کلمه جو
صفحه اصلی

pasta


معنی : پاستا
معانی دیگر : (ماکارونی و سایر خوراکی های مشابه) پاستا، لاخشه، رشته فرنگی

انگلیسی به فارسی

(ماکارونی و سایر خوراکیهای مشابه) پاستا، لاخشه، رشته فرنگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a food made from flour, eggs, and water and often dried in various thin forms, such as macaroni or spaghetti.

(2) تعریف: a cooked dish of this food.

• type of noodle, food made from strips of unleavened dough
pasta is a type of food made from a mixture of flour, eggs, and water that is formed into different shapes. spaghetti and macaroni are types of pasta.

مترادف و متضاد

پاستا (اسم)
pasta

جملات نمونه

1. Pour the sauce over the pasta and serve immediately.
[ترجمه Fatemeh] سس را بر روی ماکارونی بگذارید و بلافاصله آن را سرو کنید
[ترجمه $امین$] سس را فورا بر روی ماکارونی بریزید و آن را سریع سرو کنید
[ترجمه پرستش] سس را بر روی ماکرونی بریز و خدمت کن
[ترجمه ترگمان]سس را در پاستا بریزید و سریعا خدمت کنید
[ترجمه گوگل]سس را بر روی ماکارا بگذارید و بلافاصله خدمت کنید

2. We tested various supermarkets' own label pasta sauces .
[ترجمه ترگمان]ما supermarkets مختلف پاستا را آزمایش کردیم
[ترجمه گوگل]ما سس مایکروویو برچسب های مختلف سوپرمارکت ها را آزمایش کردیم

3. The Chinese also eat a type of pasta as part of their staple diet.
[ترجمه ترگمان]چینی ها همچنین نوعی پاستا به عنوان بخشی از رژیم غذایی اصلی خود می خورند
[ترجمه گوگل]چینی ها نیز نوعی ماکارونی را بخشی از رژیم غذایی خود می خورند

4. Pour the sauce over the pasta.
[ترجمه ترگمان]سس را در پاستا بریزید
[ترجمه گوگل]سس را بر روی ماکارونی بگذارید

5. Like so many peasant foods, the essence of pasta is its simplicity.
[ترجمه ترگمان]مانند بسیاری از غذاهای روستایی، اساس پاستا، سادگی آن است
[ترجمه گوگل]مانند بسیاری از غذاهای دهقانی، ماهیت ماکارونی سادگی آن است

6. Prepare the sauce while the pasta is cooking.
[ترجمه ترگمان]در حالی که پاستا در حال پخت است، سس خود را آماده کنید
[ترجمه گوگل]در حالی که پاستا پخت و پز را آماده کنید، سس را آماده کنید

7. Fill up on potatoes, bread and pasta, which are high in carbohydrate and low in fat.
[ترجمه ترگمان]سیب زمینی، نان و پاستا را پر کنید که در چربی و چربی کم است
[ترجمه گوگل]سیب زمینی، نان و پاستا را پر کنید، که دارای کربوهیدرات و کم چربی هستند

8. They helped themselves from a large dish of pasta.
[ترجمه ترگمان]آن ها از یک ظرف بزرگ پاستا به خودشان کمک کردند
[ترجمه گوگل]آنها از یک ظرف بزرگ پاستا کمک می کردند

9. Cook the pasta in a large pan of boiling water.
[ترجمه Fatemeh] پاستا را در یک قابلمه بزرگ آب جوش بپزید
[ترجمه ترگمان]پاستا را در یک ظرف بزرگ از آب جوش بپزید
[ترجمه گوگل]پاستا را در یک ظرف بزرگ آب جوش بخورید

10. Rinse the cooked pasta with boiling water.
[ترجمه ترگمان]پاستای پخته شده را با آب جوش مخلوط کنید
[ترجمه گوگل]پاستا پخته شده را با آب جوش شستشو دهید

11. The pasta was served in a cream sauce spiked with black pepper.
[ترجمه ترگمان]پاستا به همراه یک سس کرمی همراه با فلفل سیاه سرو می شود
[ترجمه گوگل]این ماکارونی در یک کیک خرد شده با فلفل سیاه خدمت کرده است

12. I more or less live on pasta.
[ترجمه ترگمان]من بیشتر یا کم تر در پاستا زندگی می کنم
[ترجمه گوگل]من بیشتر یا کمتر در پاستا زندگی می کنند

13. We cooked up a load of pasta and all made pigs of ourselves.
[ترجمه ترگمان]ما بار پاستا و همه خوکها خودمان را ساختیم
[ترجمه گوگل]ما یک بار از ماکارونی تهیه کردیم و همه خوک ها را از خودمان ساختیم

14. I eat a lot of pasta.
[ترجمه ترگمان]من بسیاری از پاستا را می خورم
[ترجمه گوگل]من مقدار زیادی پاستا را می خورم

پیشنهاد کاربران

Pasta

Pasta is a staple food of traditional Italian cuisine
پاستا غذای اصلی غذاهای سنتی ایتالیایی است

ماکارونی، پاستا

pasta ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: خمیراک
تعریف: انواع محصولات خمیری که از آرد زبر گندم سخت و در طی مراحل مختلف خمیر کردن و رشته‏ای کردن و خشک کردن حاصل شود


کلمات دیگر: