کلمه جو
صفحه اصلی

partitioned


معنی : جزء بندی شده
معانی دیگر : جزء بندی شده

انگلیسی به فارسی

جز بندی شده


تقسیم شده، جزء بندی شده


انگلیسی به انگلیسی

• divided, segmented, cut into fragments; screened off, separated with a divider

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] افراز شده

مترادف و متضاد

جزء بندی شده (صفت)
partitioned

جملات نمونه

1. they partitioned the land and built houses in it
آنها زمین را تفکیک کردند و در آن خانه ساختند.

2. the box is partitioned into small cubicles
جعبه به مکعب های کوچک تقسیم شده است.

3. They partitioned the room off with a curtain.
[ترجمه ترگمان]با پرده از اتاق بیرون رفتند
[ترجمه گوگل]آنها اتاق را با یک پرده تقسیم کردند

4. We've partitioned off one end of the kitchen to make a breakfast room.
[ترجمه ترگمان]یک قسمت از آشپزخانه را جدا کرده ایم تا یک اتاق صبحانه درست کنیم
[ترجمه گوگل]ما یک بخش آشپزخانه را به یک اتاق صبحانه اختصاص دادیم

5. They have partitioned off a closet from the storage area.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک کمد را از محل انبار جدا کرده اند
[ترجمه گوگل]آنها از یک گنجه از منطقه ذخیره سازی جدا شده اند

6. The room is partitioned into three sections.
[ترجمه ترگمان]اتاق به سه بخش تقسیم می شود
[ترجمه گوگل]اتاق به سه بخش تقسیم شده است

7. He sat on the two-seater sofa in the partitioned office.
[ترجمه ترگمان]او روی نیمکت دونفره نشست
[ترجمه گوگل]او در مبل دو نفره در دفتر تقسیم شده نشسته است

8. India was partitioned in 194
[ترجمه ترگمان]هند در ۱۹۴ به دو بخش تقسیم شد
[ترجمه گوگل]هند در 194 تقسیم شده است

9. The island has been partitioned since the mid-seventies.
[ترجمه ترگمان]این جزیره از اواسط دهه هفتاد به این جزیره تقسیم شده است
[ترجمه گوگل]این جزیره از اواسط دهه هفتاد تقسیم شده است

10. They partitioned the inside into offices.
[ترجمه ترگمان]آن ها قسمت داخلی را به دو قسمت تقسیم کردند
[ترجمه گوگل]آنها داخل به دفاتر تقسیم شدند

11. This was a partitioned area at the back of the kitchen which housed the washing machine, tumble drier and ironing stuff.
[ترجمه ترگمان]این یک قسمت تقسیم شده در پشت آشپزخانه بود که ماشین لباس شویی را در خود جای داده بود و خشک تر و اتو شده بود
[ترجمه گوگل]این قسمت تقسیم شده در پشت آشپزخانه بود که ماشین لباسشویی، خشک کن خشک کن و اتو را در اختیار داشت

12. In many the class-rooms are simply partitioned cubicles in what used to be a large hall . . . .
[ترجمه ترگمان]در بسیاری از اتاق های طبقه، اتاق های بخش بندی شده به طور ساده به اتاق های بزرگی تقسیم می شوند
[ترجمه گوگل]در بسیاری از اتاق های کلاس به راحتی کاشی های تقسیم شده در آنچه که سالن بزرگ بود

13. Korea was partitioned at the 38th Parallel after World War II.
[ترجمه ترگمان]کره بعد از جنگ جهانی دوم در ۳۸ درجه موازی تقسیم شد
[ترجمه گوگل]کره در موازی 38 پس از جنگ جهانی دوم تقسیم شد

14. Once-grand anterooms had been partitioned off.
[ترجمه ترگمان]اتاق انتظار پر از اتاق های انتظار تقسیم شده بود
[ترجمه گوگل]اتاقهای مجلل یک بار بزرگ شده اند جدا شده اند

15. At that time the country was partitioned among wartime allied powers.
[ترجمه ترگمان]در آن زمان، این کشور در میان نیروهای متفق در زمان جنگ تقسیم بندی شد
[ترجمه گوگل]در آن زمان، کشور در میان نیروهای متفقین جنگ تقسیم شد


کلمات دیگر: