کلمه جو
صفحه اصلی

office boy


معنی : پیشخدمت
معانی دیگر : پادو، فراش

انگلیسی به فارسی

پیشخدمت، فراش


پسر دفتر، پیشخدمت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a boy or young man employed to run errands and do other odd jobs for an office.

• messenger, boy who delivers messages for an office

مترادف و متضاد

پیشخدمت (اسم)
servant, bellboy, waiter, office boy, pursuivant, caddie, caddy

male office assistant


Synonyms: boy Friday, copyboy, errand boy, gofer, messenger boy, page


جملات نمونه

1. He quit his job as an office boy in Athens.
[ترجمه ترگمان]او شغلش را به عنوان یک پسر در آتن کنار گذاشت
[ترجمه گوگل]او کار خود را به عنوان یک پسر دفتر در آتن ترک کرد

2. He rose from office boy to managing director in ten years.
[ترجمه ترگمان]او در عرض ده سال از کارمند اداره استعفا داد تا مدیر را مدیریت کند
[ترجمه گوگل]او از ده سالگی از پسر دفتر به مدیر عامل رسید

3. The office boy will deliver the package.
[ترجمه ترگمان]پسر این بسته را تحویل خواهد داد
[ترجمه گوگل]پسر اداره بسته را تحویل خواهد داد

4. Roger began his career as an office boy.
[ترجمه ترگمان]راجر به عنوان یک پسر دفتر کارش را آغاز کرد
[ترجمه گوگل]راجر حرفه خود را به عنوان یک پسر دفتر آغاز کرد

5. The office boy tried to dissipate the smoke by opening a window of the meeting room.
[ترجمه ترگمان]پسر با باز کردن پنجره اتاق جلسه سعی کرد سیگار را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]پسر دفتر سعی کرد با کشیدن یک پنجره اتاق جلسه، دود را از بین ببرد

6. No more hiding from the post office boy who brought telegrams from the Somme each day.
[ترجمه ترگمان]از اداره پست خبری نبود که هر روز تلگراف را از سومی خریداری می کرد
[ترجمه گوگل]هیچ انسانی بیشتر از پسربچه پست که هر روز از سامماه تلگراف آورده است

7. He rose from office boy to managing director in fifteen year.
[ترجمه ترگمان]او از دبیرستان فارغ التحصیل شد و در عرض پانزده سال مدیر را اداره کرد
[ترجمه گوگل]او در پانزده سال از پسر دفترش به مدیر عامل رسید

8. Please leave word with the office boy if you have any important matter.
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم اگر موضوع مهمی داشته باشی از دفتر اداره برو بیرون
[ترجمه گوگل]اگر موضوع مهم داشته باشید، لطفا با خانم دفتر صحبت کنید

9. Mark joined as an office boy at the age of fourteen with no academic qualifications as such at all.
[ترجمه ترگمان]مارک به عنوان یک پسر در سن ۱۴ سالگی همراه با هیچ صلاحیت دانشگاهی به این گروه پیوست
[ترجمه گوگل]علامت گذاری به عنوان یک پسر دفترچه ای در سن چهارده سالگی بدون هیچ گونه مدرک تحصیلی به عنوان یک عنوان به آن ملحق شد

10. I am an office boy so everyone can order me to go on an errand for them if possible.
[ترجمه ترگمان]من یک مامور اداره هستم و همه می توانند به من دستور بدهند که اگر امکانش باشد برای آن ها کار کنم
[ترجمه گوگل]من یک پسر دفترم هستم، بنابراین هرکسی میتواند به من سفارش کند که در صورت امکان به آنها مراجعه کند

11. Bob started in as an office boy and became president.
[ترجمه ترگمان]باب به عنوان یک پسر کار شروع به کار کرد و رئیس جمهور شد
[ترجمه گوگل]باب شروع به کار کرد و به عنوان رئیس اداره شد

12. Our boss started in as an office boy.
[ترجمه ترگمان]رئیس ما به عنوان یه پسر دفتر کارش رو شروع کرده
[ترجمه گوگل]رئیس ما به عنوان یک پسر دفتر کار آغاز شده است

13. The office boy got the bird for being saucy to the director.
[ترجمه ترگمان]پسرک پرنده را برای being به کارگردان برد
[ترجمه گوگل]پسر دفتر، پرنده را برای اینکه به کارگردانی سعی می کند، به دست آورد

14. The office boy did. He carried out your ideas with his waste-paper basket.
[ترجمه ترگمان]پسرک پادو این کار را کرد اون ایده های تو رو با سبد کاغذ باطله - ش بیرون آورد
[ترجمه گوگل]پسر دفتر کار کرد او ایده های خود را با سبد کاغذ زباله ای خود انجام داد


کلمات دیگر: