کلمه جو
صفحه اصلی

parley


معنی : گفتگو، مذاکره، مذاکره درباره صلح موقت، گفتگوی دو نفری، مذاکره کردن، گفتگو کردن
معانی دیگر : (به ویژه با دشمن) مذاکره کردن، گردهمایی داشتن، (به ویژه با خصم یا برای حل اختلاف) مذاکره، مکالمه کردن

انگلیسی به فارسی

گفتگوی دو نفری، مذاکره درباره صلح موقت، مکالمه کردن، مذاکره کردن


مذاکره کردن، مذاکره درباره صلح موقت، مذاکره، گفتگو، گفتگوی دو نفری، گفتگو کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a discussion, esp. between opponents or enemies, as to establish terms of truce.
مترادف: negotiation
مشابه: colloquy, dialogue, discussion, palaver, powwow, summit, talk

- The general called for a parley to discuss a truce.
[ترجمه ترگمان] ژنرال برای گفتگو با متارکه جنگ گفتگو کرد
[ترجمه گوگل] به طور کلی یک پارتی برای گفتگو درباره آتش بس درخواست کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: parleys, parleying, parleyed
• : تعریف: to engage in a discussion with an opponent or enemy, as to arrange a truce.
مترادف: negotiate
مشابه: confer, deliberate, palaver, talk, talk turkey

- The leaders parleyed but neither were satisfied with the other's terms.
[ترجمه ترگمان] رهبران مذاکره می کردند، ولی از عبارات دیگر راضی نبودند
[ترجمه گوگل] رهبران پارلمان، اما نه از شرایط دیگر راضی بودند
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to build on or take advantage of (something) so that it becomes something greater or yields a desired object.

- He parleyed his good looks and charm into a successful career as an actor.
[ترجمه ترگمان] او ظاهر خوب و جذابیت خود را به عنوان یک بازیگر حرفه ای با هم مقایسه کرد
[ترجمه گوگل] او ظاهری خوب و جذابیت خود را به عنوان یک بازیگر موفقیت آمیز به نمایش گذاشت
- She parleyed her idea into a national chain of salons.
[ترجمه ترگمان] با خیال خود درباره یک زنجیر ملی گفتگو کرد
[ترجمه گوگل] او ایده خود را به زنجیره ای از سالن های ملی تبدیل کرد

• discussion, conference; negotiation between enemies
confer with one's adversaries, negotiate with one's enemies
parley or a parley is a discussion, especially between two people or groups that are opposed to each other but that want to come to an agreement; an old-fashioned word. count or uncount noun here but can also be used as a verb. e.g. whatever the reason, mathews refused to parley.

مترادف و متضاد

گفتگو (اسم)
talk, discussion, converse, parley, chit-chat, conversation, dialogue, dialog, conference, colloquy, parlance, tractate

مذاکره (اسم)
talk, consultation, debate, discussion, parley, conference, colloquy, negotiation, interview

مذاکره درباره صلح موقت (اسم)
parley

گفتگوی دو نفری (اسم)
parley

مذاکره کردن (فعل)
converse, negotiate, parley

گفتگو کردن (فعل)
speak, argue, discuss, communicate, negotiate, parley

جملات نمونه

1. the government was forced to parley with the rebels
دولت مجبور شد با شورشیان مذاکره کند.

2. the russian general refused to parley with captured german officers
ژنرال روسی مذاکره با افسران اسیر آلمانی را رد کرد.

3. We must send our most trusted officer to parley with their leaders for an exchange of prisoners.
[ترجمه ترگمان]ما باید most افسر مورد اعتماد خود را بفرستیم تا با رهبران خود برای مبادله اسرا صحبت کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید افسر محترم ما را برای تبادل زندانیان با رهبران خود به پارلمان ارسال کنیم

4. The governor was forced to parley with the rebels.
[ترجمه ترگمان]حاکم مجبور شد با شورشیان صحبت کند
[ترجمه گوگل]فرماندار مجبور شد با شورشیان پارلمان کند

5. The government is ready to hold a parley at any moment.
[ترجمه ترگمان]دولت حاضر است هر لحظه یک parley بگیرد
[ترجمه گوگل]دولت آماده است تا در هر لحظه یک برگه برگزار کند

6. When parley failed, he met aggression with his own fury.
[ترجمه ترگمان]پس از شکست، خشم خود را با خشم و غضب خود ملاقات کرد
[ترجمه گوگل]وقتی پارک شکست خورد، با خشم خود ملاقات کرد

7. Neither party paused for breath or parley.
[ترجمه ترگمان]هیچ حزبی برای نفس کشیدن درنگ نمی کرد
[ترجمه گوگل]هیچ یک از طرفین برای نفس یا پارک توقف نمیکند

8. Texans rode big Kentucky horses, did not parley or give presents, wore home-spun clothes dyed butternut, and were trigger-happy.
[ترجمه ترگمان]هندوستان اسب های بزرگ کنتاکی داشتند، نه حرف می زدند و نه هدایایی می دادند، پیراهن های خانگی به رنگ کرم رنگ زده بودند
[ترجمه گوگل]تگزاس ها سوار اسب های بزرگ کنتاکی، پارکی یا هدایایی نمی دادند، لباس هایی را که در منزل پوشیدنی داشتند، پوشانده بود و خوشحال بودند

9. I'm sorry Mr. Parley is at meeting now.
[ترجمه ترگمان]متاسفم که آقای پا پا در حال ملاقات است
[ترجمه گوگل]من متاسفم آقای پارلی در حال ملاقات است

10. Then he began to parley with me.
[ترجمه ترگمان]بعد شروع به حرف زدن با من کرد
[ترجمه گوگل]سپس او شروع به صحبت با من کرد

11. The general manager decided to hold a parley with the enemy.
[ترجمه ترگمان]مدیر کل تصمیم گرفت که با دشمن صحبت کند
[ترجمه گوگل]مدیر کل تصمیم گرفت تا با دشمن یک پارتی داشته باشد

12. Mrs Parley said she left they were in a storm.
[ترجمه ترگمان]خانم پا رلی گفت که آن ها در یک توفان هستند
[ترجمه گوگل]خانم پارلی گفت که او را ترک کرد و در طوفان بود

13. I'd like to speak to Mr. Parley.
[ترجمه ترگمان]دوست دارم با آقای پا رلی صحبت کنم
[ترجمه گوگل]من می خواهم با آقای پارلی صحبت کنم

14. The garrison that sounds a parley is not far from being surrendered.
[ترجمه ترگمان]پادگان نظامی که به نظر می رسد parley به نظر می رسد، از تسلیم شدن فاصله چندانی ندارد
[ترجمه گوگل]گارنیزون که به نظر می رسد یک پارچ نیست، بسیار دور از تسلیم نیست

15. The general held a parley with the enemy about exchanging prisoners.
[ترجمه ترگمان]ژنرال با دشمن درباره رد کردن زندانیان گفتگو می کرد
[ترجمه گوگل]کلینتون با دشمن در مورد تبادل زندانیان برگزار کرد

The Russian general refused to parley with captured German officers.

ژنرال روسی مذاکره با افسران اسیر آلمانی را رد کرد.


The government was forced to parley with the rebels.

دولت مجبور شد با شورشیان مذاکره کند.


We are willing to resume cease-fire parleys.

ما به ادامه‌ی مذاکرات آتش‌بس تمایل داریم.


Other parleys are scheduled for Wednesday and Friday.

مذاکرات دیگری برای چهارشنبه و جمعه برنامه‌ریزی شده است.



کلمات دیگر: