کلمه جو
صفحه اصلی

conscientious


معنی : باوجدان، وظیفه شناس
معانی دیگر : وجدانی، امانت آمیز، شرافت آمیز، راست و درست، درستکار، امین و شریف، خوش کار، خوب کار، دارای وجدان کار، دقیق، موشکاف

انگلیسی به فارسی

باوجدان، وظیفه‌شناس


با وجدان، باوجدان، وظیفه شناس


انگلیسی به انگلیسی

• wanting to do what is right; careful
someone who is conscientious always does their work properly.

صفت ( adjective )
مشتقات: conscientiously (adv.), conscientiousness (n.)
(1) تعریف: done in accordance with one's conscience; scrupulous.
مترادف: ethical, moral, principled, scrupulous
متضاد: unconscionable
مشابه: dutiful, honest, just, punctilious, right, right-minded, righteous, upright

- Donating her time to this cause was only one of her many conscientious acts.
[ترجمه ترگمان] برای این کار، وقت خود را صرف این کار می کرد، فقط یکی از کاره ای conscientious بود
[ترجمه گوگل] اهدای او به این دلیل تنها یکی از اعمال وجدان او بود

(2) تعریف: precise; meticulous; careful.
مترادف: careful, meticulous, painstaking, precise, punctilious, scrupulous
متضاد: casual
مشابه: accurate, attentive, close, exact, fastidious, mindful, observant, regardful, rigorous, thorough, thoughtful

- His conscientious work consistently received high marks.
[ترجمه ترگمان] کار صادقانه او به طور پیوسته نمره بالایی دریافت می داشت
[ترجمه گوگل] کار وظیفه او به طور مرتب علائم بالایی را دریافت کرد

مترادف و متضاد

باوجدان (صفت)
conscientious, conscionable

وظیفه شناس (صفت)
loyal, conscientious, dutiful, duteous

thorough, careful


Synonyms: complete, diligent, exact, exacting, faithful, fastidious, fussy, hanging in, hanging tough, heart and soul into, heedful, meticulous, minding p’s and q’s, painstaking, particular, playing safe, punctilious, punctual, reliable, tough, walking on eggs


Antonyms: careless, inexact, irresponsible, uncareful, unconscientious, unscrupulous


moral, upright


Synonyms: conscionable, high-minded, high-principled, honest, honorable, incorruptible, just, pious, principled, responsible, right, scrupulous, straightforward, strict, true


Antonyms: corrupt, dishonest, immoral, unjust, vulgar


جملات نمونه

1. a conscientious reader
خواننده ی موشکاف

2. a most conscientious piece of work
اثری بسیار خوش ساخت

3. he is very conscientious in his work
او در کارش بسیار با وجدان است.

4. We are generally very conscientious about our work.
[ترجمه ترگمان]ما به طور کلی درباره کار خود با وجدان صحبت می کنیم
[ترجمه گوگل]ما معمولا در مورد کار ما بسیار وجدان داریم

5. The conscientious researcher is careful to avoid up the pole and omission.
[ترجمه ترگمان]محقق با وجدان مراقب است که از بالا بردن قطب و حذف کردن اجتناب کند
[ترجمه گوگل]محقق وظیفه دار مراقب باشید که از قطب و نادیده گرفتن جلوگیری شود

6. A conscientious teacher may feel inclined to take work home.
[ترجمه ترگمان]یک معلم با وجدان ممکن است احساس کند که در خانه کار می کند
[ترجمه گوگل]یک معلم وظیفه ممکن است تمایل داشته باشد که کار را به خانه ببرد

7. He is very conscientious in the performance of his duties.
[ترجمه ترگمان]در اجرای وظایف خود بسیار با وجدان است
[ترجمه گوگل]او در انجام وظایف خود بسیار وجدان دارد

8. He was thorough and conscientious, rather than brilliant.
[ترجمه ترگمان]او به قدری با وجدان و با وجدان بود تا با استعداد
[ترجمه گوگل]او به جای درخشان بودن کامل و وجدان داشت

9. He was quiet, conscientious, a bit of a plodder.
[ترجمه ترگمان]او ساکت و با وجدان بود
[ترجمه گوگل]او آرام بود، وجدان، کمی از عصبانیت

10. He is a conscientious man and knows his job.
[ترجمه پیرایه] او مرد باوجدانی است که کارش را بلد است.
[ترجمه ترگمان]او مرد با وجدان است و کارش را می داند
[ترجمه گوگل]او یک مرد وجدان است و کار خود را می داند

11. Conscientious parents, and there were some, viewed the situation with dismay.
[ترجمه ترگمان]والدین وجدانی، و برخی از آن ها، وضعیت را با ترس بررسی کردند
[ترجمه گوگل]والدین وفادار، و بعضی از آنها، وضعیت را با ناراحتی مشاهده کردند

12. Jenny is a conscientious manager, very popular with her colleagues.
[ترجمه پیرایه] جنی مدیر وظیفه شناسی است که نزد همکارانش بسیار محبوبیت دارد.
[ترجمه ترگمان]جنی یک مدیر وظیفه شناس و بسیار محبوب با همکارانش است
[ترجمه گوگل]جنی یک مدیر وجدان است، بسیار محبوب با همکارانش

13. We have no conscientious objections or anything of that kind.
[ترجمه ترگمان]ما هیچ اعتراض وجدانی یا هیچ چیز از این قبیل نداریم
[ترجمه گوگل]ما هیچ گونه اعتراض وجدان یا چیزی از این نوع نداریم

14. If Lois had to shout in her conscientious efforts, Paul had turned out to be naturally brilliant around hearing aids.
[ترجمه ترگمان]اگر \"ل - - وی - - ی - - س\" مجبور بود با conscientious سر و کار داشته باشه، \"پائول\" به طور طبیعی برای شنیدن ایدز خیلی باهوش شده بود
[ترجمه گوگل]اگر لوئیس در تلاش های وجدان خود فریاد برآورد، پل به طور طبیعی در اطراف سمعک ها ظاهر شد

15. Did it make him less sensitive, less conscientious, less capable, less caring, less able, less tough?
[ترجمه armin] آیا این مسئله باعث شده حساسیت کمتری داشته باشد ، از وظیفه شناسی کمتری برخوردار باشد ، از توانایی کمتری برخوردار باشد ، از دقت کمتری برخوردار باشد ، از قدرت کمتری برخوردار باشد؟
[ترجمه ترگمان]آیا این باعث می شد که او کم تر حساس، با وجدان کم تر، کم تر قادر به مراقبت کم تر، کم تر یا کم تر باشد؟
[ترجمه گوگل]آیا او او را کمتر حساس، کمتر وجدان، کمتر توانایی، کمتر مراقب، کمتر توانا، کمتر دشوار است؟

He is very conscientious in his work.

او در کارش بسیار باوجدان است.


a conscientious reader

خواننده‌ی موشکاف


a most conscientious piece of work

اثری بسیار خوش‌ساخت


پیشنهاد کاربران

با وجدان - وظیفه شناس - وجدانی

با پشتکار. با جدیت

وظیفه شناس

هوشیار

ساعی, کوشا

وظیفه شناس، با وجدان

پایبند چیزی بودن

conscientious ( adj ) = diligent ( adj )
به معناهای: کوشا، سخت کوش، موشکاف، ساعی

1. با وجدان
2. کسی که کارهاش رو خیلی خوب انجام میده

conscientious ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: وجدان مند
تعریف: فرد تابع وجدان


کلمات دیگر: