کلمه جو
صفحه اصلی

officious


معنی : فضول، فضولانه، ناخواسته
معانی دیگر : (دیپلماسی) غیر رسمی، خودمانی (در برابر: رسمی official)، (در اصل) آماده به خدمت، مشتاق خدمتگذاری، خوش کار، بادمجان دور قاب چین، خوش خدمت، فضول باشی، نخود هر آش، مداخله گر، مداخله کن

انگلیسی به فارسی

بادمجان دور قاب چین، خوش خدمت، فضول باشی، نخود هر آش، مداخله‌گر


(دیپلماسی) غیر رسمی، خودمانی (در برابر: رسمی official)


(در اصل) آماده به خدمت، مشتاق خدمتگذاری، خوش کار


افسر، فضول، ناخواسته، فضولانه


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: officiously (adv.), officiousness (n.)
• : تعریف: overly eager or aggressive in offering unrequested or unwanted service to others.

- Our conversations were frequently interrupted by our host's officious personal secretary.
[ترجمه ترگمان] گفتگوی ما مرتبا توسط منشی شخصی officious مورد قطع قرار می گرفت
[ترجمه گوگل] مکالمات ما اغلب توسط منشی شخصی مأمور میزبان ما متوقف شد

• eager to offer unwanted services; meddlesome; interfering; offering much unwanted advice
someone who is officious is too eager to tell people what to do.

مترادف و متضاد

فضول (صفت)
obtrusive, curious, intrusive, officious

فضولانه (صفت)
intrusive, officious

ناخواسته (صفت)
officious, unwelcome, undesirable, uncalled-for, unsought

self-important, dictatorial


Synonyms: busy, forward, impertinent, inquisitive, interfering, intrusive, meddlesome, meddling, obtrusive, opinionated, overzealous, pragmatic, pushy, rude


Antonyms: modest, shy, timid


جملات نمونه

1. officious conversation between foreign ministers
مذاکره غیر رسمی میان وزیران خارجه

2. 'I'll see,' the nurse said, with an officious toss of her head .
[ترجمه ترگمان]پرستار در حالی که سر تکان می داد، گفت: می فهمم
[ترجمه گوگل]پرستار گفت: 'من خواهم دید، با یک شلاق افراطی از سر او

3. We were tired of being pushed around by officious civil servants.
[ترجمه ترگمان]از این که توسط مستخدمین عالی رتبه اداره می شد خسته شدیم
[ترجمه گوگل]ما خسته شدیم که توسط کارکنان رسمی افسران مورد سوء استفاده قرار گرفت

4. He's an officious little man and widely disliked in the company.
[ترجمه ترگمان]او یک مرد کوچک اندام officious و widely است که در این شرکت از آن بیزار است
[ترجمه گوگل]او یک مرد کوچک افسانه ای است و به طور گسترده ای در شرکت نادیده گرفته شده است

5. The people at the tax department were very officious, and kept everyone waiting for hours while they checked their papers.
[ترجمه ترگمان]مردمی که در اداره مالیات کار می کردند، very بودند و همه را ساعت ها منتظر می ماندند تا papers را چک کنند
[ترجمه گوگل]مردم در اداره مالیات بسیار افراطی بودند و هر کس منتظر ساعت ها بود در حالی که مقالات خود را بررسی می کردند

6. She presided over the present-opening like an officious timekeeper.
[ترجمه ترگمان]او در حال باز کردن متصدی حضور و حضور در حضور حضور داشت
[ترجمه گوگل]او رئیس فعلی افتتاح کرد، مثل زمانبندی رسمی

7. He felt shamed and humiliated by the officious treatment he received at the hands of the pompous men at Immigration.
[ترجمه ترگمان]از رفتار officious که در اداره مهاجرت به او دست داده بود شرمنده و شرمنده شده بود
[ترجمه گوگل]او احساس خجالت و تحقیر شده توسط درمان افراطی وی را در دست مردان مامور در مهاجرت احساس می کرد

8. Why, we wonder, were Darlington police so officious over this?
[ترجمه ترگمان]در عجب بودیم که آیا پلیس در این مورد so کرده بود؟
[ترجمه گوگل]چرا، ما تعجب می کردیم، پلیس دارلینگتون بیش از این عادت داشت؟

9. I got held up by an officious receptionist who wouldn't let me in until I'd answered all her questions.
[ترجمه ترگمان]من توسط یک receptionist officious که تا زمانی که به تمام سوالات او جواب می دادم اجازه نمی داد وارد شوم
[ترجمه گوگل]من تا به حال توسط یک مامور رسمی پذیرفته شدم که اجازه نداد تا من به تمام سوالات او جواب بدهم

10. The consul's manner toward all tourists was officious.
[ترجمه ترگمان]رفتار کنسول نسبت به همه جهانگرد officious بود
[ترجمه گوگل]شیوه کنسول نسبت به تمام گردشگران افراطی بود

11. He had a reputation for being politically officious and self - serving.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر این که از نظر سیاسی officious و serving بود شهرت داشت
[ترجمه گوگل]او شهرت داشت که از لحاظ سیاسی و افراطی خدمت می کرد

12. On the other hand, there are still many officious people.
[ترجمه ترگمان]از طرف دیگر، هنوز چند نفر officious officious هستند
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، هنوز بسیاری از افراد افراطی وجود دارند

13. She remained the same officious and imaginative Mrs. Penniman, that we have hitherto known.
[ترجمه ترگمان]همان officious Penniman بود که تا به حال دیده بودیم
[ترجمه گوگل]او همچنان خانم پنی مین افسرده و تخیلی باقی مانده است که تاکنون شناخته شده است

14. I moved because I can't put up with officious landlady any longer.
[ترجمه ترگمان]به خاطر این که نمی توانم بیشتر از این با یک زن بیوه فضول سر و کار داشته باشم، از جایم بلند شدم
[ترجمه گوگل]من منتقل شدم چون دیگر نمی توانم با خانم افسری کنار بیایم

15. She bustles about cooking breakfast in a most officious manner.
[ترجمه ترگمان]آن دو در حالی که مشغول پختن صبحانه بودند در حالی که مشغول پختن صبحانه بودند در حالی که مشغول پختن صبحانه بودند
[ترجمه گوگل]او در مورد پخت و پز صبحانه در افراطی ترین شلوغ است

officious conversation between foreign ministers.

مذاکره غیررسمی میان وزیران خارجه.


an officious person.

یک شخص مداخله‌گر.


on the other hand, there are still many officious people.

از سوی دیگر، افراد نخود هر آش (بادمجان دور قاب چین) زیادی وجود دارند.


پیشنهاد کاربران

کسی که بخواد رییس بازی در بیاره .

رئیس مآبانه، رفتار آقابالاسری


کلمات دیگر: