کلمه جو
صفحه اصلی

paternal


معنی : پدری، پدرانه، از پدر، دارای محبت پدری
معانی دیگر : وابسته به پدر، پدر وار، از طرف پدر

انگلیسی به فارسی

پدری، پدرانه، دارای محبت پدری، از پدر


پدر و مادر، پدری، پدرانه، از پدر، دارای محبت پدری


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: paternally (adv.)
(1) تعریف: of, concerning, or typical of a father.
مشابه: fatherly

- Since our father died, my oldest brother has taken on the paternal role in our family.
[ترجمه A.A] از وقتی پدرمان فوت کرد بزرگترین برادرم نقش پدری را در خانواده به عهده گرفته است
[ترجمه ترگمان] از زمانی که پدرم مرد، قدیمی ترین برادر من در خانواده ما نقش پدر را ایفا کرده است
[ترجمه گوگل] از آنجا که پدر ما فوت کرد، قدیمی ترین برادر من نقش پدرانه ای را در خانواده ما به عهده داشت

(2) تعریف: inherited or received from a father.

(3) تعریف: related through one's father.

- my paternal grandmother
[ترجمه A.A] مادربزرگ پدری ام
[ترجمه ترگمان] مادر بزرگم
[ترجمه گوگل] مادربزرگ پدرم

• fatherly; related through the father
paternal is used to describe the feelings or behaviour that a father typically shows towards his child.
paternal is also used to indicate that someone is related to you through your father rather than your mother; a formal use.

مترادف و متضاد

پدری (صفت)
agnate, paternal

پدرانه (صفت)
paternal

از پدر (صفت)
paternal

دارای محبت پدری (صفت)
paternal

fatherly


Synonyms: benevolent, concerned, fatherlike, patrilineal, patrimonial, protective, solicitous, vigilant


Antonyms: maternal


جملات نمونه

1. paternal love
عشق پدرانه

2. a paternal farm
مزرعه ی پدری

3. a paternal grandfather
پدر بزرگ پدری (پدر پدر)

4. he greeted us with a paternal smile
بالبخندی پدرانه به ما خوش آمد گفت.

5. Dan took a paternal interest in my work.
[ترجمه ترگمان]دن به کار من علاقه پدرانه پیدا کرد
[ترجمه گوگل]دون علاقه مناسبی به کار من داشت

6. He felt the pull of paternal love.
[ترجمه ترگمان]احساس عشق پدرانه به او دست داد
[ترجمه گوگل]او احساس کشش عشق پدرانه را احساس کرد

7. He gave me a piece of paternal advice.
[ترجمه ترگمان]اون یه نصیحت پدرانه به من کرد
[ترجمه گوگل]او به من یک قطعه مشاوره پدرانه داد

8. Professor Johnson was always there for paternal advice.
[ترجمه ترگمان]پروفسور جانسون همیشه برای راهنمایی پدری در آنجا حضور داشت
[ترجمه گوگل]پروفسور جانسون همواره برای مشاوره پدرانه بود

9. He gives Jody a paternal pat on the back.
[ترجمه ترگمان]دستی به پشتش کشید و دستی به پشتش زد
[ترجمه گوگل]او جودی را به عقب پدربزرگ می دهد

10. The boy's father and paternal grandmother applied, interalia, for an order for the boy to reside with the grandmother.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادر بزرگ پدر و مادر، interalia، برای سفارش پسری که در کنار مادربزرگ سکونت داشت، درخواست کردند
[ترجمه گوگل]پدربزرگ و مادربزرگ پدرانه برای سفارش پسر برای اقامت با مادربزرگ، به طور مداوم استفاده کردند

11. But suppose the paternal grandfather were dead when the eldest grandson was born?
[ترجمه ترگمان]اما فرض کنیم پدر پدر بزرگ وقتی پسر بزرگ به دنیا آمده بود مرده باشد؟
[ترجمه گوگل]اما فرض کنید پدربزرگ پدربزرگش وقتی که نوه ارشدش متولد شد مرده است؟

12. Upright bassist Kevin Pate also acknowledges his paternal influences.
[ترجمه ترگمان]کوین Pate نوازنده گیتار Upright نیز تاثیر پدر خود را تصدیق می کند
[ترجمه گوگل]کوین پاتست، قهرمان مستعار قاطع، همچنین تأثیرات پدرانه خود را می پذیرد

13. Being passive, she can never crete the paternal law that orders social relationships.
[ترجمه ترگمان]او نمی تواند به طور غیر فعال، قانون پدری را که به روابط اجتماعی دستور می دهد، تغییر دهد
[ترجمه گوگل]منفعلانه، او هرگز نمی تواند قانون پدر و مادر را که مرتکب روابط اجتماعی می شود، خلع کند

14. At the home of his paternal uncle he was very much at home.
[ترجمه ترگمان]در خانه عموی پدرش او بسیار در خانه بود
[ترجمه گوگل]در خانه عمو پدرش خیلی در خانه بود

15. Adhering to these chains guaranteed by paternal law that by saying no to fusion ensures their stability, thus guarantees stable identity.
[ترجمه ترگمان]Adhering به این زنجیره ای ضمانت شده توسط قانون پدرانه را تضمین می کند که با گفتن نه به ترکیب، پایداری آن ها را تضمین می کند و در نتیجه هویت پایدار را تضمین می کند
[ترجمه گوگل]پیوستن به این زنجیرهایی که توسط قانون پدر و مادر تضمین شده است، که با گفتن 'فی فی نان' ثبات آنها را تضمین می کند، بنابراین هویت پایدار را تضمین می کند

16. A start is to ignore the old Depression-era paternal messages about cleaning your plate.
[ترجمه ترگمان]یک شروع، نادیده گرفتن پیام های پدرانه دوران رکود قدیمی در مورد تمیز کردن بشقاب شما است
[ترجمه گوگل]شروع به نادیده گرفتن پیام های پدر و مادر در مورد افسردگی قدیمی درباره تمیز کردن صفحه شما است

17. Innocent asserted his paternal protection of Frederick and the position of Sicily as a fief of the papacy.
[ترجمه ترگمان]پاپ اینوکنتیوس از حمایت پدر خویش از فردریک و موقعیت سیسیل به عنوان تیول پاپ تاکید کرد
[ترجمه گوگل]بی گناه حفاظت از پدر و مادر خود را از فردریک و موقعیت سیسیل به عنوان یک سرپرست از پاپ تایید کرد

18. The boy's paternal grandmother had unsuccessfully applied for a residence order.
[ترجمه ترگمان]مادر مادربزرگ پسر برای اقامت در محل اقامت ناموفق بود
[ترجمه گوگل]مادربزرگ پدربزرگش برای موفقیت در اقامتش ناموفق بود

paternal love

عشق پدرانه


He greeted us with a paternal smile.

با لبخندی پدرانه به ما خوشامد گفت.


a paternal farm

مزرعه‌ی پدری


a paternal grandfather

پدر بزرگ پدری (پدر پدر)


پیشنهاد کاربران

پدرانه

the male leader of a family, usually the oldest or wisest
رهبر مرد یک خانواده ، معمولاً پیرترین یا خردمندترین


کلمات دیگر: