کلمه جو
صفحه اصلی

onslaught


معنی : حمله، یورش
معانی دیگر : حمله ی بی امان، یورش سخت یا پی در پی، تاخت و تاز، ترکتازی

انگلیسی به فارسی

یورش، حمله


تهاجم، یورش، حمله


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a forceful, often sudden, offensive maneuver; attack.
مترادف: attack, charge, offensive, onset
مشابه: assault, incursion, invasion, raid, rush, sally, storming

- Hundreds of soldiers were killed or wounded in the enemy's onslaught.
[ترجمه ترگمان] در حمله دشمن صدها سرباز کشته یا زخمی شدند
[ترجمه گوگل] صدها نفر از سربازان در حمله ی دشمن کشته یا زخمی شدند

• assault, mighty attack; overwhelming quantity appearing all at once (as of people)
an onslaught is an extremely forceful physical or verbal attack on someone or something.

مترادف و متضاد

حمله (اسم)
fit, offense, rush, access, onset, attack, assault, offensive, onslaught, charge, onrush, spell, epilepsy, inroad, hysteria, foray, sally

یورش (اسم)
offense, rush, attack, assault, offensive, onslaught, onrush, raid, pash, pounce, sally, sortie

attack


Synonyms: aggression, assailment, assault, blitz, charge, incursion, invasion, offense, offensive, onfall, onrush, onset


Antonyms: defense


جملات نمونه

1. the onslaught of disease
حمله ی بی امان یک بیماری

2. In December they launched a full-scale onslaught on the capital.
[ترجمه ترگمان]آن ها در ماه دسامبر حمله همه جانبه خود را به پایتخت آغاز کردند
[ترجمه گوگل]در ماه دسامبر آنها یک حمله کامل در پایتخت آغاز کردند

3. The town survives the onslaught of tourists every summer.
[ترجمه ترگمان]این شهر هر تابستان از حمله توریست ها جان سالم به در می برد
[ترجمه گوگل]این شهر در تابستان هر روزه گردشگران توریستی را زنده می کند

4. His strength did not avail against the hostile onslaught.
[ترجمه ترگمان]نیروی او در برابر حملات دشمن مقاومت نمی کرد
[ترجمه گوگل]قدرت او در برابر حمله خصومت آمیز نبود

5. They survived an onslaught by tribesmen.
[ترجمه ترگمان]آن ها از حمله مردان قبیله ای جان سالم به در بردند
[ترجمه گوگل]آنها توسط قبیله نشینان از سر گرفته شدند

6. Our army tried to withstand the enemy onslaught.
[ترجمه ترگمان]ارتش ما سعی کرد برابر حملات دشمن مقاومت کنه
[ترجمه گوگل]ارتش ما تلاش کرد تا در برابر حمله دشمن مقاومت کند

7. Scotland's onslaught on Wales in the second half of the match earned them a 4-1 victory.
[ترجمه ترگمان]حمله اسکاتلند به ولز در نیمه دوم این مسابقه باعث پیروزی ۴ بر ۱ شد
[ترجمه گوگل]پیروزی اسکاتلند در ویلز در نیمه دوم این مسابقه موجب پیروزی 4-1 شد

8. The rebels responded to a military onslaught against them by launching a major assault on an army camp.
[ترجمه ترگمان]شورشیان با شروع حمله بزرگ به یک اردوگاه نظامی به حمله نظامی علیه آن ها واکنش نشان دادند
[ترجمه گوگل]شورشیان با حمله به یک اردوگاه ارتش به یک ارتش نظامی علیه آنها پاسخ دادند

9. She could not withstand such a sudden onslaught.
[ترجمه ترگمان]تاب مقاومت ناگهانی او را نداشت
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست چنین یورش ناگهانی را پشت سر بگذارد

10. Half the regiment fell before the enemy onslaught.
[ترجمه ترگمان]نصف هنگ قبل از حمله دشمن کشته شدند
[ترجمه گوگل]نیم قوماندان قبل از حمله ی دشمن سقوط کرد

11. Moscow did not falter under the onslaught and their counter-attacking potential was a constant threat.
[ترجمه ترگمان]مسکو در زمان حمله دچار تزلزل نشد و پتانسیل حمله متقابل آن ها یک تهدید دائمی بود
[ترجمه گوگل]مسکو تحت فشار قرار نگرفت و پتانسیل ضد حمله آنها یک تهدید دائمی بود

12. The extent of that secret onslaught needs to be put on the record.
[ترجمه ترگمان]میزان این حمله پنهانی باید بر روی پرونده ثبت شود
[ترجمه گوگل]میزان این حمله ی مخفی باید در رکورد قرار گیرد

13. In 508 Theuderic continued his father's onslaught on the Gothic south, in tandem with the Burgundians.
[ترجمه ترگمان]در سال ۵۰۸ theuderic به حمله پدرش به سبک گوتیک در کنار the ادامه داد
[ترجمه گوگل]در 508 Theuderic ادامه داد: حمله ی پدر خود را در جنوب گوتیک، همراه با بورگوندی ها

14. The other is the onslaught on the mind by mass junk entertainment.
[ترجمه ترگمان]دیگری حمله به ذهن به وسیله سرگرمی جمعی است
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از تهاجم به ذهن توسط سرگرمی های غیر ضروری دسته جمعی است

the onslaught of disease

حمله‌ی بی‌امان یک بیماری


His wife's verbal onslaughts had made him desperate.

حملات شدید لفظی زنش او را درمانده کرده بود.


پیشنهاد کاربران

هجوم، هجمه

شکایت


کلمات دیگر: