کلمه جو
صفحه اصلی

background


معنی : ریشه، سابقه، زمینه، نهانگاه
معانی دیگر : پس زمینه، پس آویز، متن، زیرنما، دورنما، دور از انظار، موقعیت ناچشمگیر، وضعیت (از نظر تجربه و کار و تحصیلات)، (در سینما و نمایش و غیره) موسیقی زمینه، موسیقی متن (background music هم می گویند)، (رادیو و گیرنده های فضایی و غیره) صدا (نویز) ناخواسته، آشوب زمینه، پارازیت، نوفه ی زمینه، تشکیل زمینه یا پس زمینه دادن

انگلیسی به فارسی

زمینه، نهانگاه، سابقه، پس‌زمینه


زمینه، سابقه


زمینه، سابقه، ریشه، نهانگاه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a part located in the rear, esp. as depicted in a painting, photograph, or scene. (Cf. foreground.)
مترادف: backdrop, setting
مشابه: distance, environment, mise en sc�ne, rear, scenery, set, surroundings

(2) تعریف: historical or social conditions or events leading up to, or being present during, a given situation or event.
مترادف: circumstances, conditions
مشابه: backdrop, environment, factors, milieu, setting

- the background of the revolution
[ترجمه علی جهان تیغ پور] پیشینه ی انقلاب
[ترجمه ترگمان] سابقه انقلاب
[ترجمه گوگل] پس زمینه انقلاب

(3) تعریف: the sum of a person's experience, education, and origins, esp. as they relate to his present character or situation.
مشابه: breeding, credentials, education, experience, heritage, history, qualifications, root, training, upbringing

(4) تعریف: out of notice.

- He stayed in the background.
[ترجمه علی جهان تیغ پور] او در سایه ها ماند.
[ترجمه ترگمان] او در پس زمینه ماند
[ترجمه گوگل] او در پس زمینه باقی ماند
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, relating to, or providing a background.
مشابه: confirmatory, inconspicuous, indirect, supporting, unobtrusive

- background information
[ترجمه ترگمان] اطلاعات پس زمینه
[ترجمه گوگل] اطلاعات پس زمینه
- background lighting
[ترجمه ناشناس] یعنی اضافه کردن فونت به عکس و فیلم
[ترجمه ترگمان] نورپردازی پس زمینه
[ترجمه گوگل] روشنایی پس زمینه

• setting; environment in which various actions are performed in addition to the main application being operated by a computer (computers)
pertaining to a setting, pertaining to a surrounding environment
your background is the kind of family you come from and the kind of education you have had.
the background to an event or situation consists of the facts that explain what caused it.
you can also use background to refer to the things, shapes, colours, or sounds that are present in a situation but are not as noticeable or important as the things you are paying attention to.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] زوینه . پس زمینه - قسمتی از صفحه نمایش که توسط کارکترها و شکلها اشغال نمی شود. - پس زمینه، سابقه، زمینه .
[برق و الکترونیک] زمینه، دور نما
[زمین شناسی] زمینه در زمین شناسی پزشکی : ویژگی مربوط به مکانی خاص یا سنجش هایی از آن مکان که ناشی از فرایندهای طبیعی است و فرایندهای انسانی بر آن تأثیری ندارند. در برخی موارد واژه "زمینه طبیعی" برای تأکید بر جنبه غیرانسانی آن به کار می رود. با انتقال آلودگی های انسانی (برای مثال آلاینده های آلی ماندگار) در جو، این مسئله که آیا ساختگاه های زمینه برای چندین ماده وجود دارند، قابل بحث است.
[صنعت] زمینه، پیش زمینه، سابقه
[حقوق] سابقه، پیشینه، تاریخچه، زمینه
[نساجی] زمینه - متن
[ریاضیات] پس زمینه، زمینه، سابقه، زمینه ی تجربی
[معدن] زمینه (عمومی)
[سینما] تصویر زمینه - گذار زمینه تصویر - عقب - زمینه فیلم - زمینه عقب تصویر - زمینه صحنه - زمینه تصویر - زمینه - پشت صحنه - پس نمای - پس زمینه - زمینه پشت یا انتهای تصویر و عمق

مترادف و متضاد

ریشه (اسم)
base, stub, germ, ammonium, root, stem, radical, pedigree, background, genesis, theme, germination, stump

سابقه (اسم)
antecedent, limit, service, heretofore, past, reputation, fame, history, record, precedent, background, prescription, foretime, backward, limitation, repute, standing

زمینه (اسم)
base, ground, tendency, design, basis, setting, root, background, terrain, context, conspectus, theme, sketch, groundwork, outline

نهانگاه (اسم)
background, cache, hideaway

experience or circumstances


Synonyms: accomplishments, acquirement, actions, atmosphere, attainment, aura, backdrop, breeding, capacity, credentials, cultivation, culture, deeds, education, environment, framework, grounding, history, practice, preparation, qualification, rearing, seasoning, tradition, training, upbringing


Antonyms: foreground


جملات نمونه

1. family background
سابقه ی خانوادگی

2. against a background of poverty and unemployment
در مقابل دورنمایی از فقر و بیکاری

3. the economic background of the present crisis
زمینه ی اقتصادی بحران کنونی

4. the picture's background shows mountains and its foreground consists of a tree and two horses
زمینه ی تصویر،کوه و در پیش نمای آن یک درخت و دو اسب وجود دارد.

5. please give some background information on yourself
لطفا سوابق خود را ذکر کنید.

6. he shaded the picture's background with a pencil
زمینه ی عکس را با مداد سایه زد.

7. she has the right background for the job
او برای این کار پیشینه ی مناسبی دارد.

8. stroke the paint on the background
رنگ را با نرمی روی بوم بمال

9. white flowers on a red background
گل های سفید در زمینه ی سرخ

10. a red flower against a black background
گل قرمز در زمینه ی سیاه

11. he falsified the details of his educational background
او درباره ی جزییات سابقه ی تحصیلی خود دروغ پردازی کرد.

12. the vice president is usually in the background
معاون رئیس جمهور معمولا در پس پرده است.

13. a green tree can be seen in the background
درخت سبزی در زمینه ی تصویر (پس زمینه) دیده می شود.

14. Steve has a background in computer engineering.
[ترجمه ترگمان](استیو)سابقه مهندسی کامپیوتر دارد
[ترجمه گوگل]استیو دارای پس زمینه در مهندسی کامپیوتر است

15. The family made discreet enquiries about his background.
[ترجمه ترگمان]خانواده از سوابق او پرس و جو کردند
[ترجمه گوگل]خانواده در مورد پس زمینه خود به پرسش های محرمانه پاسخ دادند

16. All trace of his working - class background was deliberately obscured.
[ترجمه ترگمان]همه ردی از سوابق کاری او به عمد تار بود
[ترجمه گوگل]تمام روندهایی که از پس زمینه کلاس کار خود به طور عمدی مبهم بود

17. The chameleon survives by blending in with its background.
[ترجمه ترگمان]The با مخلوط کردن در پس زمینه خود از بین می رود
[ترجمه گوگل]هالئلیون با ترکیب با پس زمینه آن، زنده ماند

18. The mountains form a background to this photograph of the family.
[ترجمه ترگمان]کوه ها سابقه این عکس از خانواده را تشکیل می دهند
[ترجمه گوگل]کوه ها پس زمینه ای برای این عکس خانواده است

19. Students from a privileged background have an advantage at university.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان از یک پس زمینه ممتاز دارای یک مزیت در دانشگاه هستند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان از یک پس زمینه ویژه دارای مزیت در دانشگاه هستند

20. Concerning his background, I know nothing.
[ترجمه ترگمان]در مورد گذشته اون، من هیچی نمیدونم
[ترجمه گوگل]با توجه به پس زمینه، من هیچ چیز نمی دانم

21. Since they discovered the truth about his background, his colleagues have regarded him with suspicion.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که آن ها حقیقت را در مورد پیشینه او کشف کردند، همکارانش او را با سو ظن می نگرند
[ترجمه گوگل]از آنجاییکه حقیقت را در مورد پس زمینه آنها کشف کردند، همکارانش با سوء ظن به او نگاه می کردند

white flowers on a red background

گل‌های سفید در زمینه‌ی سرخ


A green tree can be seen in the background.

درخت سبزی در زمینه‌ی تصویر (پس‌زمینه) دیده می‌شود.


the economic background of the present crisis

زمینه‌ی اقتصادی بحران کنونی


against a background of poverty and unemployment

در مقابل دورنمایی از فقر و بیکاری


The vice president is usually in the background.

معاون رئیس‌جمهور معمولاً در پس پرده است.


Please give some background information on yourself.

لطفاً سوابق خود را ذکر کنید.


She has the right background for the job.

او برای این کار پیشینه‌ی مناسبی دارد.


اصطلاحات

family background

سابقه‌ی خانوادگی


پیشنهاد کاربران

تجربیات

بکگراند ، پس زمینه

سوابق فردی

عقبه

پیشینه

دانش

پیشینه یا سابقه یک رویدادی که در گذشته اتفاق افتاده است

سوء پیشینه

پشت سر

پس زمینه

ذهنیت

به معنی منشاء یک گیاه

History, record

the things that can be seen or heard behind other things that are closer

پسا زمینه

1 - پس زمینه
in the background you can see my college friends
2 - پشینه، عقبه ( خانوادگی، تحصیلی، شغلی )
do you know anything from his background?!
3 - صدای پس زمینه
in the background of the tape, you can hear baby crying

پیش زمینه

عقبه هرفرد. یابه عبارتی گذشته فرد

پیشینه
کلیت


1. پیشینه، ریشه ( خانواده، تحصیل، . . . ) ، سابقه، گذشته
2. زمینه
3. پیش زمینه

پیشین

سررشته داشتن

سابقه، ( در جمع سوابق )
سوابق خراب اخلاقی poor moral background

تاریخچه

( سر و صدای ) اطراف

چکیده، خلاصه کار. به طور مختصر

پیشین ، پیشینه، سابقه

background to

. Without knowing the "background to" the case, I couldn't possibly comment

بدون اطلاع از پیشینه پرونده، نمی توانم در مورد آن اظهارنظر کنم.

به معنی پس زمینه
که به معنیgrounding هم هست.

رزومه


کلمات دیگر: