کلمه جو
صفحه اصلی

bound for

انگلیسی به انگلیسی

• headed towards, intended to arrive at

پیشنهاد کاربران

عازم جایی بودن، مهیای رفتن به مکانی بودن، آماده، شدن، قصد چیزی داشتن

راهیِ
عازمِ
On the way to
Travalling towards a place

A pilgrim bound for Mashahd


کلمات دیگر: