کلمه جو
صفحه اصلی

offhand


معنی : بی تامل، بدون مقدمه، بداهه، بدون تهیه، بدون تهیه، بدون مقدمه
معانی دیگر : بلا مقدمه، بدون تدارک قبلی، آنی، بی آمادگی، فی البداهه، بی اعتنا، بی توجه، نامتواضع، بی نزاکت (offhanded هم می گویند)، بی مطالعه، بی اندیشه، بی تهیه

انگلیسی به فارسی

بی تامل، بداهه، بدون مقدمه، بدون تهیه


خاموش، بدون مقدمه، بدون تهیه، بداهه، بی تامل


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: without advance planning or thought; casually.
مترادف: casually
مشابه: ad lib, impromptu

- I was shocked when he told me offhand that my job was in danger.
[ترجمه ترگمان] وقتی بهم گفت که کار من در خطره شوکه شدم
[ترجمه گوگل] وقتی که او به من گفت که کار من در معرض خطر است، من شوکه شدم
صفت ( adjective )
مشتقات: offhanded (adj.), offhandedly (adv.), offhandedness (n.)
(1) تعریف: done or made without previous thought or preparation.
مترادف: casual, chance, glib, unplanned
مشابه: abrupt, accidental, ad-lib, careless, extemporaneous, impromptu, impulsive, perfunctory, random, spontaneous

- It was an offhand remark that he later regretted.
[ترجمه ترگمان] گفت که بعدا پشیمان خواهد شد
[ترجمه گوگل] این یک بیانیه بود که بعدا پشیمان شد

(2) تعریف: casual, unceremonious, or brusque.
مترادف: abrupt, casual, informal, perfunctory, unceremonious
مشابه: bluff, brisk, brusque, cavalier, curt, easygoing, flippant, laid-back, nonchalant, snippy

• improvised; without previous thought or preparation; casual, informal; without thought; carelessly; not seriously
without thought; cavalierly; careless; not serious; without previous preparation, improvised
in a sloppy manner, carelessly, casually; without preparation
if someone behaves in an off-hand way, they are not friendly or polite, and show little interest.
off-hand means without needing to think very hard.

مترادف و متضاد

بی تامل (صفت)
hurried, offhand

بدون مقدمه (صفت)
offhand

بداهه (صفت)
offhand

بدون تهیه (صفت)
offhand

بدون تهیه (قید)
offhand

بدون مقدمه (قید)
offhand

abrupt, careless


Synonyms: aloof, breezy, brusque, casual, cavalier, cool, curt, easygoing, folksy, glib, informal, laid-back, mellow, perfunctory, unceremonious, unconcerned, uninterested


Antonyms: calculated, careful, considered, deliberate, planned


ad-lib, extemporaneous


Synonyms: extemporary, extempore, impromptu, improvised, informal, off the cuff, off the hip, off the top of head, spontaneous, spur-of-the-moment, throwaway, unpremeditated, unprepared, unrehearsed, unstudied, without preparation


Antonyms: planned, practiced


جملات نمونه

1. he was rather offhand with me
او نسبت به من با بی اعتنایی رفتار کرد.

2. i can't give you its exact price offhand
همین طوری نمی توانم قیمت آن را به شما بگویم.

3. Consumers found the attitude of its staff offhand and generally offensive to the paying customer.
[ترجمه ترگمان]مصرف کنندگان رفتار پرسنل خود را بدون مقدمه و به طور کلی به مشتری پرداخت کردند
[ترجمه گوگل]مصرف کنندگان نگرش کارکنان خود را به طور کلی و توهین آمیز به مشتری پرداخت می کنند

4. He was rather offhand with me.
[ترجمه ترگمان]او تا اندازه ای با من بی تفاوت بود
[ترجمه گوگل]او با من نبود

5. She said you were a bit offhand with her this afternoon.
[ترجمه ترگمان]اون گفت که امروز بعد از ظهر یه کمی باه اش مهربون بودی
[ترجمه گوگل]او گفت شما کمی بعد از ظهر با او بودید

6. I hope I didn't appear offhand with her - it's just that I was in such a hurry.
[ترجمه ترگمان]امیدوارم با او تا به حال حاضر نشده باشم - فقط به خاطر اینکه عجله داشتم
[ترجمه گوگل]من امیدوارم که من با او نباشید - فقط این است که من در چنین عجله ای بودم

7. I don't like his offhand manner.
[ترجمه ترگمان]رفتار offhand را دوست ندارم
[ترجمه گوگل]من خود او را دوست ندارم

8. He was very offhand with me.
[ترجمه ترگمان]با من خیلی بی تفاوت بود
[ترجمه گوگل]او بسیار با من بود

9. I don't know offhand how much we made last year.
[ترجمه ترگمان]نمی دونم چه قدر سال پیش دووم اورده بودیم
[ترجمه گوگل]من نمی دانم که چقدر سال گذشته ساخته ایم

10. She seemed offhand about the danger involved.
[ترجمه ترگمان]به نظر دور از خطر در خطر بود
[ترجمه گوگل]او به نظر می رسد در مورد خطر درگیر شده است

11. I can't answer offhand.
[ترجمه ترگمان]الان نمی توانم جواب بدهم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم جواب بدهم

12. I can't say offhand how much money I earn.
[ترجمه ترگمان]نمی دونم چقدر پول در بیارم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم بگویم که چقدر پولی که من کسب می کنم

13. He's a good salesman, but his offhand manner does tend to put people off.
[ترجمه ترگمان]فروشنده خوبی است، اما رفتار his معمولا باعث می شود آدم ها از هم جدا شوند
[ترجمه گوگل]او یک فروشنده خوب است، اما شیوه خود را به تمایل مردم را خاموش

14. His offhand manner put my back up.
[ترجمه ترگمان]رفتار بی تکلف او مرا از خود بی خود کرد
[ترجمه گوگل]شیوه ی او به من کمک می کند

15. I can'tthink of any off hand.
[ترجمه ترگمان]من به هیچ وجه نمی توانم دست از کار بکشم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم از هر دست دیگر فکر کنم

16. Can you mention one of the mistakes off hand?
[ترجمه ترگمان]میشه یکی از اشتباه ات رو از دست بدی؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید یکی از اشتباهات را کنار بگذارید؟

17. He takes it off, hands it to her, and she places it in one of the bags.
[ترجمه ترگمان]ان را درمی آورد، آن را به او می دهد، و او آن را در یکی از کیف ها قرار می دهد
[ترجمه گوگل]او آن را می گیرد، دست آن را به او می دهد، و او آن را در یکی از کیسه ها قرار می دهد

18. We cannot give you a off hand.
[ترجمه ترگمان] ما نمی تونیم کمکت کنیم
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم به شما دست بزنیم

19. I can't give you a reply off hand.
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم به تو جواب بدم
[ترجمه گوگل]نمی توانم پاسخی از دست بدهم

20. I'm talking off hand, simply speaking my mind.
[ترجمه ترگمان]دارم حرف می زنم، فقط ذهنم را مشغول می کنم
[ترجمه گوگل]من صحبت کردن از دست، به سادگی ذهن من است

21. We cannot give you a reply off hand.
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم به تو جواب بدهیم
[ترجمه گوگل]ما نمیتوانیم پاسخی از دست بدهیم

22. I cannot give you a reply off hand.
[ترجمه ترگمان] نمیتونم بهت جواب بدم
[ترجمه گوگل]نمی توانم پاسخی از دست بدهم

23. I sent many letters today off hand, I should think
[ترجمه ترگمان]من امروز نامه های زیادی فرستادم، باید فکر کنم
[ترجمه گوگل]من امروز نامه های زیادی فرستاده ام، باید فکر کنم

24. Eddy Off hand, I'd say the Reader's Digests is my favorite.
[ترجمه ترگمان]دست ادی، من می گم که the خواننده مورد علاقه منه
[ترجمه گوگل]Eddy Off hand، من می گویم Digests خواننده مورد علاقه من است

25. I can't answer your question off hand.
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم به سوالت جواب بدم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم سوالاتم را از دست بگیرم

26. The front desk service checking in is just rude, and off hand.
[ترجمه ترگمان]سرویس میز پذیرش فقط بی ادبی است و دست از پا خطا نمی کند
[ترجمه گوگل]سرویس پارکینگ در حال چک کردن است و فقط بی ادب و خاموش است

27. Being an expert, he was able to pick a hole in our work off hand.
[ترجمه ترگمان]او یک متخصص بود و توانست سوراخی در کار ما پیدا کند
[ترجمه گوگل]به عنوان یک متخصص، او توانست یک سوراخ در کار ما را از دست بگیرد

I can't give you its exact price offhand.

همین‌طوری نمی‌توانم قیمت آن را به شما بگویم.


He was rather offhand with me.

او نسبت به من با بی‌اعتنایی رفتار کرد.


پیشنهاد کاربران

بی مقدمه

برای مواقعی که کسی سوالی میپرسه و شما چون هیچگونه اطلاعاتی نداری راجع بهش، میای اینو میگی

فی البداهه
I can't think of a better answer offhand

دم دستی

مترادف ( همچَم ) : curt, informal, casual, brusque
معنی ( چَم ) : بدون فکر حرف زدن، رک و بدون رودربایستی
تو ترجمه ی بعضی جمله ها به فارسی معنی خاصی نمیدهد و در نتیجه ترجمه نمیشود.
( this is imposible to say off hand.
گفتنش غیر ممکن است. )



۱ - همینطوری
- بدون برنامه یا تفکر قبلی
- بدون آمادگی قبلی
- یهویی
• We decided offhand to go on a road trip

۲ - بی ملاحظه, بی ادبانه, بی تاملانه و بی فکرانه
Inconsiderate and thoughtless

• Offhand and careless comments can hurt people's feelings
• She was reading too much into Jason’s expressions, his moods, his offhand comments.

فی البداهه، سر ضرب

بی‎تامل، بی‎تفاوت


کلمات دیگر: