معنی : عضو
office worker
معنی : عضو
مترادف و متضاد
عضو (اسم)
part, organ, member, limb, employee, corporator, office worker
پیشنهاد کاربران
کارگر خدمات اداری ( مثلا تمیزکاری اتاق ها پیش از آمدن کارمندان سر کار، نظافت سرویس های بهداشتی و . . . ) .
کارمند دفتر
کلمات دیگر: