کلمه جو
صفحه اصلی

nonentity


معنی : عدم، چیز غیر موجود، چیز وهمی و خیالی
معانی دیگر : (چیزی که فقط در فکر و تخیل وجود دارد) خیال، توهم، وهم، نهازش، گمانش، آدم هیچ کاره، آدم بی کفایت، آدم به درد نخور، ناهستی، عدم وجود، نیستی، جیز وهمی و خیالی

انگلیسی به فارسی

چیز غیر موجود، جیز وهمی و خیالی، عدم


غیرقانونی، عدم، چیز غیر موجود، چیز وهمی و خیالی


انگلیسی به انگلیسی

• something imaginary; something non existent
if you refer to someone as a nonentity, you mean that they are not special or important in any way; used showing disapproval.

اسم ( noun )
حالات: nonentities
(1) تعریف: someone or something that is insignificant, dull, undistinguished, or unimportant, esp. a person.
مترادف: cipher, nobody
متضاد: bigwig, celebrity, notable, somebody
مشابه: lightweight, mediocrity, nonperson, nothing, small potatoes, squirt, unperson

- His old acquaintances found it hard to believe that such a nonentity as he could rise to a position of leadership.
[ترجمه ترگمان] آشنایان قدیمش مشاهده این نکته را دشوار یافتند که او می تواند به مقامی برسد که بتواند رهبری آن را به عهده بگیرد
[ترجمه گوگل] آشنایان قدیمی او معتقد بودند که اعتقاد بر این است که چنین نامحدودی می تواند به موقعیت رهبری برسد

(2) تعریف: the condition of being such a person or thing.
مترادف: nonexistence, nullity, oblivion
مشابه: nothingness, unimportance

- He was a famous bandleader who lapsed into nonentity.
[ترجمه ترگمان] او یک bandleader معروف بود که به صورت nonentity در آمده بود
[ترجمه گوگل] او یکی از معروف ترین خواننده های جنگی بود که به نامحرم زده شد

(3) تعریف: something that does not exist, or exists only in the imagination.
مترادف: fantasy, figment, illusion, invention
متضاد: thing
مشابه: apparition, chimera, ghost, hallucination, maya, mirage, phantom, specter

مترادف و متضاد

person of little importance


عدم (اسم)
loss, absence, lack, deficiency, shortage, naught, nullity, inexistence, want, inexistency, nihility, non-availability, nonentity

چیز غیر موجود (اسم)
nonentity

چیز وهمی و خیالی (اسم)
nonentity

Synonyms: cipher, insignificancy, lightweight, menial, nix, nothing, parvenu, small potato, squirt, upstart, wimp, zero, zip


Antonyms: somebody


جملات نمونه

1. She was once a political nonentity, but has since won a formidable reputation as a determined campaigner.
[ترجمه ترگمان]او زمانی یک فرد nonentity سیاسی بود، اما از آن زمان به عنوان یک مبارزه سرسخت در برابر مبارزه انتخاباتی شرکت کرده بود
[ترجمه گوگل]او یک بار یک نهاد سیاسی بود، اما از آن زمان تا به حال یک شهرت قدرتمند به عنوان یک مبارز مصمم شناخته شده است

2. How could such a nonentity become chairman of the company?
[ترجمه ترگمان]چگونه چنین فردی می تواند به عنوان رئیس شرکت تبدیل شود؟
[ترجمه گوگل]چطور چنین شخصیتی رئیس شرکت می شود؟

3. She was written off then as a political nonentity.
[ترجمه ترگمان]او در آن هنگام به عنوان a سیاسی نوشته شده بود
[ترجمه گوگل]او پس از آن به عنوان یک شخصیت سیاسی نوشته شد

4. This collection of essays is saved from nonentity by the stature of the contributors.
[ترجمه ترگمان]این مجموعه از مقالات از لحاظ قد و قامت the از nonentity گرفته می شود
[ترجمه گوگل]این مجموعه ای از مقالات از طرف افراد غیرقانونی به واسطه میزان مشارکت کنندگان ذخیره شده است

5. She treated him as a nonentity.
[ترجمه ترگمان]با او به عنوان یک فرد ناشناس رفتار می کرد
[ترجمه گوگل]او او را به عنوان یک فرد بیگناه درمان کرد

6. Chamberlain, she told him, was a nonentity.
[ترجمه ترگمان]او به او گفت: Chamberlain، a بود
[ترجمه گوگل]چمبرلین، او به او گفت، غیرمسلمان بود

7. He's famous in Europe, but a nonentity in the U. S.
[ترجمه ترگمان]در اروپا معروف است، اما در ایالات U کم تر nonentity اس
[ترجمه گوگل]او در اروپا مشهور است، اما در U S

8. Oh, yes, the nonentity of a junior health minister.
[ترجمه ترگمان] اوه، بله، nonentity وزیر بهداشت سال سوم
[ترجمه گوگل]آه، بله، نامزدی وزیر بهداشت جوان

9. Modigliani would never have stayed with a nonentity.
[ترجمه ترگمان]Modigliani هرگز با کسی که کسی را در آن جا به جا نخواهد گذاشت، نخواهد ماند
[ترجمه گوگل]مودیلیانی هرگز با یک شخصیت ناکام ماند

10. Your customer nonentity, or your forum password mistake, or your accountnumberhave beenedtargeted by the managingperson.
[ترجمه ترگمان]مشتری شما، یا اشتباه کاربری شما، یا accountnumberhave beenedtargeted توسط the، بی ارزش است
[ترجمه گوگل]نامحدود مشتری یا اشتباه رمز عبور انجمن شما یا شماره حساب شما توسط مدیر عامل هدایت شده است

11. I spoke to some nonentity at the company who couldn't give me any information.
[ترجمه ترگمان]من با کسی که هیچ اطلاعاتی به من نداده بود، با کسی که هیچ اطلاعاتی به من نداده بود، حرف زدم
[ترجمه گوگل]من با بعضی از افراد غیرمستقیم در این شرکت صحبت کردم که نمیتوانست به من اطلاعات بدهد

12. "Know" is an answer of affirmation, nonentity the slightest problem.
[ترجمه ترگمان]\"Know\" پاسخ تایید و کوچک ترین مشکل است
[ترجمه گوگل]'بدانید' پاسخی از تأیید است، بی پروا کوچکترین مشکل است

13. Instead, they should choose some harmless, plodding nonentity like Belgium's prime minister, Herman van Rompuy.
[ترجمه ترگمان]درعوض، آن ها باید برخی از harmless بی خطر و plodding مانند نخست وزیر بلژیک، هرمان ون Rompuy را انتخاب کنند
[ترجمه گوگل]در عوض، آنها باید بعضی از بی قید و شرط های ناخوشایند مانند نخست وزیر بلژیک، هرمان ون رامپویی را انتخاب کنند

14. It is like Mr. Nonentity toting his Gujarati dictionary eVery abundancewITe.
[ترجمه ترگمان]مثل این است که آقای nonentity فرهنگ Gujarati his را باخود برده باشد
[ترجمه گوگل]این همانند آقای غیرقانونی است که به فرهنگ لغت گجراتی خود دسترسی پیدا می کند

15. Lao Tzu looks for actuality from nonentity, looks for movement from stillness, looks for mightiness from limpness. They are the authenticity content of life.
[ترجمه ترگمان]تائو تائو با ظاهر شدن از nonentity، به دنبال حرکت از سکوت است، به دنبال mightiness از limpness آن ها اصالت و اصالت زندگی هستند
[ترجمه گوگل]Lao Tzu به دنبال واقعیت از nonentity، به دنبال حرکت از سکوت، به نظر می رسد توانایی از لنگی آنها محتوای اصالت زندگی هستند

the whole realm of nonentities such as "the round square"

سرتاسر خطه‌ی توهمات مثلاً «مربع گرد»


The new government is composed of a bunch of nonentities.

دولت جدید از گروهی تشکیل شده که بود و نبودشان فرقی ندارد.


پیشنهاد کاربران

بیکاره. . . . هیچ

خرزو خان


کلمات دیگر: