کلمه جو
صفحه اصلی

palpitate


معنی : تپیدن، لرزیدن، تپش کردن، تند زدن
معانی دیگر : بالا و پایین رفتن، (به ویژه قلب) تپیدن، تپش داشتن، تند زدن نب­

انگلیسی به فارسی

تپیدن، تپش کردن، تند زدن(نبض)، لرزیدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: palpitates, palpitating, palpitated
مشتقات: palpitatingly (adv.)
(1) تعریف: of the heart, to pulsate rapidly; flutter; quiver.

- He could feel his heart palpitate as he hid in terror behind the curtain.
[ترجمه ترگمان] همچنان که در وحشت پشت پرده قایم شده بود، ضربان قلبش را احساس می کرد
[ترجمه گوگل] او می تواند احساس دلتنگی خود را به عنوان او در ترور پشت پرده پنهان شده است

(2) تعریف: to shake, throb, or tremble.

- The leaves palpitated with the wind.
[ترجمه ترگمان] برگ ها با باد موافق بودند
[ترجمه گوگل] برگ با باد خیره شد

• beat, pound (about the heart); tremble, quiver, shiver
if someone's heart palpitates, it beats very fast and irregularly because they are frightened or anxious.
if something palpitates, it trembles or moves quickly backwards and forwards, or seems to move in this way; a literary use.

مترادف و متضاد

تپیدن (فعل)
beat, pulse, throb, palpitate, skip, pulsate

لرزیدن (فعل)
shake, thrill, dither, grudge, flutter, throb, palpitate, flicker, bog, tremble, shudder, shiver, vibrate, twitter, trill, quail, dodder, flinch, quake, quiver, wince

تپش کردن (فعل)
palpitate

تند زدن (فعل)
palpitate, whisk

beat at a rapid pace, like a heart


Synonyms: flutter, pitpat, pitter-patter, pound, pulsate, pulse, quiver, shiver, throb, tremble, vibrate


Antonyms: be still


جملات نمونه

1. Time always too long, long to palpitate.
[ترجمه ترگمان]زمان طولانی و طولانی و طولانی بود
[ترجمه گوگل]زمان همیشه بیش از حد طولانی است، طولانی به لمس کردن

2. My heart was palpitating with fear.
[ترجمه ترگمان]قلبم از ترس می تپید
[ترجمه گوگل]قلبم با ترس به لرزه افتاد

3. She lay on the bed, her eyes closed and her bosom palpitating.
[ترجمه ترگمان]او روی تخت دراز کشیده بود، چشمانش بسته بود و قلبش می تپید
[ترجمه گوگل]او در رختخواب گذاشت، چشمانش بسته بود و سینه اش را لمس می کرد

4. She read the first two pages and felt a blush rise from her palpitating bosom up her neck to suffuse her face.
[ترجمه ترگمان]او دو صفحه اول را خواند و احساس کرد سرخی شرم از سینه اش بالا می رود تا صورتش را پاک کند
[ترجمه گوگل]او دو صفحه اول را خوانده و احساس خارش سرش را از گردن او بالا می برد تا صورتش را پوشانده باشد

5. He palpitated with fear.
[ترجمه ترگمان]او از ترس می لرزید
[ترجمه گوگل]او با ترس و لرزید

6. Spread the palpitate frequency love till ending.
[ترجمه ترگمان]عشق فرکانس palpitate را تا پایان گسترش دهید
[ترجمه گوگل]تا پایان دادن به فرکانس عصبانیت عشق را گسترش دهید

7. Tap the beat-up by the weekend, the heart palpitate looked up, the last strong open our bleary eyes.
[ترجمه ترگمان]در آخر این آخر هفته، ضربان قلبم به تپش افتاد و آخرین چشمان خواب آلود ما به تپیدن افتاد
[ترجمه گوگل]ضربه زدن به ضرب و شتم توسط آخر هفته، دلتنگ قلب نگاه کرد، آخرین قوی باز چشم های بلدرچین ما

8. As he became excited, his heart began to palpitate and more erratically.
[ترجمه ترگمان]همچنان که هیجان زده می شد، ضربان قلبش به تپیدن افتاد
[ترجمه گوگل]همانطور که او هیجان زده شد، قلبش شروع به لرزیدن کرد و به طور غیرمستقیم

9. How is giddy palpitate handled after wine?
[ترجمه ترگمان]بعد از شراب چه می شود؟
[ترجمه گوگل]طرز تهیه شیرینی پزی پس از شراب چطور است؟

10. I felt my heart palpitate.
[ترجمه ترگمان]احساس کردم قلبم می تپد
[ترجمه گوگل]دلم برایت تنگ شده

11. The air of the sleeping - chamber seemed to palpitate with the hopeless passion of the girls.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که هوای اتاق خواب با شور و شور و شوق دخترها را به هیجان می آورد
[ترجمه گوگل]به نظر میرسید که هوا از اتاق خواب، با شور و شوق ناامیدانه دختران خیره شده بود

12. Its patient much companion has epigastrium to bilge full, pectoral coerce suffering is full, umbilical ministry moves palpitate hyperfunction, the disease such as constipation.
[ترجمه ترگمان]از آنجایی که این بیماری دچار یبوست شده، این بیماری از جمله یبوست این بیماری را به طور کامل به دام می اندازد
[ترجمه گوگل]بیمار بسیار همراه آن دارای اپیگاردیوم است که به طور کامل رنج می برند، ریشه ناخودآگاه جنسی پر است، وزارت نیرو با انجام عمل فوق العاده شکم، بیماری مانند یبوست

The shot deer's heart was still palpitating.

قلب آهوی تیر‌خورده هنوز می‌تپید.



کلمات دیگر: