کلمه جو
صفحه اصلی

obstructive


معنی : مسدود کننده، اشکاتراش
معانی دیگر : بند آور، جلو گیر، گیر انداز، مانع آفرین، بازدارنده

انگلیسی به فارسی

مسدود کننده، اشکاتراش


انگلیسی به انگلیسی

• interfering, impeding, hindering; blocking, clogging (medical)
someone who is obstructive deliberately causes difficulties for other people.

مترادف و متضاد

مسدود کننده (صفت)
obstructive

اشکاتراش (صفت)
obstructive

جملات نمونه

1. She's being downright difficult and obstructive.
[ترجمه ترگمان]او کام لا مشکل و obstructive است
[ترجمه گوگل]او دشوار و انسداد است

2. Mr Smith was obstructive and refused to follow correct procedure.
[ترجمه ترگمان]آقای اسمیت مزاحم بود و از پیروی از روش درست خودداری کرد
[ترجمه گوگل]آقای اسمیت انسداد ناپذیر بود و از انجام درست روش اجتناب کرد

3. In the cases of chronic obstructive lung disease, if a young person gives up smoking, their lung function will improve.
[ترجمه ترگمان]در موارد بیماری های مزمن ریوی، اگر فرد جوان سیگار بکشد، عملکرد ریه آن ها بهبود خواهد یافت
[ترجمه گوگل]در موارد بیماری مزمن انسدادی ریه، اگر یک جوان به مصرف سیگار بیفتد، عملکرد ریه آنها بهبود خواهد یافت

4. Obstructive symptoms then resulted in a further small bowel resection but he did not achieve remission despite prednisolone.
[ترجمه ترگمان]علائم obstructive پس از آن به روده کوچک دیگری منجر شد اما با وجود prednisolone به بهبودی دست نیافت
[ترجمه گوگل]علائم انسداد ناشی از رزکسیون روده کوچکتر بود اما با وجود پردنیزولون، او بهبودی نداشت

5. Such premature publicity could make her positively obstructive instead of merely difficult.
[ترجمه ترگمان]این شهرت زود سبب می شد که her به جای مشکل از کار درآید
[ترجمه گوگل]چنین تبلیغاتی زودرس می تواند به جای آنکه دشوار باشد، به طور مثبت مانع آن می شود

6. Underlying obstructive coronary artery disease was not excluded by angiography.
[ترجمه ترگمان]بیماری عروق کرونری اصلی از آنژیوگرافی خارج نشده است
[ترجمه گوگل]آنژیوگرافی با انحصار بیماری عروق کرونر تحت تأثیر قرار نمی گیرد

7. In most cases, the alkaline phosphatase value in obstructive jaundice is higher than in intrahepatic jaundice.
[ترجمه ترگمان]در بیشتر موارد، مقدار فسفر آلکالین در یرقان مزاحم بیشتر از یرقان intrahepatic است
[ترجمه گوگل]در بیشتر موارد، مقدار قلیایی فسفاتاز در زردی انسدادی بیشتر از زردی داخل ادراری است

8. Local councillors can be quite obstructive to new ventures by farmers.
[ترجمه ترگمان]اعضای شورای محلی می توانند به طور کاملا مزاحم فعالیت های اقتصادی جدید توسط کشاورزان شوند
[ترجمه گوگل]شورای محلی می تواند کشاورزان را به سرمایه گذاری های جدیدی متمایل کند

9. It was ludicrously swollen, unnecessarily big and wholly obstructive to anything that looked like a new idea.
[ترجمه ترگمان]مضحک بود، بی آن که بی خود و بی جهت از هر چیزی که به نظر تازه می آمد، مسدود شده بود
[ترجمه گوگل]این به طرز وحشیانه ای متورم شده بود، به طور غیرمعمول بزرگ و کاملا مانع هر چیزی که به نظر ایده جدیدی بود

10. Respirations a. obstructive airway disease b. Cheyne-Stokes respirations
[ترجمه ترگمان]respirations a بیماری مجاری تنفسی (b) Cheyne - استوک respirations
[ترجمه گوگل]تناسب اندام a بیماری بیهوشی انسدادی b تنفس شین-استوکس

11. The socialists were accused of being obstructive and delaying the decision-making process.
[ترجمه ترگمان]سوسیالیست ها به مزاحم بودن و به تاخیر انداختن روند تصمیم گیری متهم شده بودند
[ترجمه گوگل]سوسیالیست ها متهم به انسداد و فرآیند تصمیم گیری شدند

12. The duration of obstructive symptoms varied widely with a range from a few weeks to several years.
[ترجمه ترگمان]مدت علائم مزاحم در گستره وسیعی از چند هفته تا چند سال متغیر بود
[ترجمه گوگل]مدت زمان علائم انسدادی به طور گسترده ای با دامنه ای از چند هفته تا چند سال متفاوت بود

13. Patients presenting with obstructive jaundice caused by bile duct stricture may be managed by either surgery or stenting.
[ترجمه ترگمان]بیمارانی با یرقان مزاحم که توسط مجاری صفراوی ایجاد می شوند ممکن است توسط جراحی و یا جراحی مدیریت شوند
[ترجمه گوگل]بیمارانی که با زردی انسدادی ایجاد شده توسط استریج مجرای صفراوی می توانند با عمل جراحی یا استنت گذاری کنترل شوند

14. To adopt a militant, uncooperative or obstructive approach may gain publicity, not all of which will be good.
[ترجمه ترگمان]اتخاذ یک رویکرد ستیزه جو، uncooperative یا بازدارنده ممکن است باعث شهرت شود، نه همه اینها خوب خواهد بود
[ترجمه گوگل]برای اتخاذ رویکرد شبهنظامی، ناسازگار یا انسداد ممکن است تبلیغاتی را به دست آورد، نه همه آن ها خوب خواهد بود

پیشنهاد کاربران

مخلّ

انسدادی

1. This is where the industry is being deliberately obstructive, holding Britain back in the meantime.
این جایی است که صنعت به طور عمدی مانع ایجاد می کند و انگلیس را در این بین عقب نگه می دارد.
2. Our patient presented with obstructive jaundice and had a large mucosal mass located in the midportion of the common bile duct.
بیمار ما با زردی انسدادی روبرو شد و دارای توده مخاطی زیادی بود که در قسمت وسطی مجرای صفراوی مشترک قرار داشت.
3. It was and is reasonable to hold that Burke was deliberately and knowingly obstructive of the tribunal's work.
معقول و منطقی بود که ادعا کنیم بورک عمداً و آگاهانه مخل کار دادگاه شده است.

Obstructive= انسدادی، مانع، مخل



کلمات دیگر: