کلمه جو
صفحه اصلی

neuter


معنی : خنثی، خواجه، بی غرض، بی طرف، وابسته به جنس خنثی، اخته کردن، خنثی کردن
معانی دیگر : (زیست شناسی) فاقد آلت تناسلی، فاقد جنسیت، نتار، خنثی (پهلوی: خنزک)، کماسه (sexless هم می گویند)، (حیوان) اخته، (قدیمی) بی طرف، (در برخی زبان ها مانند آلمانی) جنس خنثی (که نه مذکر است نه مونث)، (فعل) متعدی، بی غر­، اسم یا صفتی که نه مذکر و نه مونکاست

انگلیسی به فارسی

خنثی کردن، اخته کردن، وابسته به جنس خنثی، خنثی،بی طرف، بی غرض، اسم یا صفتی که نه مذکر و نه مونث است، خواجه


بی روح، خنثی، خواجه، خنثی کردن، اخته کردن، وابسته به جنس خنثی، بی طرف، بی غرض


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: in grammar, neither feminine nor masculine with respect to gender.

- Russian nouns ending in /o/ are usually neuter and are modified by neuter adjectives.
[ترجمه ترگمان] اسم های روسی که در \/ o به پایان می رسد معمولا neuter و توسط صفات neuter تغییر داده می شوند
[ترجمه گوگل] اسامی روسی که در / o / پایان می دهند، معمولا بی روح هستند و با اصطلاحات عامیانه اصلاح می شوند

(2) تعریف: in grammar, of or denoting an intransitive verb or one that is neither active nor passive.

(3) تعریف: having no sexual organs, or having them imperfectly or incompletely developed.

- The rats that had been experimented on were born neuter and were unable to reproduce.
[ترجمه ترگمان] موش هایی که آزموده شده بودند، آخته و آخته شده بودند و نمی توانستند تولید مثل کنند
[ترجمه گوگل] موش هایی که آزمایش شده بودند، بی روح به دنیا آمدند و قادر به تکثیر نبودند

(4) تعریف: lacking a sexual aspect; asexual.

- The baby dolls have a neuter appearance and can be dressed in either pink or blue.
[ترجمه ترگمان] عروسک های کودک ظاهر neuter دارند و می توانند لباس صورتی یا آبی بپوشند
[ترجمه گوگل] عروسک های کوچکی ظاهر بیرونی دارند و می توانند در هر دو صورت صورتی یا آبی پوشانده شوند
اسم ( noun )
(1) تعریف: in grammar, the neuter gender, or a word in this gender.

(2) تعریف: in grammar, an intransitive verb.

(3) تعریف: an animal that has been made sterile, esp. a male that has been castrated.

(4) تعریف: an animal or plant lacking completely developed sexual organs at maturity.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: neuters, neutering, neutered
• : تعریف: to make sterile by removing all or part of the sexual organs; castrate or spay.
مشابه: fix

- The veterinarian neutered two dogs at the clinic that day.
[ترجمه ترگمان] دامپزشک در آن روز دو سگ را در کلینیک خنثی کرد
[ترجمه گوگل] دامپزشک دو روز در کلینیک دو سگ را تجویز کرد

• neutral gender, state of being neither masculine nor feminine (grammar); castrated or spayed animals; sexually undeveloped insect (zoology); plant with neither stamens nor pistils (botany); that which is neutral
sexless; neutral; neither masculine nor feminine in gender (grammar); castrated, spayed (about animals); (zoology) having undeveloped sexual organs (about insects); having neither stamens nor pistils (botany)
make sterile by castration or spaying; make neuter
in the grammar of some languages, words that are neuter have sets of inflections which are different from those of masculine and feminine words.
when an animal is neutered, its reproductive organs are removed.

مترادف و متضاد

خنثی (اسم)
androgyne, neuter, epicene

خواجه (اسم)
neuter, host, boss, eunuch, wether, dignitary, vizier, merchant, owner, man of distinction, wazir, wealthy man

بی غرض (صفت)
neuter, impartial, dispassionate, disinterested, unbiased

بی طرف (صفت)
neutral, just, objective, neuter, impartial, dispassionate, disinterested, non-partisan, unaligned

وابسته به جنس خنثی (صفت)
neuter

اخته کردن (فعل)
neuter, castrate, caponize, emasculate, geld, mutilate

خنثی کردن (فعل)
negative, annul, nullify, cancel, undo, stultify, neuter, thwart, neutralize, negate, frustrate, counteract, foil, offset, counterbalance, countervail, discomfit

remove sex organs


Synonyms: alter, castrate, change, desexualize, doctor, dress, fix, geld, make barren, make impotent, make infertile, make sexless, mutilate, spay, sterilize, unsex


جملات نمونه

1. the worker bee is neuter
زنبور کارگر (از نظر جنسی) خنثی است.

2. The German word for 'book', 'das Buch', is neuter.
[ترجمه ترگمان]کلمه آلمانی برای کتاب، das Buch، آخته کردن است
[ترجمه گوگل]واژه آلمانی برای 'کتاب'، 'das Buch'، بی عیب است

3. Plans to reform local government are designed to neuter local democracy.
[ترجمه ترگمان]طرح هایی برای اصلاح دولت محلی برای خنثی کردن دموکراسی محلی طراحی شده اند
[ترجمه گوگل]برنامه ریزی برای اصلاح حکومت های محلی برای ایجاد دموکراسی محلی طراحی شده است

4. The Polish word for 'window' is neuter.
[ترجمه ترگمان]کلمه لهستان برای آخته کردن، آخته کردن است
[ترجمه گوگل]کلمه لهستانی برای 'پنجره' بی عیب است

5. Worker bees are neuter.
[ترجمه ترگمان]زنبوره ای کارگر آخته می شوند
[ترجمه گوگل]زنبور عسل کارگر است

6. Neither did I feel male, but rather neuter, as a child might feel itself to be neuter.
[ترجمه ترگمان]من نه احساس مرد را داشتم، بلکه خنثی کردن آن را هم به عنوان یک کودک ممکن بود که خود را آخته و آخته کند
[ترجمه گوگل]من احساس می کنم مرد نیست، بلکه کمی بی عیب است، به عنوان یک کودک ممکن است احساس خود را به بی عیب و نقص باشد

7. Paramour comes to mind, but that is a neuter term.
[ترجمه ترگمان]ذهن فرا می رسد، اما این یک اصطلاح neuter است
[ترجمه گوگل]Paramour به ذهن می آید، اما این یک اصطلاح عجیب است

8. Masculine, feminine and neuter are labels for formal properties and have nothing to do with what a word actually means.
[ترجمه ترگمان]Masculine، مادینه و آخته کردن برچسب ها برای خواص رسمی هستند و هیچ ارتباطی با آنچه که یک کلمه واقعا معنی می دهد ندارند
[ترجمه گوگل]مردانه، زنانه و عجیب و غریب برچسب ها را برای خواص رسمی و هیچ ارتباطی با آنچه که یک کلمه در واقع به معنای آن نیست

9. Neuter nouns ending in o take a. He wrote the lyrics of a popular song.
[ترجمه ترگمان]اسم های neuter که به o ختم می شوند او اشعار یک آهنگ معروف را نوشت
[ترجمه گوگل]اسمهای بیرونی که به پایان میرسند او اشعار یک آهنگ محبوب را نوشت

10. My cat is a neuter.
[ترجمه ترگمان] گربه من is
[ترجمه گوگل]گربه من کمی عجیب است

11. Itself of science and technology is neuter, the key depends on human itself.
[ترجمه ترگمان]علم و فن آوری، آخته کردن است، کلید به خود انسان بستگی دارد
[ترجمه گوگل]خود علم و فناوری بی عیب است، کلید به انسان وابسته است

12. The friend with neuter skin to make the skin of the basic law, the daily maintenance routine life, maintain the best victory.
[ترجمه ترگمان]دوست با پوست neuter برای ساختن پوست قانون اساسی، زندگی روزمره و نگهداری روزانه، بهترین پیروزی را حفظ می کند
[ترجمه گوگل]دوست با پوست خالص برای ایجاد پوست قانون اساسی، زندگی روزمره زندگی معمول، حفظ بهترین پیروزی

13. Cream-colored, amaranthine wait for neuter to slant warm color is the good choice that decorates sitting room and dining room.
[ترجمه ترگمان]به رنگ کرم، amaranthine منتظر برای آخته کردن رنگ گرم، انتخاب خوبی است که اتاق نشستن و اتاق غذا خوری را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]رنگ آمیزی کرم رنگارنگ، رنگ آمیزی صاف برای رنگ آمیزی خنثی به نظر می رسد انتخاب خوبی است که اتاق نشیمن و اتاق ناهار خوری را تزئین می کند

14. The image of neuter female has become more and more accepted in nowadays, and they also become more and more self-assurance.
[ترجمه ترگمان]در این زمان تصویر of زن بیشتر و بیشتر پذیرفته شده است، و آن ها هم بیشتر و هم بااعتماد به نفس بیشتر می شوند
[ترجمه گوگل]تصویر زن بی عاطفه امروزه بیشتر و بیشتر پذیرفته شده است و آنها نیز بیشتر و بیشتر خود را تضمین می کنند

15. Lymphocyte is much, monocyte is much, neuter cell rate is low, what problem be?
[ترجمه ترگمان]lymphocyte بسیار است، نرخ سلول neuter بسیار کم است، مشکل چه خواهد بود؟
[ترجمه گوگل]لنفوسیت بسیار زیاد است، تک سلولی بسیار زیاد است، میزان سلول های عصبی کم است، مشکل چیست؟

The worker bee is neuter.

زنبور کارگر (از نظر جنسی) خنثی است.


This cat has been neutered.

این گربه اخته شده است.


پیشنهاد کاربران

عقیم کردن, عقیم سازی


کلمات دیگر: