کلمه جو
صفحه اصلی

nonconformist


معنی : مخالف، مخالف کلیسای رسمی، نامقلد، ناپیرو، نا موافق، نامقلد
معانی دیگر : سنت گریزانه، به طور ناهم نوا یا ناهمرنگ، (کسی که طبق سنت و عرف اجتماع خود عمل نمی کند) ناهم نوا، ناهمرنگ (با جماعت)، غیرسنتی، خلاف عرف، (انگلیس n بزرگ) پروتستانت که عضو کلیسای انگلیکان نیست (dissenter هم می گویند)، پروتستانت مخالف کلیسای انگلیکان، معاند، خود رای

انگلیسی به فارسی

ناپیرو، نامقلد، معاند، ناموافق، مخالف کلیسای رسمی، خود رای


غیر سازنده، مخالف، مخالف کلیسای رسمی، نامقلد، ناپیرو، نا موافق


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: nonconformism (n.)
(1) تعریف: a person who refuses or fails to conform to established ideas, values, customs, or behaviors.
مترادف: freethinker, maverick
متضاد: conformist
مشابه: bohemian, deviate, dissenter, dissident, eccentric, heretic, hippie, iconoclast, individualist, radical, rebel

(2) تعریف: (often cap.) an English Protestant who does not belong to the Church of England.
مترادف: dissenter, sectary
مشابه: freethinker, Protestant

• not conforming to conventional values or opinions
one who does not conform to conventional values or opinions
a nonconformist is someone whose behaviour or beliefs are unusual. count noun here but can also be used as an adjective. e.g. i've got rather nonconformist ideas on this.

مترادف و متضاد

مخالف (اسم)
alien, dissident, nonconformist, opponent, adversary, foe, antagonist, anti, dissenter, dissentient, opposer

مخالف کلیسای رسمی (اسم)
nonconformist

نامقلد (اسم)
nonconformist

ناپیرو (اسم)
nonconformist

ناموافق (صفت)
incompatible, dissident, absonant, nonconformist

نامقلد (صفت)
nonconformist

unwilling to behave, believe as most do


Synonyms: beatnik, bohemian, dissident, freak, heretical, heterodox, hippie, iconoclastic, maverick, oddball, offbeat, original, rebel, schismatic, sectarian, swinger, unorthodox, weird


Antonyms: conforming, conformist, obeying, orthodox


person who goes against normal behavior, beliefs


Synonyms: beatnik, bohemian, demonstrator, different breed, dissenter, dissentient, dissident, dropout, eccentric, fish out of water, freak, heretic, iconoclast, individualist, liberal, malcontent, maverick, misbeliever, night person, oddball, offbeat, original, protester, radical, rebel, sectary, separatist, swinger, weirdo


Antonyms: conformist, orthodox


جملات نمونه

1. his nonconformist attitude
روش سنت گریزانه ی او

2. His father was a Nonconformist minister.
[ترجمه ترگمان]پدرش یک کشیش بود
[ترجمه گوگل]پدرش یک وزیر غیرمتخصص بود

3. Indeed it had and the Nonconformist minister stood at the very centre of the Nonconformist world we are discussing.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت این کار را کرده بود و آن نخست وزیر در همان مرکز دنیای Nonconformist که در حال بحث در مورد آن هستیم ایستاده بود
[ترجمه گوگل]در حقیقت آن و وزیر غیرمتمرکز بود که در مرکز دنیای غیر متبحر ما قرار داشتند

4. By and large the Nonconformist churches supported the war, destroying themselves as a significant political force in the process.
[ترجمه ترگمان]کلیسا و کلیساهای بزرگ کلیسا از جنگ حمایت کردند و خود را به عنوان یک نیروی سیاسی مهم در این فرآیند از بین بردند
[ترجمه گوگل]به طور کلی، کلیساهای غیر متشکل از جنگ پشتیبانی می کنند، خود را به عنوان یک نیروی سیاسی مهم در روند نابود می کنند

5. Brought up in a Nonconformist household, he remained deeply religious.
[ترجمه ترگمان]او در یک خانواده نان مقدس بزرگ شد و او عمیقا مذهبی بود
[ترجمه گوگل]او در یک خانواده غیر متبحر ظاهر شد، عمیقا مذهبی باقی ماند

6. There became room for younger, different, mainly nonconformist leaders to assert themselves, not necessarily by parliamentary means.
[ترجمه ترگمان]جایی برای جوان ترها، متفاوت، عمدتا nonconformist برای اثبات خودشان، نه لزوما با ابزارهای پارلمانی، وجود داشت
[ترجمه گوگل]برای رهبران جوان، متفاوت و غالبا غالبا غیر متمدن، برای تأیید خود، و نه لزوما به وسیله ابزارهای پارلمانی، اتاق وجود داشت

7. As a Nonconformist he was not admitted to the BA degree until 185 the first dissenter to be admitted.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک نان Nonconformist تا زمانی که ۱۸۵ اولین گروه مخالف پذیرفته نشدند، به مدرک لیسانس اعتراف نکرد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک متخلف نیست و تا سال 185 میلادی به درجه بالاتری برمی گردد

8. The future was also theirs: Nonconformist Sunday School students came to 0903
[ترجمه ترگمان]آینده نیز مال آن ها بود: دانش آموزان مدرسه روزه ای یکشنبه به ۰۹۰۳ می آمدند
[ترجمه گوگل]آینده نیز آنها بود: دانش آموزان مدرسه غیرمتمرکز یکشنبه به 0903 آمدند

9. The principal means for educating Nonconformist ministers were the various denominational colleges.
[ترجمه ترگمان]مهم ترین ابزار برای آموزش و پرورش این ministers، دانشگاه ها و دانشگاه های مختلف بود
[ترجمه گوگل]مؤلفه اصلی برای آموزش وزیران غیر متشکل از دانشکده های مذهبی مختلف بود

10. The third division was the propagation of Nonconformist principles.
[ترجمه ترگمان]سومین تقسیم، انتشار اصول Nonconformist بود
[ترجمه گوگل]بخش سوم انتشارات اصول غیر متفقین بود

11. She prided herself on being a nonconformist, on getting results by breaking the rules.
[ترجمه ترگمان]به خود می بالید که با شکستن قوانین به نتیجه رسیده است
[ترجمه گوگل]او خود را به عنوان یک غیر متبحر، به دست آوردن نتایج با شکستن قوانین

12. He felt out of place, a nonconformist in a society where conformity was highly prized.
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که در جامعه ای زندگی می کند که در آن هماهنگی بسیار باارزش است
[ترجمه گوگل]او احساس ناخوشایندی کرد، یک متولی در جامعه ای بود که در آن انطباق بسیار ارزشمند بود

13. Nonconformist borrowers were thrown a lifeline only five years ago when this new breed of mortgage lender was born.
[ترجمه ترگمان]این وام گیرندگان تنها پنج سال پیش در زمانی که این گونه جدید وام دهنده رهن به دنیا آمد، به عنوان رگ حیاتی نجات داده شدند
[ترجمه گوگل]وام گیرندگان غیرقانونی تنها پنج سال پیش زمانی که این نسل جدید وام دهنده وام گیرنده متولد شد، تنها یک جرقه انداخته شد

14. Unlike the Rector of Great Leighs the Nonconformist minister had no security of tenure.
[ترجمه ترگمان]برخلاف کشیش اعظم Leighs که در آن وزیر جنگ هیچ امنیت و امنیت نداشت
[ترجمه گوگل]بر خلاف رؤسای بزرگ لای، وزیر غیرمتعهد هیچگونه حراستی در اختیار نداشت

his nonconformist attitude

روش سنت‌گریزانه‌ی او


پیشنهاد کاربران

دگراندیش


کلمات دیگر: