کلمه جو
صفحه اصلی

dazzle


معنی : تابش یا روشنی خیره کننده، خیره کردن
معانی دیگر : (با نور یا درخشش یا زرق و برق) خیره کردن یا شدن، شکوه، جلال، زرق و برق، درخشش، جلوه گری، مات و مبهوت کردن، سرگشته کردن، شگفت زده کردن، غرق در تحسین کردن، خیره کنندگی، مبهوت سازی، شگفت آفرینی

انگلیسی به فارسی

خیره کردن، تابش یا روشنی خیره‌کننده


خیره شدن، تابش یا روشنی خیره کننده، خیره کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: dazzles, dazzling, dazzled
(1) تعریف: to dim or confuse the vision of, by blinding light.
مترادف: daze
مشابه: blind, disorient, stun

- Outside the cave, the sunlight dazzled us.
[ترجمه ترگمان] بیرون غار، نور خورشید ما را خیره می کرد
[ترجمه گوگل] در خارج از غار، نور خورشید ما را خیره کرد

(2) تعریف: to confound or greatly impress by brilliance, superior quality or performance, or the like.
مترادف: bedazzle
مشابه: amaze, astonish, astound, boggle, bowl over, flabbergast, impress, stagger, stun, surprise

- The boxer's quick footwork dazzled his opponent.
[ترجمه ترگمان] حرکات سریع boxer حریف او را گیج کرد
[ترجمه گوگل] پاهای سریع بوکسر حریف خود را خیره کرد
- The opulence of the palace dazzles its many visitors.
[ترجمه ترگمان] غنای قصر، مهمانان فراوانی را خیره می کند
[ترجمه گوگل] غنای کاخ بازدیدکنندگان بسیاری را خیره می کند
- Her genius dazzled her professors.
[ترجمه ترگمان] نبوغ او استادان او را خیره می کرد
[ترجمه گوگل] نبوغ او استادانش را خیره کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to shine or glitter brilliantly.
مترادف: glitter
مشابه: blaze, flare, glow, shine, sparkle

- The rubies dazzled in the light of the chandeliers.
[ترجمه ترگمان] The در نور چلچراغ ها چشم دوختند
[ترجمه گوگل] روباه ها به سبب لوسترها خیره شده اند

(2) تعریف: to excite admiration by being brilliant.
مشابه: impress

- Her talent simply dazzles.
[ترجمه ترگمان] استعداد او را خیره خیره می کند
[ترجمه گوگل] استعداد او به سادگی خیره می شود

(3) تعریف: of vision, to be overcome by bright light.
مشابه: dim
اسم ( noun )
مشتقات: dazzlingly (adv.), dazzler (n.)
• : تعریف: the act or quality of dazzling.
مترادف: splendor
مشابه: �lan, brilliance, flair, magnificence, pizazz, zing

- The circus had dazzle and excitement.
[ترجمه ترگمان] سیرک حیرت و هیجان را به خود مشغول کرده بود
[ترجمه گوگل] سیرک خیره شد و هیجان زده شد

• sparkle; something which dazzles
blind with bright light; amaze, impress, fascinate
if something dazzles you, you are extremely impressed by its quality or beauty.
the dazzle of a light is its sudden brightness, so you cannot see properly.
if a bright light dazzles you, you cannot see properly.

مترادف و متضاد

تابش یا روشنی خیره کننده (اسم)
dazzle

خیره کردن (فعل)
amaze, astonish, blind, daze, dazzle, puzzle

confuse, amaze


Synonyms: astonish, awe, bedazzle, blind, blur, bowl over, daze, excite, fascinate, glitz, hypnotize, impress, overawe, overpower, overwhelm, razzle-dazzle, strike dumb, stupefy, surprise


Antonyms: bore


جملات نمونه

1. the children were transported by the dazzle of the fireworks
درخشش آتش بازی بچه ها را به عالم دیگری برد.

2. The sun's dazzle on the water hurts my eyes.
[ترجمه هوشنگ] . انعکاس نور خورشید دراب چشم را ناراحت میکند
[ترجمه ترگمان]نور خورشید بر آبی که چشمانم را آزار می دهد خیره می شوم
[ترجمه گوگل]خیره شدن خورشید به آب، چشم هایم را می شکند

3. You'll dazzle oncoming drivers if you don't dip your headlights.
[ترجمه ترگمان]اگر چراغ ها را خاموش نکنید، drivers را گیج می کنید
[ترجمه گوگل]اگر چراغ های خود را سقوط نکنید، راننده های در حال نزدیک شدن خیره می شوند

4. The dazzle of stardom and status attracts them.
[ترجمه ترگمان]درخشش ستاره و موقعیت آن ها را جذب می کند
[ترجمه گوگل]خیره کننده ستاره دار و وضعیت آنها را جذب می کند

5. The movie's special effects fail to dazzle.
[ترجمه ترگمان]این فیلم تاثیرات ویژه فیلم را گیج می کند
[ترجمه گوگل]جلوه های ویژه فیلم خیره کننده است

6. As a speaker he would dazzle listeners with his brilliant wordplay and witty remarks.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک سخنران، با بازی با بازی با بازی با بازی با کلمات و سخنان زیرکانه او گوش می داد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک سخنران، شنوندگان را با سخنرانی درخشان خود و اظهارات با احتیاط خیره کرد

7. The dazzle of a grid can be alleviated by weaving, permitting parallels to alternate in domination.
[ترجمه ترگمان]چشم یک شبکه را می توان با weaving کاهش داد و امکان parallels موازی در سلطه را فراهم می آورد
[ترجمه گوگل]خیره شدن از یک شبکه می تواند توسط بافندگی تضعیف شود، به طوری که در مواجهه با موانع جایگزین می شود

8. The western sun would scorch and dazzle and we would pull down the blinds in the compartment.
[ترجمه ترگمان]خورشید غربی می would و ما پرده ها رو توی کوپه کشیدیم
[ترجمه گوگل]خورشید غروب خورشید سوزانده و خیره شده و پرده ها را در محفظه خرد می کنیم

9. Using legal or scientific jargon to dazzle.
[ترجمه ترگمان]استفاده از اصطلاحات حقوقی یا علمی برای گیج کردن
[ترجمه گوگل]با استفاده از اصطلاحات قانونی یا علمی برای خیره شدن

10. But it is the poppies which dazzle.
[ترجمه ترگمان]اما این شقایق است که مرا گیج می کند
[ترجمه گوگل]اما این خشخاش خشخاش است

11. She doesn't flaunt the dextrous dazzle of Sylvie Guillem, nor does she move with the reckless physicality of Darcey Bussell.
[ترجمه ترگمان]نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه،
[ترجمه گوگل]او نمی خندد دگرساز خیره Sylvie Guillem، و نه با چهره بی پروا Darcey Bussell حرکت می کند

12. Lots of computer-generated technical dazzle in this fantasy about jungle animals escaping a supernatural board game and terrorizing a New Hampshire town.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از dazzle فنی تولید شده کامپیوتری در این فانتزی و خیال در مورد حیوانات جنگلی از یک بازی تخته ای طبیعی فرار می کنند و یک شهر نیو Hampshire را به وحشت می اندازند
[ترجمه گوگل]بسیاری از تکنیک های کامپیوتری در این فانتزی در مورد حیوانات جنگل فرار از یک بازی هیئت مدیره فوقالعاده و ترور شهر شهر نیوهمشایر را خیره می کنند

13. It was his job to dazzle us with his brilliance, blind us with his science.
[ترجمه ترگمان]وظیفه او بود که ما را با درخشش خود گیج کند، ما را با علم خود کور کرد
[ترجمه گوگل]این کار او بود که ما را با درخشش خود خیره کند، با علمش کور شود

14. Nevertheless, dazzle in exclaim effect cruel, still many people pointed out all sorts of small flaws.
[ترجمه ترگمان]با این وجود بسیاری از مردم همه گونه نقص کوچک را نشان می دادند
[ترجمه گوگل]با این وجود، در اثر گزیدگی خیره کننده ظاهر بی رحمانه، هنوز بسیاری از مردم اشاره به انواع معایب کوچک است

15. You will dazzle the crowds and attract plenty of love connections.
[ترجمه ترگمان]شما جمعیت را گیج خواهید کرد و تعداد زیادی از روابط عاشقانه را جذب خواهید کرد
[ترجمه گوگل]شما جمعیت را خیره می کنید و جذب ارتباطات دوستانه زیادی خواهید داشت

She was dazzled by the headlights.

نور چراغ اتومبیل‌ها، او را خیره کرد.


her dazzling beauty

زیبایی خیره‌کننده‌ی او


The palace's ornaments dazzled me.

تزیینات کاخ چشم‌های مرا خیره کرد.


The children were transported by the dazzle of the fireworks.

درخشش آتش‌بازی بچه‌ها را به عالم دیگری برد.


پیشنهاد کاربران

خودنمایی ( درخشیدن )

کورکردن از نور ( موقتی ) . نور چشم درآور

( نور چیزی ) چشم را زدن

تحت تاثیر قرار گرفتن یا دادن
( میخواستم تحت تاثیر قرار بگیری )
I was trying to dazzle you

A GROUP OF ZEBRAS IS CALLED A ‘DAZZLE’
گروهی از گورخر ها / گله گورخر ها

مبهوت شدن . شگفت زده شدن


کلمات دیگر: