1. partisan politics
سیاست بازی همراه با هواداری تعصب آمیز
2. partisan politics within the party
دسته بندی سیاسی در حزب
3. a partisan of the present regime
هوادار دو آتشه ی رژیم کنونی
4. The audience was very partisan, and refused to listen to the points she was making in her speech.
[ترجمه ترگمان]حضار بسیار متعصب بودند و از شنیدن سخنان او سر باز زدند
[ترجمه گوگل]تماشاگران بسیار حزبی بودند و حاضر به گوش دادن به نکاتی بودند که وی در سخنرانی خود داشت
5. He is clearly too partisan to be a referee.
[ترجمه Mnemon] او به وضوح بسیار متعصب است که بتواند داور باشد.
[ترجمه ترگمان]او به وضوح تعصب زیادی برای داور بودن دارد
[ترجمه گوگل]او به وضوح حزبی است که داور باشد
6. The audience was very partisan, and refused to listen to the her speech.
[ترجمه ترگمان]حضار بسیار متعصب بودند و از شنیدن سخنان او خودداری کردند
[ترجمه گوگل]تماشاگران بسیار حزبی بودند و حاضر به گوش دادن به سخنان او نشدند
7. Partisan fighters fought in secret against the enemy.
[ترجمه ترگمان]جنگجویان پارتیزان در خفا علیه دشمن جنگیدند
[ترجمه گوگل]جنگجویان حزب مخفی در برابر دشمن مبارزه کردند
8. Another model allows for partisan effects to occur even in the presence of rational expectations.
[ترجمه ترگمان]مدل دیگر اجازه می دهد تا اثرات حزبی حتی در وجود انتظارات منطقی رخ دهد
[ترجمه گوگل]مدل دیگر اجازه می دهد تا اثرات حزبی حتی در صورت وجود انتظارات عقلانی رخ دهد
9. Apparently partisan house cleaning and patronage pay-offs are considered routine at the Corporation Commission.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا تمیز کردن خانه حزبی و حمایت مالی به طور معمول در کمیسیون شرکت در نظر گرفته می شود
[ترجمه گوگل]ظاهرا تمیز کردن خانه و تملک و تمویل خانه ها به طور معمول در کمیسیون شرکت در نظر گرفته می شود
10. He received a rousing reception from a partisan audience of about 90 at the public meeting held at Hummersknott School.
[ترجمه ترگمان]او در جلسه عمومی که در مدرسه Hummersknott برگزار شد، از تماشاگران حزبی در حدود ۹۰ نفر استقبال کرد
[ترجمه گوگل]او در یک جلسه عمومی که در دانشکده Hummersknott برگزار شد، از یک مخاطب خصوصی در حدود 90 نفری در حال پذیرش پذیرایی بود
11. The partisan jockeying illustrates the difficulties inherent in investigations into campaign fund raising.
[ترجمه ترگمان]این حیله حزبی مشکلات ذاتی تحقیقات در زمینه جمع آوری سرمایه کمپین را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]جنبش حزبی نشان دهنده مشکلات مربوط به تحقیقات در مورد افزایش بودجه کمپین است
12. Such independence cost her the political immunity from partisan attack that at least partially protected prior first ladies.
[ترجمه ترگمان]این استقلال برای او مصونیت سیاسی ناشی از حمله حزبی بود که حداقل تا حدی توسط بانوان اول حمایت می شد
[ترجمه گوگل]چنین استقلال هزینه ایمن سیاسی خود را از حملات حزبی که حداقل تا حدی حمایت از زنان پیشین را به عهده داشت
13. Literary awards are vulnerable to partisan whims and odd impulses, a notion that consoles every disappointed contender.
[ترجمه ترگمان]جوایز ادبی در برابر هوس متقابل و انگیزه های فردی آسیب پذیر هستند، تصوری که هر مدعی نومید را تسلی می دهد
[ترجمه گوگل]جوایز ادبی برای آسیب پذیری های حزبی و تحریک های عجیب و غریب، مفهومی است که هر داوطلب ناامید را در اختیار دارد
14. Naturally, partisan politics plays a role here.
[ترجمه ترگمان]طبیعتا، سیاست پارتیزانی در اینجا نقش دارد
[ترجمه گوگل]به طور طبیعی، سیاست حزبی در اینجا نقش دارد
15. The popular penny press displaced the small circulation partisan press as the model of the daily newspaper.
[ترجمه ترگمان]مطبوعات معروف پنی، مطبوعات کوچک و حزبی را به عنوان مدل روزنامه روزانه آواره کردند
[ترجمه گوگل]مطبوعات محبوب پانسیون مطبوعات حزب سوسیال دموکراسی را به عنوان مدل روزنامه ای جابجا کرد
16. It showed the famous partisan leader, Ivan Zakob, wearing the medals bestowed on him by Stalin.
[ترجمه ترگمان]این حزب نشان داد که رهبر حزبی مشهور، ایوان Zakob، مدالی را که توسط استالین به او داده شده بود، پوشیده بود
[ترجمه گوگل]این نشان داد رهبر معروف حزب، ایوان زاکوب، با مدال هایی که او توسط استالین به او داده بود، پوشید
17. Most newspapers are politically partisan.
[ترجمه ترگمان]اغلب روزنامه ها از نظر سیاسی تعصب سیاسی دارند
[ترجمه گوگل]اکثر روزنامه ها از لحاظ سیاسی پارتی هستند