1. Getting to school in time for the test preoccupied Judy's mind.
به موقع رسیدنبه مدرسه برای امتحان,ذهن جودی را به خود مشغول کرد
2. My boss is always preoccupied with ways of cutting down on the workers' lateness.
رئیس من همیشه ذهنش درگیر شیوه های کاهش تاخیر کارمندان است
3. Charity cases preoccupied Mrs. Reynaldo's attention.
امور خیریه تمام توجه خانم رینالدو را به خود مشغول کرد
4. financial worries preoccupied her during the whole trip
در تمام مدت سفر نگرانی های مالی فکر او را به خود معطوف کرده بود.
5. the only thing that has preoccupied him is money
یگانه چیزی که فکر او را به خود مشغول کرده پول است.
6. all the time i was talking to her she seemed preoccupied
در تمام مدتی که با او حرف می زدم به نظر می رسید که در عالم دیگری سیر می کند.
7. he can't do anything else, because thoughts of marriage have lately preoccupied him
کار دیگری از او ساخته نیست چون اخیرا فکر و ذکرش ازدواج شده است.
8. What's wrong with Cindy? She seems a little preoccupied.
[ترجمه ترگمان]سیندی چش شده؟ به نظر یه خورده سرش شلوغه
[ترجمه گوگل]با سیندی اشتباه است؟ او به نظر می رسد کمی مشکوک است
9. You look preoccupied: what are you thinking of?
[ترجمه ترگمان]نگران به نظر می رسی: به چی فکر می کنی؟
[ترجمه گوگل]به نظر شما دچار مشکلی هستید؟
10. She seemed preoccupied all the time I was talking to her.
[ترجمه ترگمان]در تمام مدتی که با او حرف می زدم او گیج به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او تمام وقت به صحبت کردن با او مشغول شد
11. He answered me in a rather preoccupied manner.
[ترجمه ترگمان]او با قیافه ای متفکر به من جواب داد
[ترجمه گوگل]او به شیوه ای دشوار به من جواب داد
12. So have we become a self-centred society, preoccupied with materialism?
[ترجمه ترگمان]بنابراین آیا ما یک جامعه خود محور هستیم، و با مادی گری درگیر هستیم؟
[ترجمه گوگل]پس ما تبدیل به یک جامعه متمرکز هستیم که با مادیگرایی مشغول است؟
13. His mannerisms are more those of a preoccupied math professor.
[ترجمه ترگمان]رفتارش نسبت به آن استاد ریاضی پریشان و متفکر است
[ترجمه گوگل]شیوه های او بیشتر از استاد ریاضی مشغول است
14. I was too preoccupied to hear the bell.
[ترجمه ترگمان]خیلی سرم شلوغ بود که صدای زنگ را بشنوم
[ترجمه گوگل]من خیلی ناراحت شدم که صدای زنگ را شنید
15. You were too preoccupied to notice me at the bus stop yesterday.
[ترجمه ترگمان]تو خیلی نگران این بودی که تو ایستگاه اتوبوس به من توجه کنی
[ترجمه گوگل]شما خیلی دغدغه داشتید دیروز متوجه شوید که در ایستگاه اتوبوس ایستاده بودید
16. He was too preoccupied with his own problems to worry about hers.
[ترجمه ترگمان]او خیلی حواسش به مشکلات خودش بود تا در مورد زندگی او نگران باشد
[ترجمه گوگل]او بیش از حد با مشکلات خود برای نگرانی در مورد خود مشغول بود
17. The question of going to the Mount Tai preoccupied his mind.
[ترجمه ترگمان]مساله رفتن به کوه تای ذهن او را به خود مشغول می داشت
[ترجمه گوگل]سؤال رفتن به کوه تایل، ذهن او را مورد توجه قرار داد
18. Why is the media so preoccupied with the love lives of politicians?
[ترجمه ترگمان]چرا رسانه ها آنقدر درگیر زندگی سیاستمداران هستند؟
[ترجمه گوگل]چرا رسانه ها با زندگی عاشق سیاستمداران مواجه هستند؟
19. The front seats have been preoccupied.
[ترجمه ترگمان]صندلی های جلو سرش شلوغ بوده
[ترجمه گوگل]صندلی های جلو مشغول بوده اند
20. He's completely preoccupied with all the wedding preparations at the moment.
[ترجمه ترگمان]او کاملا حواسش به همه تدارکات عروسی است
[ترجمه گوگل]او در حال حاضر با تمام تهدیدهای عروسی مواجه است
21. He was too preoccupied with his own thoughts to notice anything wrong.
[ترجمه ترگمان]او خیلی حواسش به افکار خودش بود که متوجه هیچ چیز اشتباهی نشود
[ترجمه گوگل]او بیش از حد به افکار خود فکر کرد که هر چیزی اشتباه را متوجه شود