1. Many women feel panicky travelling home at night alone.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از زنان در تنهایی برای سفر به خانه احساس ترس و وحشت می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از زنان احساس تنهایی به خانه را تنها در شب می بینند
2. And above all, this crime was spontaneous, panicky and angry.
[ترجمه ترگمان]و بالاتر از همه، این جنایت، خود به خودی خود، وحشت زده و خشمگین بود
[ترجمه گوگل]و بالاتر از همه، این جرم به تنهایی، پریشانی و عصبانی بود
3. He was feeling panicky.
[ترجمه ترگمان]احساس وحشت می کرد
[ترجمه گوگل]او احساس پوچی کرد
4. Crowds of angry, panicky depositors threw stones at government buildings and police.
[ترجمه ترگمان]افراد خشمگین و ترسو به ساختمان های دولتی و پلیس سنگ پرتاب کردند
[ترجمه گوگل]توده های خشمگین، سپرده گذاران پانکیک سنگ ها را در ساختمان های دولتی و پلیس انداختند
5. The aid agencies were starting to sound panicky, as well they might.
[ترجمه ترگمان]آژانس های کمک رسانی به تدریج با ترس و وحشت به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]آژانس های کمک کننده شروع به تکان دادن صدا کردند، و همچنین ممکن بود
6. She had a white puffy panicky face and prominent eyes accentuated by pink eyeshadow.
[ترجمه ترگمان]صورت رنگ پریده و پف کرده و چشمان درشتش نشان می داد که به رنگ صورتی درآمده است
[ترجمه گوگل]او تا به حال چهره پانکای سفید و چهره برجسته چشم با سایه چشم صورتی وجود دارد
7. She had panicky thoughts about the Clifton suspension bridge and its alarming suicide rate, but Tavett did not mention Clifton.
[ترجمه ترگمان]او راجع به the suspension و میزان خودکشی its اندیشید، اما Tavett اشاره ای به کلیفتن نکرد
[ترجمه گوگل]او تا به حال افکار هولناک در مورد پل تعلیق Clifton و میزان خودکشی هشدار دهنده آن بود، اما تاوت به Clifton اشاره نکرد
8. Is he the panicky type?
[ترجمه ترگمان]اون از نوع panicky؟
[ترجمه گوگل]آیا او نوع ترسناکی است؟
9. You receive a panicky call from a department head.
[ترجمه ترگمان]تو یه تماس عصبی از طرف یه اداره پلیس دریافت می کنی
[ترجمه گوگل]شما از یک سرپرست گروه تماس زشتی دریافت می کنید
10. Just that panicky fear, always on the verge of turning into hatred until we shamefacedly choke it back?
[ترجمه ترگمان]فقط به خاطر این وحشت عصبی که همیشه در شرف تبدیل شدن به نفرت است، مگر آن که با شرمساری آن را خفه کنیم؟
[ترجمه گوگل]فقط آن ترس وحشتناک، همیشه در آستانه تبدیل شدن به نفرت تا زمانی که ما شرمسارانه آن را خفه کنیم؟
11. Depression is an inability to function; women feel panicky, lethargic, unable to enjoy the baby.
[ترجمه ترگمان]افسردگی ناتوانی در عملکرد است؛ زنان احساس وحشت و بی حالی می کنند و قادر نیستند از کودک لذت ببرند
[ترجمه گوگل]افسردگی ناتوانی در عملکرد است زنان احساس پریشانی، بی حالی، ناتوانی در لذت بردن از نوزاد را دارند
12. Panicky civilians raced to the railway station to catch any train heading south.
[ترجمه ترگمان]Panicky غیر نظامی به سمت ایستگاه راه آهن دویدند تا هر قطاری که به سمت جنوب می رفت را بگیرند
[ترجمه گوگل]افراد غیرنظامی Panicky به ایستگاه راهآهن برای گرفتن قطار به سمت جنوب رفتند
13. At times, she became panicky and acted as if she were seeing something scary or having something scary happen to her.
[ترجمه ترگمان]گاهی وحشت زده می شد و طوری رفتار می کرد که انگار چیزی ترسناک دیده یا چیزی ترسناک برای او رخ داده است
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات او دچار ترس و وحشتی شد و به نظر می رسید چیزی را ترسناک ببیند و یا چیزی ترسناک برای او اتفاق بیفتد
14. "Is he really dead?" Abe asked in a panicky voice.
[ترجمه ترگمان]اون واقعا مرده؟ ایب با وحشت پرسید
[ترجمه گوگل]آیا او واقعا مرده است؟ آبه از صدای تند و تیز پرسید:
15. I began to feel panicky, sure that I was going to miss the train.
[ترجمه ترگمان]احساس ترس کردم، مطمئن بودم که دلم برای قطار تنگ می شود
[ترجمه گوگل]من شروع به احساس غم و اندوه کردم، مطمئن بودم که قصد دارم از دست قطار بیرون بیایم