1. his main pastime is stamp collecting
سرگرمی عمده ی او گردآوری تمبر است.
2. The so-called love, just feel lonely pastime.
[ترجمه ترگمان]عشق به اصطلاح عشق تنها احساس تنهایی می کند
[ترجمه گوگل]به اصطلاح عشق، فقط سرگرمی تنهایی را احساس کنید
3. Eating out is the national pastime in France.
[ترجمه Mahsa] بیرون غذا خوردن یک سرگرمی ( همگانی ) در فرانسه است .
[ترجمه ترگمان]بیرون خوردن، سرگرمی ملی در فرانسه است
[ترجمه گوگل]خوردن سرگرمی ملی در فرانسه است
4. Cycling is an enjoyable pastime for people of all ages.
[ترجمه ترگمان]دوچرخه سواری برای مردم تمام سنین یک سرگرمی لذتبخش است
[ترجمه گوگل]دوچرخه سواری سرگرمی لذت بخش برای افراد مختلف است
5. Gardening is a very rewarding pastime.
[ترجمه ترگمان]باغبانی یک سرگرمی بسیار باارزش است
[ترجمه گوگل]باغبانی سرگرمی بسیار جالب است
6. Learning should no longer be an elitist pastime for the chosen few.
[ترجمه ترگمان]یادگیری نباید یک سرگرمی elitist برای تعداد معدودی انتخاب شود
[ترجمه گوگل]یادگیری دیگر نباید سرگرمی نخبه ای برای چند نفر باشد
7. Fighting is a popular pastime among some of the town's boys.
[ترجمه ترگمان]جنگیدن در میان بعضی از پسرهای شهری است
[ترجمه گوگل]مبارزه سرگرمی محبوب در میان برخی از پسران شهر است
8. Do-it-yourself is the nation's most popular pastime.
[ترجمه ترگمان]انجام دهید - خودتان یکی از تفریحات بسیار محبوب ملت است
[ترجمه گوگل]آیا خودتان محبوب ترین سرگرمی کشور است
9. Painting seems to be a popular pastime - but is it an appropriate image?
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد نقاشی یک سرگرمی محبوب باشد - اما آیا این یک تصویر مناسب است؟
[ترجمه گوگل]نقاشی به نظر می رسد یک سرگرمی محبوب است - اما آیا این تصویر مناسب است؟
10. Recreational reading can be defined as a pastime by which the reader fills in time pleasantly.
[ترجمه ترگمان]خواندن تفریحی می تواند به عنوان یک سرگرمی تعریف شود که خواننده آن را با لذت پر می کند
[ترجمه گوگل]خواندن تفریحی می تواند به عنوان یک سرگرمی تعریف شود که خواننده آن را در زمان خوشحال می کند
11. Gardening is my mother's favourite pastime.
[ترجمه ترگمان]باغبانی سرگرمی مورد علاقه مادرم است
[ترجمه گوگل]باغبانی سرگرمی مورد علاقه مادرم است
12. Futile pastime: memorising the Latin names of 150 fish species when they've never even owned a goldfish.
[ترجمه ترگمان]تفریحات Futile: حفظ نام لاتین ۱۵۰ گونه ماهی در زمانی که آن ها حتی یک ماهی قرمز هم نداشته اند
[ترجمه گوگل]سرگرمی بی فایده به حفظ نام لاتین از 150 گونه ماهی زمانی که آنها هرگز حتی یک ماهی قرمز متعلق به
13. In southern Europe, shooting birds is a popular pastime.
[ترجمه ترگمان]در جنوب اروپا، شکار پرندگان یک سرگرمی رایج است
[ترجمه گوگل]در جنوب اروپا، تیراندازی پرندگان سرگرمی محبوب است
14. The pastime has many excuses, and kinship can be one.
[ترجمه ترگمان]سرگرمی خیلی عذر و بهانه دارد، و خویشاوندی هم می تواند یکی باشد
[ترجمه گوگل]سرگرمی دارای عذر بسیاری است و خویشاوندی می تواند یکی باشد
15. Discredit occurs only when an otherwise amiable pastime is perverted by the destruction of many books to glorify one.
[ترجمه ترگمان]discredit تنها زمانی رخ می دهد که یک تفریح دوست داشتنی در غیر این صورت از تخریب کتاب های بسیاری برای تجلیل از آن منحرف شود
[ترجمه گوگل]Discrediting اتفاق می افتد تنها زمانی که یک سرگرمی دوستانه در طول تخریب بسیاری از کتاب ها برای تحسین آن یکی است