقرار کرده ایم
[ترجمه گوگل]ما سالها از Roger خارج شده ایم

11. This government is increasingly out of touch with ordinary voters.
[ترجمه ترگمان]این دولت به طور فزاینده ای از تماس با رای دهندگان عادی خارج است
[ترجمه گوگل]این دولت به طور فزاینده ای با رای دهندگان عادی ارتباط ندارد

12. We've been out of touch for a couple of years.
[ترجمه ترگمان]چند سال است که با هم در تماس بودیم
[ترجمه گوگل]ما چندین سال از تماس خارج شده ایم

13. We have been out of touch with them for about two years.
[ترجمه ترگمان]دو سال است که با آن ها در تماس بوده ایم
[ترجمه گوگل]ما برای حدود دو سال از آنها با آنها تماس گرفته ایم

14. They are out of touch with the realities of modern warfare.
[ترجمه ترگمان]آن ها از ارتباط با واقعیات جنگ مدرن خارج شده اند
[ترجمه گوگل]آنها از واقعیات جنگ مدرن برخوردار نیستند

15. Judges are often accused of being out of touch.
[ترجمه ترگمان]اغلب قضات متهم به خارج شدن از ارتباط هستند
[ترجمه گوگل]قضات اغلب متهم به بی تاب بودن هستند

پیشنهاد کاربران

To don't know about your environment


not know or understand recent ideas in a particular subject or area

به روز نبودن - اطلاعات روز را نداشتن

he is out of touch with fashion=he can, t understand fashion
اطلاعات نداشتن - به روز نبودن - درک نکردن موضوعی

با چیزی بیگانه بودن

آپ دیت نبودن no update به روز نبودن احساس غریبگی کردن
I've been away from this business for several years and now I feel quite out of touch

بی خبر بودن از وقایع
بی خبر بودن
در جریان امور نبودن

not having the same ideas as most people about sth

بی اطلاع بودن

i used to know about them but dont know the latest developments

You are out of touch
تو باغ نیستی

out of touch قابل اعتماد نبودن

بی خبر بودن ( از دیگری ) :نمیدونم هنوز انجاست یا نه، مدتیه از همدیگه بی خبر ( out of touch ) هستیم. *از مرحله پرت، کسی که با احساس و فکر دیگران غریبه است :من مدتهاست تو بورس نیستم و از ارقام بی اطلاعم ( از مرحله پرت هستم ) . . اون با نسل جوان بیگانست ( درکی از نسل جوان نداره )

lacking up - to - date knowledge or information
"he seems out of touch with recent economic thinking"

lacking in awareness or sympathy
"we have been betrayed by a government out of touch with our values"

بی خبر
ناآگاه
بی اطلاع
بی اعتنا

غیرممکن، دور از دسترس

تو باغ نبودن



کلمات دیگر: