کلمه جو
صفحه اصلی

pang


معنی : درد، درد سخت، اضطراب سخت و ناگهانی، سوزش ناگهانی، حمله سخت
معانی دیگر : (جسمی یا روحی) درد شدید و ناگهانی، تیر کشیدن

انگلیسی به فارسی

درد سخت، اضطراب سخت و ناگهانی، تیر کشیدن، درد،سوزش ناگهانی، حمله سخت


پنگ، اضطراب سخت و ناگهانی، درد، درد سخت، سوزش ناگهانی، حمله سخت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sudden, sharp pain.
مترادف: pain, twinge
مشابه: cramp, crick, grip, pinch, smart, spasm, stitch

(2) تعریف: a sharp feeling of emotional hurt, regret, or longing.
مترادف: twinge
مشابه: longing, misgiving, prick, qualm, regret, smart, stab, wrench

- pangs of conscience
[ترجمه ترگمان] درد وجدان …
[ترجمه گوگل] ترس از وجدان

• sharp pain, sudden painful sensation; suffering, agony
a pang is a sudden, strong feeling, for example of sadness or pain.

مترادف و متضاد

درد (اسم)
ache, pain, agony, distress, affliction, ailment, dregs, shoot, teen, pang

درد سخت (اسم)
strain, gripe, pang

اضطراب سخت و ناگهانی (اسم)
pang

سوزش ناگهانی (اسم)
pang

حمله سخت (اسم)
pang

ache, twinge


Synonyms: agony, anguish, bite, discomfort, distress, gripe, misery, pain, prick, spasm, stab, sting, stitch, throb, throe, wrench


Antonyms: tingle


جملات نمونه

1. pang of conscience
عذاب وجدان

2. she felt a sudden pang of nostalgia for her mother
ناگهان برای مادرش احساس دلتنگی کرد.

3. Except for a small pang, her headache has gone.
[ترجمه ترگمان]به جز یک درد کوچک، سردردش قطع شده است
[ترجمه گوگل]به جز یک پنگ کوچک، سردرد او رفته است

4. He experienced a sudden pang of conscience.
[ترجمه ترگمان]ناگهان احساس ناراحتی وجدان به او دست داد
[ترجمه گوگل]او ناگهان احساس وجدان را تجربه کرد

5. She felt a pang of envy at the thought of his success.
[ترجمه ترگمان]از این که موفق شده بود احساس حسادت کند
[ترجمه گوگل]او به خاطر موفقیتش احساس غم و اندوه کرد

6. She experienced a sharp pang of disappointment.
[ترجمه ترگمان]از شدت ناامیدی احساس ناراحتی شدیدی کرد
[ترجمه گوگل]او یک تند تند از ناامیدی را تجربه کرد

7. Claudia felt a deep pang of sorrow for her sister.
[ترجمه ترگمان]کلودیا احساس ناراحتی شدیدی نسبت به خواهرش احساس کرد
[ترجمه گوگل]کلودیا احساس خجالت عمیق برای خواهرش داشت

8. With a pang she recalled the last time she had seen him.
[ترجمه ترگمان]این آخرین باری بود که او را دیده بود
[ترجمه گوگل]او با آخرین ضربه او آخرین بار او را دیده بود

9. She remembered with a pang of guilt that she hadn't called her mother.
[ترجمه ترگمان]او با احساس گناه به یاد آورد که او را مادرش صدا نزده بود
[ترجمه گوگل]او با عصبانیت از گناه یاد می کرد که مادرش را ندیده بود

10. Claudia felt a deep pang of sorrow for the woman.
[ترجمه ترگمان]کلودیا احساس ناراحتی شدیدی نسبت به آن زن احساس کرد
[ترجمه گوگل]کلودیا احساس غم و اندوه عمیق برای زن داشت

11. She looked at Susan and saw with a pang how tired and frail she seemed.
[ترجمه ترگمان]به سوزان نگاه کرد و با دردی شدید و ضعیف به نظر رسید
[ترجمه گوگل]او به سوزان نگاه کرد و با یک پنگ دید که چقدر خسته و ضعیف به نظر می رسید

12. She felt a little pang of jealousy.
[ترجمه ترگمان]کمی احساس حسادت می کرد
[ترجمه گوگل]او حس کمی از حسادت را احساس کرد

13. A sharp pang of guilt shot through him.
[ترجمه ترگمان]دردی شدید از احساس گناه بر او چیره شد
[ترجمه گوگل]یک ضربه شدید از گناه از طریق او شلیک شد

14. For a moment she felt a pang of guilt about the way she was treating him.
[ترجمه ترگمان]برای یک لحظه احساس گناه شدیدی نسبت به نحوه درمانش به او دست داد
[ترجمه گوگل]برای یک لحظه او احساس گناه در مورد نحوه درمان او را احساس کرد

pang of conscience

عذاب وجدان


پیشنهاد کاربران

حس ناگهانی

a sudden sharp feeling
Pangs of regret, guilt pangs

pain
annoy
vex


درد شدید و ناگهانی


کلمات دیگر: