کلمه جو
صفحه اصلی

oncoming


معنی : اینده، جلو رونده، روی دهنده، پیشامد کننده
معانی دیگر : (از نظر زمان یا مکان) نزدیک شونده، آتی، پیش آیند، فرا رسنده

انگلیسی به فارسی

روی دهنده، پیشامد کننده، آینده، جلو رونده


در حال آمدن است، اینده، جلو رونده، روی دهنده، پیشامد کننده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: coming toward or near; approaching.
مترادف: approaching, nearing
مشابه: advancing, close, coming, looming

- the oncoming car
[ترجمه ترگمان] و اتومبیلی که در راه بود
[ترجمه گوگل] ماشین در حال آمدن است
اسم ( noun )
• : تعریف: the approach or onset of something.
مترادف: approach, coming
مشابه: arrival, beginning, birth, dawn, inception, kickoff, onset, outset, start

- the oncoming of a depression
[ترجمه ترگمان] که دچار افسردگی می شود
[ترجمه گوگل] رسیدن به یک افسردگی

• approaching; arrival; coming on
coming nearer; approaching
oncoming means moving towards you.

مترادف و متضاد

اینده (صفت)
toward, next, forthcoming, oncoming, incoming, to-be

جلو رونده (صفت)
progressive, oncoming

روی دهنده (صفت)
oncoming

پیشامد کننده (صفت)
oncoming

impending


Synonyms: advancing, approaching, coming, expected, forthcoming, imminent, looming, nearing, onrushing, upcoming


Antonyms: past, preceding


جملات نمونه

1. She was blinded by the lights from an oncoming vehicle.
[ترجمه ترگمان]او با چراغ های ماشینی که در حال حرکت بود، کور شده بود
[ترجمه گوگل]او توسط چراغ از خودروی در حال عبور کور شد

2. I stood waiting for a gap in the oncoming traffic.
[ترجمه ترگمان]منتظر یک شکاف در ترافیک بود
[ترجمه گوگل]من منتظر یک شکاف در ترافیک در حال وقوع بودم

3. He strayed into the path of an oncoming car.
[ترجمه ترگمان]او در مسیر یک ماشین به راه افتاد
[ترجمه گوگل]او به مسیر یک ماشین در حال عبور به سمت ماشین حرکت کرد

4. He was dazzled by the lights of oncoming traffic.
[ترجمه ترگمان]از چراغ های خیابان به حیرت افتاده بود
[ترجمه گوگل]او توسط چراغ های ترافیک درخشان خیره شد

5. She stepped into the path of an oncoming lorry.
[ترجمه ترگمان]او قدم به مسیر یک کامیون در انتظار گذاشت
[ترجمه گوگل]او به مسیر یک کامیون می آید

6. You should watch the oncoming traffic when you are walking along a road.
[ترجمه ترگمان]وقتی در جاده حرکت می کنید باید به the که در حال راه رفتن است نگاه کنید
[ترجمه گوگل]وقتی در حال راه رفتن در جاده هستید، باید ترافیک در حال نزدیک شدن را تماشا کنید

7. He was pushed into the path of an oncoming train.
[ترجمه ترگمان]او به سمت یک قطار در حرکت در آمد
[ترجمه گوگل]او به مسیر یک قطار در حال عبور منتقل شد

8. You'll dazzle oncoming drivers if you don't dip your headlights.
[ترجمه ترگمان]اگر چراغ ها را خاموش نکنید، drivers را گیج می کنید
[ترجمه گوگل]اگر چراغ های خود را سقوط نکنید، راننده های در حال نزدیک شدن خیره می شوند

9. She walked into the path of an oncoming vehicle.
[ترجمه ترگمان]او به سمت یک ماشین که به راه افتاد قدم گذاشت
[ترجمه گوگل]او به راه یک وسیله نقلیه رو به جلو راه می رفت

10. He flashed his headlights at the oncoming car.
[ترجمه ترگمان]چراغ های جلوی اتومبیل را روشن کرد
[ترجمه گوگل]او چراغ های جلو خود را در ماشین برآمدگی فریاد زد

11. Gathering clouds announced the oncoming storm.
[ترجمه ترگمان]ابره ای اجتماع، طوفان را که در راه بود اعلام کردند
[ترجمه گوگل]جمع آوری ابرها طوفان های آینده را اعلام کرد

12. He dipped his headlights for the oncoming traffic.
[ترجمه ترگمان]چراغ های جلوی اتومبیل را روشن کرد
[ترجمه گوگل]او چراغ های جلو خود را برای ترافیک درهم آمیخته

13. He flashed his lights to warn the oncoming cars.
[ترجمه ترگمان]چراغ های خود را روشن کرد تا به اتومبیل های مسلح خبر بدهد
[ترجمه گوگل]او چراغ های خود را برای هشدار دادن به ماشین های در حال آمیزش زد

14. He crashed into an oncoming car.
[ترجمه ترگمان]با اتومبیل به اتومبیل برخورد کرد
[ترجمه گوگل]او به یک ماشین در حال برخورد سقوط کرد

پیشنهاد کاربران

اتوموبیل یا هروسیله نقلیه که به سمت شما میاید.


کلمات دیگر: