کلمه جو
صفحه اصلی

pass up


معنی : رد کردن، صرف نظر کردن
معانی دیگر : (عامیانه) قبول نکردن، (فرصت و غیره) غنیمت نشمردن، نپذیرفتن (پیشنهاد و غیره)، امر

انگلیسی به فارسی

(آمریکا، عامیانه) رد کردن، صرف‌نظر کردن


انگلیسی به انگلیسی

• give up on, forego; miss

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to pay no heed to (an opportunity or chance).
مترادف: disregard, ignore
مشابه: decline, miss

- He passed up a wonderful job.
[ترجمه پیمان] او یک شغل فوق العاده را رد کرد.
[ترجمه ترگمان] اون یه کار فوق العاده رو انجام داد
[ترجمه گوگل] او یک کار شگفت انگیز را گذراند

مترادف و متضاد

رد کردن (فعل)
decline, gainsay, deny, disclaim, repudiate, disown, pass, disapprove, interdict, veto, rebuff, confute, repel, balk, rebut, baulk, reject, throw down, refuse, overrule, pass up, ignore, spurn, disaffirm, disorient, contradict, controvert, refute, disallow, disprove, impugn, disavow, discommend, hand off

صرف نظر کردن (فعل)
call off, forbear, betake, pass up, withdraw, forget

Refuse (not accept); forgo


جملات نمونه

1. The official urged the government not to pass up the opportunity that has now presented itself.
[ترجمه ترگمان]این مقام رسمی از دولت خواست تا از این فرصت استفاده نکند که اکنون خود را ارائه کرده است
[ترجمه گوگل]این مقام دولتی از دولت خواسته بود تا فرصت خود را که اکنون خود را ارائه داده است، به تصویب برساند

2. I don't think you should pass up the opportunity to go to university.
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم فرصت رفتن به دانشگاه را از دست بدهی
[ترجمه گوگل]فکر نمی کنم شما این فرصت را برای رفتن به دانشگاه بگذارید

3. He's never one to pass up a free meal.
[ترجمه فائزه] او ادمی نیست که دست رد به سینه ی غذای مجانی بزنه
[ترجمه ترگمان]اون هرگز کسی نیست که یه وعده غذای مجانی بده
[ترجمه گوگل]او هرگز یک وعده غذای رایگان را نمی پذیرد

4. I couldn't pass up going to Japan; it was a chance in a million.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم از رفتن به ژاپن بگذرم، این یک شانس در یک میلیون بود
[ترجمه گوگل]من نمی توانستم به ژاپن بروم این احتمال یک میلیون بود

5. Nobody should pass up a chance like that!
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نباید چنین فرصتی را از دست بدهد!
[ترجمه گوگل]هیچ کس نباید این شانس را از دست بدهد!

6. Never pass up a chance to learn.
[ترجمه ترگمان]هیچوقت فرصت یاد گرفتن رو از دست نمیدم
[ترجمه گوگل]هرگز فرصتی برای یادگیری ندارید

7. I wouldn't pass up the chance of working for them.
[ترجمه ترگمان]من فرصت کار کردن برای آن ها را از دست نمی دادم
[ترجمه گوگل]من فرصتی برای کار کردن برای آنها ندارم

8. Benny wasn't going to pass up an opportunity like this.
[ترجمه ترگمان]بنی حق نداشت چنین فرصتی را از دست بدهد
[ترجمه گوگل]بنی قصد نداشت تا یک فرصت مثل این را تصویب کند

9. It was too good an opportunity to pass up.
[ترجمه ترگمان]فرصت از دست دادن خیلی خوب بود
[ترجمه گوگل]این خیلی خوب بود که فرصتی برای گذراندن آن داشته باشیم

10. I pass up a roadside rest area, a happy hunting ground for new cars and ready cash.
[ترجمه ترگمان]از کنار جاده کنار جاده می گذرم و یک زمین شکار شاد برای ماشین های جدید و پول نقد آماده می کنم
[ترجمه گوگل]من یک منطقه استراحت کنار جاده ای را تصویب کردم، یک زمین شکار شگفت انگیز برای اتومبیل های جدید و پول نقد آماده است

11. To refuse a debate would be to pass up an opportunity to breathe a little new life into democracy.
[ترجمه ترگمان]برای رد کردن یک بحث، فرصتی برای نفس کشیدن یک زندگی جدید به سمت دموکراسی خواهد بود
[ترجمه گوگل]برای رد بحث در مورد یک فرصت برای نفس کشیدن یک زندگی جدید به دموکراسی منتهی می شود

12. It's a pretty big thing to pass up.
[ترجمه ترگمان]چیز بزرگی است که باید از آن بگذرد
[ترجمه گوگل]این یک چیز بسیار بزرگ است تا تصدیق کند

13. Never pass up a good chance to improve your English.
[ترجمه ترگمان]هرگز شانس خوبی برای ارتقای زبان انگلیسی ندارید
[ترجمه گوگل]هرگز فرصت خوبی برای بهبود زبان انگلیسی خود نداشته باشید

14. If you're a workingman, don't pass up your family vacation.
[ترجمه ترگمان]اگر یک کارگر هستی، تعطیلات خانوادگی خود را کنار نگذار
[ترجمه گوگل]اگر شما کارگر هستید، تعطیلات خانوادگی خود را تصویب نکنید

15. Politicians are not about to pass up an opportunity this golden.
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران در شرف عبور از این فرصت طلایی نیستند
[ترجمه گوگل]سیاستمداران نمی خواهند تا این فرصت طلایی را تصویب کنند

پیشنهاد کاربران

it's Ramadan. don't pass up this great opportunity for purging
در ماه رمضان هستیم. این فرصت عالی برای تطهیرسازی را از دست نده.

the job offer was so great that he couldn't pass it up
پیشنهاد شغلی آنقدر عالی بود که نتوانست آنرا رد کند ( نتوانست قبول نکند )

پس زدن ( پیشنهاد )

to decline an offer

رد کردن و پس زدن

جواب رد دادن

رد کردن , پس زدن ( یک فرصت )

# pass up a chance
# pass up an opportunity
# He passed up a wonderful job
# He's never one to pass up a free meal

pass - up ( حمل‏ونقل درون شهری - جاده ای )
واژه مصوب: پُربگذر
تعریف: وضعیتی که در آن ظرفیت اتوبوس در هنگام گذشتن از ایستگاه تکمیل است و مسافرانِ منتظر در ایستگاه مجبورند تا آمدن اتوبوس بعد صبر کنند

با دو کلمه زیر ، کالوکیشن قوی میسازه:

1. Pass up a chance = دست رد زدن به یه شانس
I can't believe that she passed up the chance to go to South America

2. Pass up an opportunity = دست رد زدن به یه فرصت
she ask me out man. I never pass up this opportunity


کلمات دیگر: