کلمه جو
صفحه اصلی

pastime


معنی : سرگرمی، تفریح، ورزش، مشغولیات، کاروقت گذری
معانی دیگر : وقت گذرانی، کاروقت گذران

انگلیسی به فارسی

مشغولیات، سرگرمی، تفریح، کاروقت گذران، ورزش


سرگرمی، تفریح، ورزش، مشغولیات، کاروقت گذری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: an activity that makes the time pass pleasantly.
مترادف: diversion, game, hobby
مشابه: amusement, avocation, distraction, divertissement, entertainment, play, recreation, relaxation, sideline

- Reading and watching television are popular pastimes.
[ترجمه سعید] مطالعه و تماشای تلویزیون، سرگرمی های محبوبی هستند.
[ترجمه ترگمان] خواندن و تماشای تلویزیون، سرگرمی های محبوب است
[ترجمه گوگل] خواندن و تماشای تلویزیون ها سرگرمی های محبوب هستند
- He has little time to engage in his favorite pastimes these days.
[ترجمه ترگمان] این روزها وقت چندانی ندارد که در سرگرمی های مورد علاقه اش شرکت جوید
[ترجمه گوگل] او تا به حال کمی برای شرکت در بازی های مورد علاقه خود را در این روز است

• entertainment; recreation, amusement
a pastime is something that you do in your spare time because you enjoy it.

مترادف و متضاد

سرگرمی (اسم)
amusement, sport, game, fun, engagement, entertainment, pastime, hobby, recreation, avocation, occupation, trade, metier

تفریح (اسم)
amusement, break, play, paseo, walk, pastime, recreation, promenade, diversion, divertimento, jaunt

ورزش (اسم)
practice, exercise, play, sport, pastime, callisthenics, exercitation

مشغولیات (اسم)
pastime, hobby

کار وقت گذری (اسم)
pastime

leisure activity


Synonyms: amusement, distraction, diversion, entertainment, fun, fun and games, game, hobby, play, recreation, relaxation, sport


Antonyms: profession, task, work


جملات نمونه

1. his main pastime is stamp collecting
سرگرمی عمده ی او گردآوری تمبر است.

2. The so-called love, just feel lonely pastime.
[ترجمه ترگمان]عشق به اصطلاح عشق تنها احساس تنهایی می کند
[ترجمه گوگل]به اصطلاح عشق، فقط سرگرمی تنهایی را احساس کنید

3. Eating out is the national pastime in France.
[ترجمه Mahsa] بیرون غذا خوردن یک سرگرمی ( همگانی ) در فرانسه است .
[ترجمه ترگمان]بیرون خوردن، سرگرمی ملی در فرانسه است
[ترجمه گوگل]خوردن سرگرمی ملی در فرانسه است

4. Cycling is an enjoyable pastime for people of all ages.
[ترجمه ترگمان]دوچرخه سواری برای مردم تمام سنین یک سرگرمی لذتبخش است
[ترجمه گوگل]دوچرخه سواری سرگرمی لذت بخش برای افراد مختلف است

5. Gardening is a very rewarding pastime.
[ترجمه ترگمان]باغبانی یک سرگرمی بسیار باارزش است
[ترجمه گوگل]باغبانی سرگرمی بسیار جالب است

6. Learning should no longer be an elitist pastime for the chosen few.
[ترجمه ترگمان]یادگیری نباید یک سرگرمی elitist برای تعداد معدودی انتخاب شود
[ترجمه گوگل]یادگیری دیگر نباید سرگرمی نخبه ای برای چند نفر باشد

7. Fighting is a popular pastime among some of the town's boys.
[ترجمه ترگمان]جنگیدن در میان بعضی از پسرهای شهری است
[ترجمه گوگل]مبارزه سرگرمی محبوب در میان برخی از پسران شهر است

8. Do-it-yourself is the nation's most popular pastime.
[ترجمه ترگمان]انجام دهید - خودتان یکی از تفریحات بسیار محبوب ملت است
[ترجمه گوگل]آیا خودتان محبوب ترین سرگرمی کشور است

9. Painting seems to be a popular pastime - but is it an appropriate image?
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد نقاشی یک سرگرمی محبوب باشد - اما آیا این یک تصویر مناسب است؟
[ترجمه گوگل]نقاشی به نظر می رسد یک سرگرمی محبوب است - اما آیا این تصویر مناسب است؟

10. Recreational reading can be defined as a pastime by which the reader fills in time pleasantly.
[ترجمه ترگمان]خواندن تفریحی می تواند به عنوان یک سرگرمی تعریف شود که خواننده آن را با لذت پر می کند
[ترجمه گوگل]خواندن تفریحی می تواند به عنوان یک سرگرمی تعریف شود که خواننده آن را در زمان خوشحال می کند

11. Gardening is my mother's favourite pastime.
[ترجمه ترگمان]باغبانی سرگرمی مورد علاقه مادرم است
[ترجمه گوگل]باغبانی سرگرمی مورد علاقه مادرم است

12. Futile pastime: memorising the Latin names of 150 fish species when they've never even owned a goldfish.
[ترجمه ترگمان]تفریحات Futile: حفظ نام لاتین ۱۵۰ گونه ماهی در زمانی که آن ها حتی یک ماهی قرمز هم نداشته اند
[ترجمه گوگل]سرگرمی بی فایده به حفظ نام لاتین از 150 گونه ماهی زمانی که آنها هرگز حتی یک ماهی قرمز متعلق به

13. In southern Europe, shooting birds is a popular pastime.
[ترجمه ترگمان]در جنوب اروپا، شکار پرندگان یک سرگرمی رایج است
[ترجمه گوگل]در جنوب اروپا، تیراندازی پرندگان سرگرمی محبوب است

14. The pastime has many excuses, and kinship can be one.
[ترجمه ترگمان]سرگرمی خیلی عذر و بهانه دارد، و خویشاوندی هم می تواند یکی باشد
[ترجمه گوگل]سرگرمی دارای عذر بسیاری است و خویشاوندی می تواند یکی باشد

15. Discredit occurs only when an otherwise amiable pastime is perverted by the destruction of many books to glorify one.
[ترجمه ترگمان]discredit تنها زمانی رخ می دهد که یک تفریح دوست داشتنی در غیر این صورت از تخریب کتاب های بسیاری برای تجلیل از آن منحرف شود
[ترجمه گوگل]Discrediting اتفاق می افتد تنها زمانی که یک سرگرمی دوستانه در طول تخریب بسیاری از کتاب ها برای تحسین آن یکی است

His main pastime is stamp collecting.

سرگرمی عمده‌ی او گردآوری تمبر است.


پیشنهاد کاربران

سرگرمی

اسم:
an activity that someone does regularly for enjoyment rather than work; a hobby. یک فعالیت که فرد به طور منظم برای لذت بردن به جای کار کار می کند. یک سرگرمی. ( از خوردن و دیدن و گردش کردن و . . . . )
"his favourite pastimes were shooting and golf""سرگرمی های مورد علاقه او تیراندازی و گلف"


کلمات دیگر: