کلمه جو
صفحه اصلی

pastureland


معنی : مرتع

انگلیسی به انگلیسی

• grassy area of land where livestock graze
land suitable for the grazing of animals (cows, sheep, etc.)

مترادف و متضاد

مرتع (اسم)
grassland, cattle run, pasturage, pastureland, lea, lease

جملات نمونه

1. Grooves in the pastureland showed where the drive had swung round to the front door.
[ترجمه ترگمان]در طرف این طرف و آن طرف و آن طرف، در طرف در، در طرف در، در طرف در، در طرف در، در طرف در، به طرف در حرکت کرده بودند
[ترجمه گوگل]شیارها در مرتعش نشان دادند که درایو به دور درب چرخانده شده است

2. In agricultural districts pastureland is usually fenced.
[ترجمه ترگمان]در مناطق کشاورزی، مراتع معمولا محصور هستند
[ترجمه گوگل]در نواحی کشاورزی، حوضه آبرفت معمولا آجری است

3. Beyond, the pastureland sloped up to the skyline.
[ترجمه ترگمان]در آن طرف، طرف به سمت افق شیب داشت
[ترجمه گوگل]فراتر از آن، مراتع قاره به خط افقی بر می گردد

4. Dust storms occur when intense grazing pastureland of new growth, leaving the topsoil vulnerable to winds.
[ترجمه ترگمان]طوفان های گرد و غبار هنگام چرای شدید مراتع رشد جدید رخ می دهند و خاک سطحی را که در برابر باد آسیب پذیر هستند ترک می کنند
[ترجمه گوگل]طوفان گرد و غبار رخ می دهد زمانی که پرورش شدید چراگاه از رشد جدید، ترک خاک های روحی آسیب پذیر به باد

5. But pastureland belonging to their towns must not be sold; it is their permanent possession.
[ترجمه ترگمان]اما مراتع متعلق به شهرهای آن ها نباید فروخته شوند؛ مالکیت دائمی آن ها است
[ترجمه گوگل]اما قراضه متعلق به شهرهایشان نباید فروخته شود؛ این دارایی دائمی آنهاست

6. But the pastureland belonging to their towns must not be sold; it is their permanent possession.
[ترجمه ترگمان]اما مراتع متعلق به شهرهای آن ها نباید فروخته شوند؛ مالکیت دائمی آن ها است
[ترجمه گوگل]اما مراتع متعلق به شهرهایشان نباید فروخته شود؛ این دارایی دائمی آنهاست

7. Pastureland culture is an important source of modern civilization construction.
[ترجمه ترگمان]فرهنگ Pastureland یک منبع مهم برای ساخت تمدن مدرن است
[ترجمه گوگل]فرهنگ زارعین منبع مهمی از ساخت و ساز مدرن مدرن است

8. The city's pastureland makes up 2 5 percent of its land area, being the largest in Shanxi.
[ترجمه ترگمان]مراتع این شهر، ۲ درصد از مساحت زمین را تشکیل می دهند که بزرگ ترین مراتع این شهر است
[ترجمه گوگل]پایتخت این شهرستان 5/5 درصد از مساحت آن را تشکیل می دهد و بزرگترین در شانشی است

9. The mare was breathing hard as she trotted up the pastureland.
[ترجمه ترگمان]وقتی که به طرف pastureland یورتمه می رفت، مادیانش به سختی نفس می کشید
[ترجمه گوگل]ملکه به شدت نفس کشید تا جغرافیا را پرت کند

10. He had won that place by raising cattle on pastureland made from scratch.
[ترجمه ترگمان]او آن مکان را با بزرگ کردن گله روی دشت های از چنگ برده بود
[ترجمه گوگل]او این مکان را با افزایش گاوها در زمینۀ کشت و زرع از ابتدا به دست آورد

11. Stone ruins were dotted about the site, several yards apart, like an abandoned village whose streets had turned to pastureland.
[ترجمه ترگمان]ویرانه های سنگی در اطراف محل، چندین متر فاصله داشت، درست مثل یک دهکده متروک که خیابان ها به طرف pastureland تبدیل شده بود
[ترجمه گوگل]خرابه های سنگی در مورد این سایت، چندین متری، مانند روستای رها شده که خیابان ها به زمینۀ مرتعی تبدیل شده بودند، خالیست

12. Over 200m above sea-level barley is grown and there is pastureland for sheep and cattle, with a small amount of woodland.
[ترجمه ترگمان]بیش از ۲۰۰ متر از جو سطح دریا بزرگ شده است و مراتع برای گوسفندان و احشام با مقدار کمی از جنگل وجود دارد
[ترجمه گوگل]جو 200 متر بالاتر از سطح دریا رشد می کند و برای گوسفند و گاو، با مقدار کمی از زمین های جنگلی وجود دارد

13. Among the ranges of snowy peaks you suddenly come upon a marvellous, vast pastureland.
[ترجمه ترگمان]میان قله های پوشیده از برف، ناگهان روی یک دشت های وسیع و عظیم پدیدار می شود
[ترجمه گوگل]در میان محدوده ای از قله های برفی شما به طور ناگهانی به یک شگفت انگیز، مراتع گسترده ای می آیند

14. It has a high quality herbage, making it good pastureland.
[ترجمه ترگمان]کیفیت بالایی دارد و آن را چراگاه های خوبی می سازد
[ترجمه گوگل]این یک گیاه با کیفیت بالا است، و آن را به خوبی مرتع زمین است

پیشنهاد کاربران

چمنزار، مرتع

مرتع


کلمات دیگر: