1. He was almost neurotic about being followed.
[ترجمه مجتبی پیرانی] او توهم زده بود/خیلی استرس داشت که دارن دنبالش میکنن
[ترجمه ترگمان]اون تقریبا نگران این بود که کسی تعقیبش کنه
[ترجمه گوگل]او در مورد پیروی از تقریبا روان شناسی بود
2. He seemed a neurotic, self-obsessed man.
[ترجمه ترگمان]اون آدم عصبی و خودخواه به نظر میومد
[ترجمه گوگل]او به نظر میرسید یک مرد روانپزشکی و خودساخته بود
3. The children of overprotective parents are sometimes rather neurotic.
[ترجمه مجتبی پیرانی] بچه های والدینِ خیلی محتاط/سخت گیر/حساس، بعضی وقتا نسبتا استرسی/عصبی هستند
[ترجمه ترگمان]کودکانی که از والدین مراقبت می کنند گاهی کمی عصبی و عصبی هستند
[ترجمه گوگل]فرزندان والدین بیش از اندازه والدین گاهی اوقات روان شناختی هستند
4. She accused him of being a neurotic.
[ترجمه ترگمان]او را متهم به عصبی بودن کرد
[ترجمه گوگل]او او را به عنوان یک روان رنجور متهم کرد
5. She's neurotic about switching lights off at home to save electricity.
[ترجمه ترگمان]او عصبی است در مورد چراغ ها در خانه برای صرفه جویی در برق
[ترجمه گوگل]او در مورد تغییر دادن نور در خانه برای صرفه جویی در مصرف برق، بی ربط است
6. She's neurotic about her weight - she weighs herself three times a day.
[ترجمه مجتبی پیرانی] او درمورد وزنش خیلی حساس/استرسیه_ روزی سه بار وزن کِشی میکنه
[ترجمه ترگمان]او در مورد وزنش عصبی است - او سه بار روی خودش سنگینی می کند
[ترجمه گوگل]او در مورد وزنش بی پروایی است - او سه بار در روز وزن می کند
7. She became neurotic about keeping the house clean.
[ترجمه ترگمان]نگران این بود که خانه را تمیز نگه دارد
[ترجمه گوگل]در مورد نگهداری خانه تمیز باقی ماند
8. Nothing is more distracting than a neurotic boss.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز بیشتر از یک رئیس عصبی حواس پرت کننده نیست
[ترجمه گوگل]هیچ چیزی بیشتر از یک رئیس نئوپلا مکتیو منحرف نمی شود
9. They are purely private means devised by the neurotic to achieve what is achieved in society by collective effort.
[ترجمه ترگمان]آن ها صرفا به وسیله the برای رسیدن به چیزی که در جامعه به وسیله تلاش جمعی به دست می آید، طراحی شده اند
[ترجمه گوگل]آنها صرفا وسیله ای خصوصی هستند که توسط روان نژندی برای رسیدن به آنچه که در جامعه با تلاش جمعی به دست می آید، طراحی شده است
10. A modest negative association was found between neurotic symptoms and availability of attachment and social integration.
[ترجمه ترگمان]یک ارتباط منفی متوسط بین علایم عصبی و در دسترس بودن پیوند و پیوستگی اجتماعی یافت شد
[ترجمه گوگل]ارتباط معکوس بین علائم عصبی و دسترسی به دلبستگی و ادغام اجتماعی یافت شده است
11. He was a shy, neurotic man who found it difficult to make friends.
[ترجمه مجتبی پیرانی] او یک مرد خجالتی و استرسی بود که دوست پیداکردن براش مشکل بود
[ترجمه ترگمان]اون یه مرد عصبی و عصبی بود که این مشکل رو پیدا کرد که دوست پیدا کنه
[ترجمه گوگل]او مرد خجالتی و روان نویسی بود که دوستانش را دشوار ساخت
12. The best producers are cutthroat, competitive, and often neurotic and paranoid.
[ترجمه ترگمان]بهترین تولید کننده، cutthroat، رقابتی و اغلب عصبی و بدبین هستند
[ترجمه گوگل]بهترین تولیدکنندگان، سر و صدا، رقابتی و اغلب روان و پارانوئید هستند
13. Pop is hysteria, a neurotic symptom of what may well be the last days of Western capitalism.
[ترجمه ترگمان]پاپ هیستری است، یک نشانه عصبی از آنچه ممکن است آخرین روزه ای سرمایه داری غرب باشد
[ترجمه گوگل]پاپ هیستری است، نشانه ای عصبی از آنچه ممکن است روزهای آخر سرمایه داری غربی باشد
14. Some of these are disruptive and maladaptive or neurotic, and as a result they have been closely studied.
[ترجمه ترگمان]برخی از اینها مخرب و ناسازگاران یا عصبی هستند، و در نتیجه آن ها به شدت مورد مطالعه قرار گرفته اند
[ترجمه گوگل]بعضی از اینها مخرب و ناسازگار یا روان شناختی هستند و در نتیجه آنها از نزدیک مورد مطالعه قرار گرفته اند
15. Burnout often results from a neurotic compulsion to give it all away.
[ترجمه ترگمان]عصبی بودن اغلب منجر به یک اجبار عصبی برای رها کردن همه چیز می شود
[ترجمه گوگل]سوختگی اغلب ناشی از اجباری ناخوشایند است تا همه آن را دور بزنند