کلمه جو
صفحه اصلی

participle


معنی : وجه وصفی، وجه وصفی معلوم، وجه وصفی مجهول، صفت مفعولی
معانی دیگر : (دستور زبان) وجه وصفی، صفت فعلی

انگلیسی به فارسی

(دستور زبان) وجه وصفی، وجه وصفی معلوم، وجه وصفی مجهول،صفت مفعولی


بخشی از، وجه وصفی، وجه وصفی معلوم، وجه وصفی مجهول، صفت مفعولی


انگلیسی به انگلیسی

• verb form that functions as an adjective (grammar)
in grammar, a participle is a form of a verb that can be used in compound tenses. english verbs have a past participle, which usually ends in `-ed', and a present participle, which ends in `-ing'.

اسم ( noun )
• : تعریف: in grammar, a verbal form that may serve as an adjective, as "broken" in "a broken doll"; a gerund, as "scaling" in "Scaling the wall was difficult"; a preposition, as "considering" in "Considering the odds, their victory was astonishing";and an element in verb phrases, as "coming" in "They are coming tomorrow".

مترادف و متضاد

وجه وصفی (اسم)
participle

وجه وصفی معلوم (اسم)
participle, present participle

وجه وصفی مجهول (اسم)
participle

صفت مفعولی (اسم)
participle

جملات نمونه

present participle

وجه وصفی معلوم


past participle

وجه وصفی مجهول، اسم مفعول


1. past participle
وجه وصفی مجهول،اسم مفعول

2. present participle
وجه وصفی معلوم

3. the word "swimming" in the sentence: "a swimming child", is present participle
واژه ی ((شنا)) در جمله ی: کودک در حال شنا،صفت فاعلی است

4. the word "writing" in this sentence: "he is writing", is present participle
واژه ی "writing" در این جمله: او دارد می نویسد،وجه وصفی حال است.

5. In"After marrying him, her trouble began, "the participle "marrying"dangles.
[ترجمه ترگمان]در فیلم \"بعد از ازدواج با او، مشکل او شروع شد،\" participle \"با\" dangles \" ازدواج می کند
[ترجمه گوگل]In'After پس از ازدواج با او، مشکل او شروع شد، 'participle' marrying'dangles

6. There are two types of participle in English: the past participle and the present participle.
[ترجمه hedi] دو نوع وجه وصفی در انگلیسی وجود دارد:وجه وصفی حال و وجه وصفی گذشته
[ترجمه ترگمان]دو نوع of در زبان انگلیسی وجود دارد: the گذشته و the فعلی
[ترجمه گوگل]دو نوع تقلید از زبان انگلیسی به عنوان بخشی از فعل و تقسیم فعلی وجود دارد

7. a tight-fitting lid. Before a past participle tightly is used:clusters of tightly packed flowers.
[ترجمه ترگمان]یک سرپوش محکم قبل از یک participle past به سختی مورد استفاده قرار می گیرد: خوشه های گل فشرده
[ترجمه گوگل]یک درب تنگ قبل از یک تقسیم قبلی، به صورت خوشه ای از گل هایی که به شدت بسته بندی شده استفاده می شود

8. The past participle of regular verbs ends in '-ed'.
[ترجمه ترگمان]تکرار گذشته افعال منظم به صورت خلاصه به پایان می رسد
[ترجمه گوگل]فعل گذشته از افعال منظم به '-ed' پایان می یابد

9. The rate of text participle is most important especially in applied in great information handling, and it affects the efficiency of whole system.
[ترجمه ترگمان]سرعت متن به خصوص در مورد کاربرد در جابجایی اطلاعات بسیار مهم است و بر کارایی کل سیستم تاثیر می گذارد
[ترجمه گوگل]نرخ تناظر متن مهمتر از همه در خصوص کاربرد در دستیابی به اطلاعات بسیار مهم است و بر کارایی کل سیستم تأثیر می گذارد

10. A participle has the function of an adjective.
[ترجمه ترگمان]یک participle وظیفه یک صفت را دارد
[ترجمه گوگل]بخشی از عملکرد صفتی است

11. Dangling Participle is a complicated language phenomenon caused by omission.
[ترجمه ترگمان]Dangling participle یک پدیده زبانی پیچیده است که ناشی از حذف است
[ترجمه گوگل]آواز خواندن پدیده زبان پیچیده ای است که ناشی از بی عدالتی است

12. Some, like swonken (the past participle of swink, meaning "to toil", but also used to mean coupling), have disappeared.
[ترجمه ترگمان]برخی، مانند swonken (the گذشته of، یعنی \"کار کردن\"، اما همچنین برای جفت سازی به کار برده شدند)، ناپدید شده اند
[ترجمه گوگل]بعضی از آنها مانند سونگون (فعل و انحراف قبلی، به معنی 'به سختی' است، اما همچنین به معنای 'اتصال' استفاده می شود)، ناپدید شده اند

13. So there will be a participle necessary.
[ترجمه ترگمان] پس صددرصد لازم میشه
[ترجمه گوگل]بنابراین مشارکتی ضروری خواهد بود

14. There are two participles, the present participle and the past participle.
[ترجمه ترگمان]دو نکته اساسی وجود دارد که وجه وصفی است و گذشته وصفی است
[ترجمه گوگل]دو زوج وجود دارد، فعل و فعل و انصاف گذشته

پیشنهاد کاربران

صفت فعلی. وجه وصفی

وجه وصفی

participle ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: صفتِ فعلی
تعریف: صفت مشتق از فعل


کلمات دیگر: