کلمه جو
صفحه اصلی

parochial


معنی : محدود، بخشی، کوته نظر، بلوکی، ناحیه ای
معانی دیگر : وابسته به یا واقع در بخش کلیسایی (رجوع شود به: parish)، (محدود به محل یا محله ی کوچک و محدود) محلی، کوته فکرانه، کوته بینانه، کوته اندیش، امل

انگلیسی به فارسی

بلوکی، بخشی، ناحیه ای، محدود، کوته نظر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: parochially (adv.)
(1) تعریف: of or concerning a church parish.

- parochial finances
[ترجمه ترگمان] وضع مالی محدود
[ترجمه گوگل] امور مالی شهری
- a parochial school
[ترجمه ترگمان] یک مدرسه خصوصی
[ترجمه گوگل] یک مدرسه آپارتمانی

(2) تعریف: narrow or limited in scope or viewpoint; provincial.
متضاد: catholic, universal

- Returning home from university, she found that she no longer shared her parents' parochial views of what it meant to lead a good life.
[ترجمه فرشاد رحیمی] پس از بازگشت از دانشگاه به خانه او دریافت که دیگر دیدگاه محدود والدینش را در خصوص روش زندگی خوب دنبال نمی کند.
[ترجمه ترگمان] وی پس از بازگشت از دانشگاه، دریافت که دیگر پدر و مادر خود را در مورد آنچه که می خواهد زندگی خوب را رهبری کند، به اشتراک نمی گذارد
[ترجمه گوگل] بازگشت به خانه از دانشگاه، او متوجه شد که او دیگر دیدگاه های اقامتی والدین خود را از آنچه که به معنای زندگی خوب است منجر شود

• of a parish, of a religious congregation; narrow-minded; provincial, of a limited scope
someone who is parochial is too concerned with their own local affairs and interests; used showing disapproval.

مترادف و متضاد

Antonyms: broad, liberal, unrestricted


محدود (صفت)
definite, adjacent, adjoining, moderate, limited, finite, confined, narrow, bounded, defined, terminate, determinate, limitary, parochial, straightlaced, straitlaced

بخشی (صفت)
partial, parochial, sectorial, sectional, regional

کوته نظر (صفت)
hidebound, smug, low-minded, myopic, parochial, shortsighted, small-minded

بلوکی (صفت)
parochial

ناحیه ای (صفت)
zonal, zonary, parochial, zonular

narrow-minded, restricted


Synonyms: biased, bigoted, conservative, conventional, insular, inward-looking, limited, local, narrow, petty, prejudiced, provincial, regional, sectarian, sectional, shallow, small-minded, small-town


جملات نمونه

a parochial church

کلیسای محل


1. a parochial church
کلیسای محل

2. a parochial view of the world
بینش کوته فکرانه ای درباره ی جهان

3. He is rather too parochial in his outlook.
[ترجمه ترگمان]نسبت به دیدگاه خود بیش از اندازه محدود است
[ترجمه گوگل]او در چشم انداز او بیش از حد استوار است

4. Local newspapers tend to be very parochial.
[ترجمه ترگمان]روزنامه های محلی بسیار محدود هستند
[ترجمه گوگل]روزنامه های محلی تمایل زیادی به تقوا دارند

5. Officials tend to tilt toward secrecy from a parochial view of their responsibilities.
[ترجمه ترگمان]مقامات تمایل دارند که از دیدگاه خاص خود نسبت به مسئولیت های خود به حریم خصوصی متمایل شوند
[ترجمه گوگل]مقامات تمایل دارند تا از دیدگاه مختصری از مسئولیت هایشان به خاطر محرمانه حرکت کنند

6. They need to be better informed and less parochial in their thinking.
[ترجمه ترگمان]آن ها باید در تفکر خود بهتر و محدود باشند
[ترجمه گوگل]آنها باید در تفکر خود آگاهی بیشتری داشته باشند و کم تر به نظر برسند

7. Nevertheless, these affective and evaluative parochial and subject patterns have cognitive consequences.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، این الگوهای احساسی و ارزیابی و الگوهای موضوعی دارای پیامدهای شناختی هستند
[ترجمه گوگل]با این وجود، این الگوها و شیوه های عرفانی و ارزیابی، پیامدهای شناختی دارند

8. Professionals and Amateurs About one-fifth of parochial directors of music earn their livelihood through music.
[ترجمه ترگمان]متخصصان و Amateurs حدود یک پنجم کارگردانان محلی موسیقی امرار معاش خود را از طریق موسیقی به دست می آورند
[ترجمه گوگل]کارشناسان و علاقه مندان حدود یک پنجم از کارگردانان محلی از موسیقی، از طریق موسیقی، معیشت خود را به دست می آورند

9. These orientations may combine with subject and parochial orientations, or they may conflict.
[ترجمه ترگمان]این جهت گیری ها ممکن است با جهت گیری های موضوعی و منطقه ای ترکیب شوند، و یا ممکن است تعارض داشته باشند
[ترجمه گوگل]این گرایش ها ممکن است با جهت گیری های موضوعی و مختصری ترکیب شوند یا ممکن است منجر شوند

10. A parochial orientation also implies the comparative absence of expectations of change initiated by the political system.
[ترجمه ترگمان]جهت گیری انگیزشی نیز نشان دهنده فقدان نسبی انتظارات از تغییرات ایجاد شده توسط سیستم سیاسی است
[ترجمه گوگل]جهت گیری های تمثیلی نیز نشان دهنده عدم وجود مقایسه ای از انتظارات تغییراتی است که توسط نظام سیاسی ایجاد شده است

11. The parochial expects nothing from the political system.
[ترجمه ترگمان]محله چیزی از نظام سیاسی انتظار ندارد
[ترجمه گوگل]کلیسا چیزی از نظام سیاسی انتظار ندارد

12. The parochial is concerned exclusively with individual problems arising in the ward he or she represents.
[ترجمه ترگمان]ساختار به طور انحصاری با مشکلات فردی که در بخش مربوط به او ایجاد می شود، مربوط می شود
[ترجمه گوگل]کلیسا به طور انحصاری با مشکلات فردی ناشی از بخش نماینده خود نگران است

13. And many parochial clergy react by resenting and despising the chapter.
[ترجمه ترگمان]و بسیاری از روحانیون محلی از این که این فصل را تحقیر می کنند و تحقیر می کنند، واکنش نشان می دهند
[ترجمه گوگل]و بسیاری از روحانیت روستایی با خشم و نفرت از فصل واکنش نشان می دهند

14. But that betrays a terribly parochial notion of what giant planets are like.
[ترجمه ترگمان]اما این نشان می دهد که نسبت به اینکه سیارات بزرگ چه شکلی هستند عمل می کند
[ترجمه گوگل]اما این یک مفهوم وحشتناک محلی است که سیاره های غول پیکر را به چالش می کشد

a parochial view of the world

بینش کوته‌فکرانه‌ای درباره‌ی جهان



کلمات دیگر: