کلمه جو
صفحه اصلی

northerly


معنی : شمالی
معانی دیگر : در شمال، به سوی شمال، از شمال، از طرف شمال

انگلیسی به فارسی

شمالی


شمال، شمالی


انگلیسی به انگلیسی

صفت و ( adjective, adverb )
(1) تعریف: of, related to, or toward the north.

(2) تعریف: from the north.
اسم ( noun )
حالات: northerlies
• : تعریف: a storm or wind from the north.

• moving or facing northward; situated in the north; coming from the north
northerly means towards the north.
a northerly wind blows from the north.

مترادف و متضاد

شمالی (صفت)
arctic, boreal, northern, north, northerly, nordic

جملات نمونه

1. the cold northerly wind was smashing against them
باد سرد شمالی خود را بر آنان می کوبید.

2. the long northerly trend of this coast
مسیر طولانی این ساحل به طرف شمال

3. the wind is blowing in a northerly direction
باد در جهت شمالی می وزد.

4. this coast is exposed to severe northerly winds
این ساحل در معرض بادهای شدید شمالی قرار دارد.

5. Unst is the most northerly island in the British Isles.
[ترجمه ترگمان]Unst بزرگ ترین جزیره در جزایر بریتانیا است
[ترجمه گوگل]Unst جزیره شمالی ترین جزایر بریتانیا است

6. The aircraft was flying in a northerly direction.
[ترجمه ترگمان]هواپیما در جهت شمال به پرواز درآمد
[ترجمه گوگل]این هواپیما در جهت شمالی پرواز می کرد

7. I wanted to go a more northerly route across Montana.
[ترجمه ترگمان]می خواستم به یک مسیر شمال غربی در مونتانا بروم
[ترجمه گوگل]من می خواستم مسیر دیگری را در سراسر مونتانا بگذرانم

8. We set off in a northerly direction .
[ترجمه ترگمان]ما به سمت شمال حرکت می کنیم
[ترجمه گوگل]ما در مسیر شمالی حرکت کردیم

9. In the northerly direction, the railway is eventually destined to reach Parkway.
[ترجمه ترگمان]در مسیر شمال و شمال، این خط آهن در نهایت قرار است به Parkway برسد
[ترجمه گوگل]در مسیر شمال، راه آهن در نهایت مقصد رسیدن به پارک می باشد

10. So best wishes to Rosalind, the Society's most northerly teacher.
[ترجمه ترگمان]بهترین آرزوها برای روزالیند، بزرگ ترین معلم جامعه است
[ترجمه گوگل]بنابراین بهترین آرزوها برای Rosalind، معلم شمالی ترین جامعه است

11. Amelia took the more northerly route east on her way home.
[ترجمه ترگمان]آملیا در راه بازگشت به خانه، مسیر شمال شرقی خود را در پیش گرفت
[ترجمه گوگل]آملیا مسیر اصلی شمال شرق را در مسیر راه خود قرار داد

12. A very light northerly wind wafted us round the moored yacht on which we had marooned the photographer.
[ترجمه ترگمان]باد ملایمی می وزید و ما را به سوی قایق لنگر انداخته بود که ما در آن photographer
[ترجمه گوگل]باد باد شمالی، ما را دور از قایق بادبانی که منجر به عکاسی شده بود دور زد

13. The most northerly was apparently undivided, though only its southern ditch lay within the excavated area.
[ترجمه ترگمان]The به وضوح کامل بود، هر چند که تنها خندق جنوبی آن در قسمت حفاری افتاده بود
[ترجمه گوگل]شمال ترین آن ظاهرا تقسیم نشده بود، گرچه فقط در ناحیه حفاری دره مرجانی جنوبی قرار داشت

14. The wind suddenly changed round from westerly to northerly, bringing with it the threat of snow.
[ترجمه ترگمان]باد ناگهان از مغرب به سمت شمال تغییر کرد و آن را تهدید به برف کرد
[ترجمه گوگل]باد ناگهان دور از غرب به شمال تغییر می کند، و با تهدید برف همراه است

پیشنهاد کاربران

a northerly wind gusting up to 80 mph
Oxford Dictionary@


کلمات دیگر: