کلمه جو
صفحه اصلی

optic


معنی : چشم، شیشه عینک، چشمی، بصری، وابسته به بینایی
معانی دیگر : وابسته به چشم و بینایی، دیدی، دیدشی، دیداری

انگلیسی به فارسی

وابسته به بینایی، چشمی، بصری، شیشه عینک، چشم


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or concerning the eye or the sense of sight.

- The doctor found damage to the optic nerve.
[ترجمه ترگمان] دکتر به عصب بینایی آسیب رسونده
[ترجمه گوگل] دکتر خسارت به عصب بینایی پیدا کرد

(2) تعریف: of or concerning the science of sight and the properties of light; optical.
اسم ( noun )
• : تعریف: a part, esp. a lens, of a device that bends light, as for correcting vision or magnifying.

• of vision; of the eye
optic means relating to eyes or to sight.
optics is the branch of science concerned with vision, sight, and light.

دیکشنری تخصصی

[سینما] اپتیک / وسیله اپتیکی
[برق و الکترونیک] اپتیک 1. واژه ای برای اشاره به نور مرئی یا نزدیک به مرئی حدود نسهایی از طیف اپتیکی در حدود 1000A یا در آخر ین حد ارابنفش 30000A در اخرین حد فرو سرخ است .

مترادف و متضاد

چشم (اسم)
sight, eye, shiner, winker, optic, eyelet, winkers

شیشه عینک (اسم)
optic, pebble

چشمی (صفت)
optic, ocular, optical

بصری (صفت)
visual, optic, ocular, optical

وابسته به بینایی (صفت)
visible, optic, optical

جملات نمونه

1. an optic nerve
عصب بینایی

2. The reason for this is that the optic nerve is a part of the brain.
[ترجمه ترگمان]دلیل این امر این است که عصب بینایی بخشی از مغز است
[ترجمه گوگل]دلیل این امر این است که عصب بینایی بخشی از مغز است

3. The optic theory originated with Einstein.
[ترجمه ترگمان]نظریه بینایی از انیشتین سرچشمه گرفته است
[ترجمه گوگل]نظریه نوری با انیشتین آغاز شد

4. A swollen optic nerve found by her optometrist led to the discovery of the tumor.
[ترجمه ترگمان]یک عصب آنی بینایی که توسط optometrist پیدا شد، منجر به کشف تومور شد
[ترجمه گوگل]یک عصب بینایی متورم یافت شده توسط اوتومتریست منجر به کشف تومور شد

5. The optic sensors in his visor transmitted the scene through the suit's calculator directly to his brain.
[ترجمه ترگمان]سنسورهای نوری در نقاب دارش صحنه را از طریق ماشین حساب s به طور مستقیم به مغزش منتقل کردند
[ترجمه گوگل]سنسورهای نوری در نمای محافظ خود، صحنه را از طریق ماشین حساب کت و شلوار به طور مستقیم به مغز او منتقل کردند

6. She experimented with her new optic, shifting her patch to her right eye and perceiving the world through heat patterns.
[ترجمه ترگمان]او با چشمان جدیدش امتحان کرد، لکه نور خود را به چشم راستش جا داد و دنیا را از طریق الگوهای حرارتی دید
[ترجمه گوگل]او با چشم انداز جدیدش تجربیات خود را تغییر داد و پچ را به چشم راستش تغییر داد و جهان را از طریق الگوهای گرما درک می کرد

7. Light stimulates the optic nerve.
[ترجمه ترگمان]نور عصب بینایی را تحریک می کند
[ترجمه گوگل]نور عصب بینایی را تحریک می کند

8. At the gross anatomical level the optic tract can be seen to terminate in a number of discrete relays in the brainstem.
[ترجمه ترگمان]در سطح تشریحی ناخالص، دستگاه بینایی را می توان دید که در تعدادی از رله های گسسته در the به پایان می رسد
[ترجمه گوگل]در سطح آناتومیک ناخوشایند، در برخی از رله های گسسته در مغز می توان از دستگاه های نوری استفاده کرد

9. In a, optic nerve sections were prepared as described in Fig.
[ترجمه ترگمان]در یکی از بخش های اعصاب بینایی، همان طور که در شکل توضیح داده شد، آماده شدند
[ترجمه گوگل]در یک بخش عصبی بینایی، به شکل زیر شرح داده شد

10. In addition, fiber optic transmission offers greater security from illegal signal tapping.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، انتقال فیبر نوری، امنیت بیشتری را از شنود غیرقانونی سیگنال دریافت می کند
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، انتقال فیبر نوری امنیت بیشتری را از دریافت سیگنال غیرقانونی ارائه می دهد

11. In some cases the optic nerve fails to develop before birth.
[ترجمه ترگمان]در برخی موارد، عصب بینایی قبل از تولد نمی تواند رشد کند
[ترجمه گوگل]در بعضی موارد عصب بینایی قبل از تولد پیشرفت نمی کند

12. Optic nerves pass from the retina to the central cortex of the brain.
[ترجمه ترگمان]اعصاب Optic از شبکیه چشم به قشر مرکزی مغز منتقل می شوند
[ترجمه گوگل]اعصاب نوری از شبکیه به قشر مرکزی مغز منتقل می شود

13. Halcyon and Regina are the winter barleys with Optic put in after late-lifted sugar beet.
[ترجمه ترگمان]Halcyon و رجینا the در فصل زمستان با Optic in پس از تولید چغندر قند، در زمستان به سر می برند
[ترجمه گوگل]هال سایون و رجینا، بارانی زمستانه با نوری که بعد از چاودار چغندرقند باقیمانده قرار داده می شود

14. Links also occur between the two optic lobes and run from the medial part of the protocerebrum to each medulla separately.
[ترجمه ترگمان]پیوندها نیز بین دو بخش بینایی رخ می دهد و از بخش مرکزی of تا هر medulla جداگانه انجام می شود
[ترجمه گوگل]پیوندهای بین دو لبه اپتیکی نیز رخ می دهند و به طور جداگانه از بخش Medial از پروتسکوری به هر مدولا عبور می کنند

15. The optic nerves were studied after 2 days.
[ترجمه ترگمان]اعصاب بینایی بعد از ۲ روز مورد مطالعه قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]عصب بینایی پس از 2 روز بررسی شد

an optic nerve

عصب بینایی


پیشنهاد کاربران

نور، روشنایی

نورشناخت

نگرش، منظر، دید

optic
این همان واژهء آفتاب پارسی است :
آفتاب: آف - تاب
آف - اَف : پیش وندی به مینهء در اینجا : از بالا به پایین
تاب : مینه ء یِکُم : پرتاب، انداخت ، اُفتاد
مینهء دویوم : تابش، فروغ ، نور ، روشنایی ، تفت،
تافت
آف = op
تاب = tic : t - ic
ic - = پس وند ایک کهن پارسی : تاریک ، نزدیک ، باریک
پس وند نُوین پارسی: ایز: پاکیز، مَویز
اگر به گویش بومی آفتاب را اَفتو یا فَتو بخانیم همان :
photo به مینهء نور و اَکس / اَخش خاهد بود.

بینایی

optic ( فیزیک - اپتیک )
واژه مصوب: اجزای نوری
تعریف: مجموعه‏ای از قطعات نوری هر سامانه مانند عدسی و منشور و آینه

تصویر برداری


کلمات دیگر: