معنی : مرکز فرماندهی، مرکز عصبی
معانی دیگر : (کالبد شناسی) پی گروه (دسته ی عصب که کار بخصوصی انجام می دهند مثلا نفس کشیدن)
nerve center
معنی : مرکز فرماندهی، مرکز عصبی
معانی دیگر : (کالبد شناسی) پی گروه (دسته ی عصب که کار بخصوصی انجام می دهند مثلا نفس کشیدن)
انگلیسی به فارسی
مرکز عصبی، (مجازا) مرکز فرماندهی
مرکز عصب، مرکز عصبی، مرکز فرماندهی
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a group of closely connected nerve cells that performs a particular function.
• (2) تعریف: a center of power, control, or authority.
• مشابه: center
• مشابه: center
• group of nerve cells that work together to control a specific sense or bodily activity; center of business, control center, headquarters
مترادف و متضاد
مرکز فرماندهی (اسم)
headquarters, nerve center
مرکز عصبی (اسم)
nerve center
center of activity
Synonyms: HQ, command post, control center, core, epicenter, esoteric reality, focal point, focus, ganglion, headquarters, heart, hotbed, hub, inner reality, intrinsic reality, switchboard, vital center, vital principle
کلمات دیگر: