کلمه جو
صفحه اصلی

paraphernalia


معنی : لوازم، متعلقات، اسباب، ضمائم، اموال شخصی زن، اثایالبیت، اثای
معانی دیگر : لوازم و اسباب شخصی، ابزار، وسایل، تجهیزات، ابزارگان، ساز و برگ، مخلفات، بساط، اثاکالبیت، لفافه

انگلیسی به فارسی

(حقوق، مدنی) اموال شخصی زن، اثاثالبیت، اثا ، اسباب، لوازم، متعلقات، ضمائم، لفافه


لوازم جانبی، متعلقات، لوازم، ضمائم، اسباب، اموال شخصی زن، اثایالبیت، اثای


انگلیسی به انگلیسی

اسم جمع ( plural noun )
(1) تعریف: (used with a pl. verb) personal possessions, esp. small items.
مترادف: belongings, possessions, stuff, things
مشابه: baggage, dunnage, good, goods, trappings

- The police looked over the paraphernalia in the woman's room, hoping to find some useful clue.
[ترجمه ترگمان] پلیس به درون اتاق آن زن نگاه کرد و امیدوار بود که سرنخی مفیدی پیدا کند
[ترجمه گوگل] پلیس بر روی لوازم جانبی در اتاق زن نگاه کرد و امیدوار بود تا برخی از نکات مفید را پیدا کند
- He's a big sports fan and spends his money on paraphernalia such as posters, hats, and T-shirts.
[ترجمه ترگمان] او یکی از طرفداران بزرگ ورزشی است و پولش را در وسایلی مثل پوستر، کلاه و تی شرت خرج می کند
[ترجمه گوگل] او یک طرفدار ورزش بزرگ است و پول خود را برای لوازم جانبی مانند پوسترها، کلاه ها و تی شرت ها صرف می کند

(2) تعریف: (used with a sing. or pl. verb) furnishings or equipment, esp. that used in a particular job or activity.
مترادف: equipment, gear
مشابه: accouterments, appointments, appurtenances, equipage, furnishings, habiliments, implements, outfit, tack, tackle

- In the doctor's bag was a stethoscope, a blood pressure gauge, and other paraphernalia of his profession.
[ترجمه ترگمان] در کیف دکتر گوشی پزشکی بود، یک درجه فشار خون و دیگر وسایل شغل او
[ترجمه گوگل] در کیسه دکتر، یک استتوسکوپ، یک فشار خون سنج و سایر لوازم مربوط به حرفه او بود

• equipment, tools; miscellaneous objects
you can refer to a large number of belongings or pieces of equipment as paraphernalia.

مترادف و متضاد

لوازم (اسم)
accessories, gear, apparatus, fitment, service, fitting, munition, paraphernalia, rig, fixing

متعلقات (اسم)
apanage, appanage, belonging, paraphernalia, appurtenance, purtenance, appurtenant

اسباب (اسم)
article, gear, apparatus, thing, implement, tool, tackle, instrument, apparel, utensil, trap, paraphernalia, appurtenance, device, engine, rigging, rig, furniture, gadget, appliance, contraption, contrivance, layout, doodad, gizmo, whigmaleerie, gismo, mounting

ضمائم (اسم)
paraphernalia, contents, enclosures

اموال شخصی زن (اسم)
paraphernalia

اثایالبیت (اسم)
paraphernalia

اثای (اسم)
paraphernalia

equipment, belongings


Synonyms: accoutrements, apparatus, appurtenances, baggage, effects, equipage, gear, habiliments, impedimenta, impediments, machinery, material, materiel, outfit, regalia, stuff, tackle, things, trappings


جملات نمونه

1. paraphernalia for smoking opium
بساط وافور

2. paraphernalia of war
ساز و برگ جنگ

3. skiing paraphernalia
وسایل اسکی

4. he moved to his dorm room with all of his paraphernalia
او با تمام متعلقات شخصی خود به اتاق خوابگاه نقل مکان کرد.

5. We sell pots, gloves, seeds and other gardening paraphernalia.
[ترجمه ترگمان]ما pots، دستکش، بذر و دیگر لوازم باغبانی می فروشیم
[ترجمه گوگل]ما گلدان، دستکش، دانه ها و سایر وسایل باغبانی را به فروش می رسانیم

6. All my fishing paraphernalia is in the car.
[ترجمه ترگمان]همه وسایل ماهیگیری من توی ماشینه
[ترجمه گوگل]تمام لوازم ماهیگیری من در ماشین است

7. The public don't necessarily want the paraphernalia of a full hearing.
[ترجمه ترگمان]مردم لزوما اسباب و وسایل یک جلسه دادرسی کامل را نمی خواهند
[ترجمه گوگل]عموم مردم لزوما نیازی به شنیدن کامل ندارند

8. Can you move all your paraphernalia out of the way?
[ترجمه ترگمان]می تونی همه paraphernalia رو ازسر راه بری کنار؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید همه وسایل خود را از راه دور بچرخانید؟

9. He had always liked the paraphernalia of storms: hail, lightning, darkness, thunder.
[ترجمه ترگمان]او همیشه از وسایل storms خوشش می آمد: درود، رعد، برق، تاریکی، رعد و برق
[ترجمه گوگل]او همیشه دوست داشت که از طوفان، رعد و برق، تاریکی، رعد و برق استفاده کند

10. These country people did not love bishops, the paraphernalia of church hierarchy.
[ترجمه ترگمان]مردم این کشور، اسقفان، و اسباب و اثاثه کلیسا را دوست نداشتند
[ترجمه گوگل]مردم این کشور، اسقف ها را دوست نداشتند، لوازم سلسله مراتب کلیسا را ​​دوست داشتند

11. Their home was decorated with Elvis Presley paraphernalia.
[ترجمه ترگمان]خانه آن ها با وسایل الویس پریسلی تزیین شده بود
[ترجمه گوگل]خانه آنها با لوازم الویس پریسلی تزئین شده بود

12. The whole paraphernalia of contemporary neoclassical economics seems to have become suddenly obsolete.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که کل وسایل اقتصادی نیوکلاسیک معاصر به طور ناگهانی منسوخ شده اند
[ترجمه گوگل]به نظر میرسد تمام ابزارهای اقتصاد نئوکلاسیک معاصر ناگهان منسوخ شده است

13. They have already made a start on collating and indexing all the paraphernalia that has accumulated over the years.
[ترجمه ترگمان]آن ها پیش از این شروع به collating و نمایه سازی تمامی وسایلی که در طول سال ها انباشته شده اند، کرده اند
[ترجمه گوگل]آنها در حال حاضر شروع به جمع آوری و فهرست بندی تمام لوازم که در طول سال ها انباشته شده است

14. Every prominent scholar of nineteenth-century art planted himself in front of her, writing paraphernalia at hand.
[ترجمه ترگمان]هر دانشمند برجسته هنر قرن نوزدهم خود را در برابر او کاشت و اسباب و وسایل در دست داشت
[ترجمه گوگل]هر دانشمند برجسته هنر قرن نوزدهم خود را در مقابل او قرار داد، نوشتن دستمال کاغذی

He moved to his dorm room with all of his paraphernalia.

او با تمام متعلقات شخصی خود به اتاق خوابگاه نقل مکان کرد.


skiing paraphernalia

وسایل اسکی


paraphernalia of war

ساز و برگ جنگ


paraphernalia for smoking opium

بساط وافور


پیشنهاد کاربران

سور و سات

I was just packing up my paraphernalia


کلمات دیگر: