کلمه جو
صفحه اصلی

obtrude


معنی : مزاحم شدن، جسارت کردن، بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
معانی دیگر : بیرون زدن، ورقلمبیدن، بیرون جستن، بیرون دادن، در آوردن، تحمیل کردن، سر بار کردن یا شدن، متحمل شدن بر

انگلیسی به فارسی

بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن، مزاحم شدن، متحمل شدن بر، جسارت کردن


متوقف کردن، مزاحم شدن، جسارت کردن، بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: obtrudes, obtruding, obtruded
(1) تعریف: to thrust or force (oneself, one's concerns, or one's opinions) on another or others without being asked.
مترادف: foist, impose, thrust
مشابه: force, intrude, push

- I wish he would not obtrude his opinions on us; if we want his opinion, we'll ask for it.
[ترجمه ترگمان] کاش به ما اجازه نمی داد که عقاید خود را به ما تحمیل کند؛ اگر نظر او را بخواهیم، ما از آن درخواست خواهیم کرد
[ترجمه گوگل] من آرزو می کنم او نظرات خود را بر ما تحمیل کند؛ اگر نظر خود را می خواهیم خواهیم پرسید

(2) تعریف: to stick or push out; cause to protrude.
مترادف: poke, protrude, thrust
مشابه: push
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: obtruder (n.), obtrusion (n.)
• : تعریف: to thrust or push forward; force oneself upon others.
مترادف: impose, intrude
مشابه: butt in, cut in, encroach, interfere, interrupt, meddle, poke, presume, thrust

• thrust outward; force (oneself or one's opinion on others); interrupt; invade
when something obtrudes or when you obtrude it, it becomes noticeable in an undesirable way; a formal use.
if an object obtrudes, it sticks out.

مترادف و متضاد

مزاحم شدن (فعل)
annoy, intromit, trouble, disturb, intrude, buttonhole, obtrude, perturb

جسارت کردن (فعل)
obtrude

بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن (فعل)
obtrude

جملات نمونه

1. rain forced us to obtrude ourselves upon them
باران ما را مجبور کرد که سر بار آنها بشویم.

2. I'm sorry to obtrude on you at such a time.
[ترجمه ترگمان]متاسفم که مزاحم شما شدم
[ترجمه گوگل]من متاسفم که در چنین زمانی به شما حمله می کنم

3. I don't want to obtrude upon/on her privacy.
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم به خاطر حریم خصوصی او مزاحمت ایجاد کنم
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم بر حریم خصوصی اش محاصره کنم

4. He didn't want to obtrude on her privacy.
[ترجمه ترگمان]او نمی خواست مزاحم حریم خصوصی او شود
[ترجمه گوگل]او نمی خواست به حریم خصوصی او متوسل شود

5. Popper insists that neither facts nor hypotheses simply obtrude themselves.
[ترجمه ترگمان]Popper اصرار دارد که نه حقایق و نه فرضیات به سادگی خودشان را آزار می دهند
[ترجمه گوگل]پوپر تأکید می کند که نه حقایق و نه فرضیه ها به سادگی خودشان را متزلزل می کنند

6. He persists in obtrude himself despite our effort to get rid of him.
[ترجمه ترگمان]با وجود تلاش ما، سعی می کند از شر او خلاص شود
[ترجمه گوگل]با وجود تلاش ما برای خلاص شدن از او، او همچنان از خود پرسیده است

7. Don't obtrude your ideas upon others.
[ترجمه ترگمان]مزاحم افکار دیگران نشو
[ترجمه گوگل]ایده های خود را به دیگران تحمیل نکنید

8. You had better not obtrude your opinions on [ upon ] others.
[ترجمه ترگمان]بهتر است بیش از پیش به عقاید خود ادامه بدهید
[ترجمه گوگل]شما بهتر بود که نظرات خود را در مورد دیگران تحمل نکنید

9. You have better not obtrude your opinion upon others.
[ترجمه ترگمان]بهتر است بیش از این موضوع را بر دیگران تحمیل نکنی
[ترجمه گوگل]شما بهتر از دیگران نیستید

10. Don't obtrude your opinions on others.
[ترجمه ترگمان]مزاحم عقاید دیگران نشو
[ترجمه گوگل]نظرات خود را در مورد دیگران متوقف نکنید

11. There are facts which I would not obtrude upon a child.
[ترجمه ترگمان]حقایق دیگری وجود دارد که من بیش از این مزاحم یک بچه نخواهم شد
[ترجمه گوگل]واقعیت هایی وجود دارد که نمی توانم روی یک کودک متوسل شود

12. It is unwise for an outsider to obtrude his opinions into a family quarrel.
[ترجمه ترگمان]برای یک غریبه که احساسات خود را در یک نزاع خانوادگی تشدید می کند، کار عاقلانه ای نیست
[ترجمه گوگل]برای بیگانه ای غیرممکن است که نظراتش را به یک نزاع خانوادگی سوق دهد

13. A 40 watt bulb would be quite sufficient and would not obtrude.
[ترجمه ترگمان]یک لامپ ۴۰ وات به طور کامل کافی است و باعث روشن شدن شما نخواهد شد
[ترجمه گوگل]یک لامپ 40 وات کاملا کافی است و نمی تواند مانع شود

14. The existing caravans, and particularly the new brick and stone built communal facilities already obtrude unacceptably into the landscape.
[ترجمه ترگمان]کاروان های موجود و به خصوص ساختمان های آجری و سنگی که ساختمان های عمومی ساخته بودند، قبلا به طور غیرقابل قبولی به منظره نگاه می کردند
[ترجمه گوگل]کاروان های موجود، و به ویژه آجری جدید و سنگ ساخته شده تاسیسات عمومی، قبلا به چشم پوشی غیر قابل قبول مانده است

The snail slowly obtruded his tentacle.

حلزون آهسته‌آهسته شاخک خود را بیرون داد.


Rain forced us to obtrude ourselves upon them.

باران ما را مجبور کرد که سربار آن‌ها بشویم.


He is used to obtruding his opinions.

او عادت دارد که عقاید خود را تحمیل بکند.


پیشنهاد کاربران

جسارت کردن، مزاحم شدن

مثلا عقاید و باورهای خود رو توی چشم بقیه کردن


کلمات دیگر: