کلمه جو
صفحه اصلی

pass out


معنی : مردن، ناگهان بیهوش شدن
معانی دیگر : 1- غش کردن، از حال رفتن 2- منتشر کردن، پخش کردن، ورزش : پاس از پشت دروازه به یار در جلوى دروازه

انگلیسی به فارسی

بیهوش شدن، غش کردن


منتشر کردن، پخش کردن


گذشت، مردن، ناگهان بیهوش شدن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to faint or lose consciousness.
مترادف: faint, keel over, swoon

• faint, lose consciousness
distribute, deliver to (e.g. "i will pass out the information sheets you handed me in class to all the students")

مترادف و متضاد

مردن (فعل)
go off, expire, die, demise, perish, die down, be killed, drop off, be slain, pop off, decease, pass away, pass out, knock off

ناگهان بیهوش شدن (فعل)
pass out

become unconscious, usually


Synonyms: from abusing a substance black out, drop, faint, keel over, lose consciousness, swoon


Distribute (to hand out)


جملات نمونه

1. The teacher began to pass out the papers at 8:
[ترجمه زهرا موسوی] معلم به پخش صفحه ها شروع کرد.
[ترجمه محمد رضا داودی] معلم در ساعت هشت به پخش برگه ها کرد
[ترجمه فاطمه صالحی] معلم سر ساعت ۸ شروع به پخش برگه ها کرد
[ترجمه علی اصغر] معلم، ساعت 8 پخش برگه ها را شروع کرد.
[ترجمه ههههههههههه] معلم ساعت 8 پخش کردن برگه ها را آغاز کرد
[ترجمه zahra] معلم سرساعت ۸ برگه هارا پخش کرد.
[ترجمه امین] معلم راس ساعت 8 شروع به پخش برگه ها کرد
[ترجمه H.k.H] معلم در ساعت ۸ شروع ب پخش برگه های امتحان کرد
[ترجمه لیلیا] معلم سر ساعت ۸شروع به پخش برگه ها کرد .
[ترجمه Sevin] معلم راس ساعت ۸شروع به پخش کردن برگه ها کرد
[ترجمه عرفان] معلم در ساعت ۸ شروع به پخش کردن کاغذ هاکرد
[ترجمه جعفرزاده] معلم ساعت 8 برگه ها را پخش کرد.
[ترجمه DHP.12] معلم در ساعت 8 شروع به پخش کردن کاغذها کرد.
[ترجمه Mohadese] معلم در ساعت 8 شروع به پخش کردن برگه ها کرد
[ترجمه Anisa] آموزگار ( معلم ) ساعت ۸ برگه هارا پخش کرد.
[ترجمه آگی] معلم در ساعت هشت شروع به پخش کردن برگه ها ( برگرداندن برگه ها ) کرد
[ترجمه Soroushgh97] معلم ساعت هشت شروع به پخش کردن برگه هاکرد
[ترجمه ندا] معلم ساعت 8 برگه هارو پخش کرد
[ترجمه H. S] معلم درساعت8 برگه هارا پخش کرد
[ترجمه Setaarmy] معلم ساعت 8 شروع به پخش کردن برگه ها کرد
[ترجمه lisa] معلم در ساعت 8 شروع به رد کردن مقالات کرد:
[ترجمه Ladymari] معلم در ساعت ۸ شروع به بخش کردن صفحات کرد.
[ترجمه ترگمان]معلم سر ساعت هشت شروع به بیرون آوردن کاغذها کرد
[ترجمه گوگل]معلم شروع به انتشار مقالات در 8

2. Polly is due to pass out from training college at the end of July.
[ترجمه جعفرزاده] قرار است پولی در پایان ماه جولای دانشسرا را تمام کند.
[ترجمه ترگمان]قرار است در پایان ماه ژوئیه، پولی از آموزشگاه خارج شود
[ترجمه گوگل]پولی به دلیل گذراندن از کالج آموزشی در پایان ماه ژوئیه است

3. Pass out the Mystery Box Observation Sheets and tell the students to record their observations on it.
[ترجمه ترگمان]برگه تماشا را امتحان کنید و به دانش آموزان بگویید که مشاهدات خود را با آن ثبت کنند
[ترجمه گوگل]برگه های بازبینی جعبه اسرار آمیز را بیرون بیاورید و دانش آموزان را برای ثبت مشاهدات خود بر روی آن بنویسید

4. It was a great day to pass out: You never would have hit the ground.
[ترجمه ترگمان]روز خوبی برای بیرون رفتن بود؛ هرگز به زمین برخورد نمی کردی
[ترجمه گوگل]روز خوبی بود برای گذراندن هرگز به زمین نخواهید رسید

5. But from that day, too, events began to pass out of their hands.
[ترجمه ترگمان]اما از آن روز به بعد حوادث از دستشان خارج شد
[ترجمه گوگل]اما از آن روز نیز حوادث شروع به دست گرفتن از دست دادند

6. I wanted to throw up, pass out, scream and cry at the same time.
[ترجمه anzm] من می خواستم همزمان، سرم گیج برود، بی هوش شوم و جیییغ بکشم
[ترجمه محمدرضا شریفی] همزمان می خواستم بال بیاورم، از حال بروم، جیغ بکشم و گریه کنم.
[ترجمه ترگمان]می خواستم بالا بیاورم، بی هوش شوم، جیغ بکشم و همزمان فریاد بزنم
[ترجمه گوگل]من می خواستم پرتاب، گذراندن، فریاد و گریه در همان زمان

7. Divide the students into groups and pass out the jars and the small items.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان را به گروه ها تقسیم کنید و the و آیتم های کوچک را کنار بگذارید
[ترجمه گوگل]دانش آموزان را به گروه ها تقسیم کنید و شیشه ها و اقلام کوچک را منتقل کنید

8. Pass out the rulers. Help the students locate 1 / 4 inch on them.
[ترجمه سوگند] خط کش هارا پخش کنید. به دانش آموزان کمک کنید 1/4 اینچ را پیدا کنند
[ترجمه ترگمان]حاکمان را بیرون کنید به دانش آموزان کمک کنید تا ۱ \/ ۴ اینچ از آن ها را پیدا کنند
[ترجمه گوگل]از حاکمان عبور کن کمک به دانش آموزان 1/4 اینچ را روی آنها قرار دهید

9. When they pass out of the gate and into the concourse the man quickens his pace and the distance between them increases.
[ترجمه ترگمان]وقتی از دروازه بیرون آمدند و به جمعیت پیوست، مرد به سرعت قدم هایش را زیاد کرد و فاصله بین آن ها افزایش پیدا کرد
[ترجمه گوگل]هنگامی که آنها از دروازه عبور می کنند و به داخل مسابقه می روند، مرد سریع تر می شود و فاصله بین آنها افزایش می یابد

10. Moments later as the Monsignor began to pass out the diplomas, flashbulbs popped and a few home movie cameras whirred.
[ترجمه ترگمان]چند لحظه بعد، به محض اینکه منسینیور مونتانلی شروع به عبور از دست دادن diplomas را آغاز کرد، فلاش دوربین ها و چند تا از دوربین های فیلم های خانگی را ضبط کردند
[ترجمه گوگل]لحظاتی بعد که مونسینورور شروع به اخذ دیپلم کرد، فلاش های شکسته و چندین دوربین فیلمبرداری خانه به هم ریختند

11. Guys would pass out from heatstroke.
[ترجمه فاطمه زهرا] بچه هه از گرمازدگی مردند
[ترجمه ترگمان] پسرا از گرما زدگی از بین میرن
[ترجمه گوگل]بچه ها از گرمازدگی خارج می شوند

12. We are going to pass out the pamphlets to the members of this group.
[ترجمه ترگمان]ما می خواهیم این نشریات را به اعضای این گروه تقسیم کنیم
[ترجمه گوگل]ما می خواهیم بروشورها را به اعضای این گروه منتقل کنیم

13. I will go some day before I pass out.
[ترجمه ترگمان]من یک روز قبل از اینکه از اینجا خارج شوم یک روز می روم
[ترجمه گوگل]من پیش از آنکه از من خارج شود، روزی خواهم رفت

14. Lynn decided to pass out the presents at the beginning of the party.
[ترجمه ترگمان]لین تصمیم گرفت که هدیه ها را از آغاز جشن بیرون بیاورد
[ترجمه گوگل]لین تصمیم گرفت که هدایا را در ابتدای مهمانی برگرداند

15. Would you pass out the books for me?
[ترجمه امیر] آیا برای من کتاب ها را واگذار می کنید؟
[ترجمه ترگمان]کتاب ها را برای من بیرون می آورید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما کتاب را برای من گذاشتید؟

پیشنهاد کاربران

غش کردن ، از حال رفتن

غش کردن ، از حال رفتن
faint

یعنی از کاری پاس شدن قبول شدن

پخش کردن چیزی بین افراد

پخش کردن چیزی به گروهی یا افرادی

توزیع کردن چیزی

پخش کردن چیزی

پخش کردن

پخش کردن وسیله ای

توزیع کردن وسیله ای بین اشخاص

پخش کردن به صورت گروهی برای مثال:teacher wants to me pass out a homework

انتشار دادن، پخش کردن

پخش کردن، منتشر کردن

give something to each one of a group of people

پخش کردن در گروه یا جمعی Ted pass out paper please

پخش کردن چیزی برای گروهی از انسان ها و دادن ان چیز به هر یک از انها

pass out the paper please برگه ها را پخش کن

پس دادن

به معنی پخش کردن

بیهوش شدن

1 - پخش کردن - توزیع کردن
2 - از هوش رفتن - غش کردن

توضیع کردن یا مردن


بیهوش شدن
فوت شدن

give someone somethinh

توزیع کردن چیزی بین گروه یا افرادی

درستش اینه سما : teacher asked me to pass out the pappers

بخش کردن چیزی

ورزش:پاس از پشت دروازهبه یار جلوی دروازه⚽️⚽️⚽️⚽️

از حال رفتن
در کانون زبان ایران
Give something to each one of a group of people

از حال رفت

فارغ التحصیلی از یک مقطع

تحویل دادن ( سلاح و یا غیره در علوم نظامی )

کاربرF در کانون زبان به معنی پخش کردن میشود نه از حال رفتن
باتشکر

توضیع کردن چیزى
تقسیم کردن چیزى به گروهی

پخش کردن چیزی، مثل برگه یا. . . .

این کلمه در reach 2 کانون زبان ایران میشه:
معنی:پخش کردن


give something to each one of a group of people
به هر یک از گروه های مردم چیزی بدهید ( پخش کنید ) .

give something to each one of a group of people پخش کردن

پخش کردن ، توضیح کردن .

( Verb )
give something to each one of a group of people
پخش کردن
کانون زبان ایران

پخش کردن . . . مثلا پخش کردن برگه امتحان یا تکالیف

دادن / پخش کردن

بخش کردن یا به معنای دیگر مردن

این کلمه در reach 2 کانون زبان ایران میشه:
معنی:پخش کردن


give something to each one of a group of people
به هر یک از گروه های مردم چیزی بدهید ( پخش کنید ) .
12

توزیع کردن

پخش کردن یا توضیع کردن

خوابیدن
Im tired, I just really wanna pass out

درrace 3 به معنی پخش کردن
pass out the paper

در race 3 و در Classroom Language به معنی بخش کردن

آزاد کردن، معاف کردن


کلمات دیگر: