کلمه جو
صفحه اصلی

partitions

انگلیسی به فارسی

پارتیشن ها، تقسیم، دیواره، تیغه، حد فاصل، جدا کردن، وسیله یا اسباب تفکیک، اپارتمان، افراد، جزء بندی کردن، تفکیک کردن، تقسیم کردن، تقسیم به بخش های جزء کردن


جملات نمونه

1. short partitions divide the room into four cubicles
دیواره های کوتاه اتاق را به چهار اتاقک تقسیم می کند.

پیشنهاد کاربران

افراز، افراز کردن

تیغه های جداکننده ( عمران )

تفکیک، جدایی


کلمات دیگر: