کلمه جو
صفحه اصلی

noon


معنی : ظهر، نیم روز، وسط روز
معانی دیگر : ساعت دوازده در روز، اوج (اوگ)، ذروه، حد اعلی، وابسته به ظهر، ظهری، ظهرانه، نیمروزی، نیمروزین، (نادر) نیمه شب (فقط بدین صورت: نصف شب noon of night)

انگلیسی به فارسی

نیمروز، ظهر، وسط روز


ظهر، نیم روز، وسط روز


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: twelve o'clock in the daytime; midday.

• midday; 12:00 p.m., twelve o'clock in the daytime
of noontime; occurring at twelve o'clock in the daytime
noon is twelve o'clock in the middle of the day.

مترادف و متضاد

ظهر (اسم)
dorsum, dinner hour, noon, midday, noonday, dinnertime, meridian, noontide

نیم روز (اسم)
south, noon, midday, meridian, noontime, noontide

وسط روز (اسم)
noon, noonday

the middle of a day


Synonyms: apex, high noon, meridian, midday, noonday, noontide, noontime, twelve noon, twelve o’clock


Antonyms: midnight


جملات نمونه

1. noon meal
خوراک ظهر،ظهرانه،نهار

2. noon prayer
دعای ظهر

3. from noon to dewy eve
(جان میلتون) از نیمروز تا شبانگاه پر ژاله

4. from noon to midnight
از ظهر تا نیمه شب

5. high noon
سر ظهر

6. the noon of his life
اوج زندگی او

7. at the noon of his power
در اوج قدرت او

8. shortly before noon
کمی پیش از ظهر

9. he left before noon
پیش از ظهر رفت.

10. he goes hungry until noon
او تا ظهر ناشتا می ماند.

11. her death occurred around noon
مرگ او حدود ظهر اتفاق افتاد.

12. staying in bed until noon was a luxury that she could seldom enjoy
تا ظهر در بستر ماندن لذتی بود که به ندرت از آن متمتع می شد.

13. take one pill at noon and one at night
یک قرص ظهر و یک قرص شب بخورید.

14. he arrived a little before noon
او کمی پیش از ظهر وارد شد.

15. my class starts at twelve noon
کلاس من ساعت دوازده نیمروز آغاز می شود.

16. the first train leaves at noon
اولین قطار هنگام ظهر حرکت می کند.

17. three pills a day: morning, noon and evening
روزی سه قرص: صبح و ظهر و شب

18. they won the top of the hill by noon
تا ظهر به سر تپه دست یافتند.

19. We reached the summit at noon.
[ترجمه ترگمان]ما ظهر به قله رسیدیم
[ترجمه گوگل]ما در ظهر به قله رسیدیم

20. It was almost noon when the meeting adjourned.
[ترجمه ترگمان]تقریبا ظهر بود که جلسه به تعویق افتاد
[ترجمه گوگل]تقریبا ظهر بود وقتی جلسه متوقف شد

21. We'll reserve the ticket for you till tomorrow noon.
[ترجمه ترگمان]این بلیط را تا فردا ظهر ذخیره می کنیم
[ترجمه گوگل]بلیط برای شما تا فردا بعد از ظهر است

22. The accident happened before noon.
[ترجمه ترگمان]تصادف قبل از ظهر اتفاق افتاد
[ترجمه گوگل]حادثه پیش از ظهر رخ داد

23. The sun at noon thawed the snow on the roof.
[ترجمه ترگمان]آفتاب ظهر برف را روی بام ذوب می کرد
[ترجمه گوگل]خورشید در ظهر برف بر روی سقف افتاد

24. The judge handed his decision down at noon.
[ترجمه ترگمان]قاضی تصمیم خود را هنگام ظهر به دادگاه داد
[ترجمه گوگل]قاضی تصمیم خود را در ظهر تحویل داد

25. We're having an open house Sunday, noon to 5pm.
[ترجمه ترگمان]ما یک خانه آزاد، ظهر تا ۵ بعد از ظهر داریم
[ترجمه گوگل]یکشنبه، بعد از ظهر تا 5 بعد از ظهر یک خانه باز داریم

26. He finally rolled out of bed at noon.
[ترجمه ترگمان]سر ظهر بالاخره از رختخواب بیرون آمد
[ترجمه گوگل]او در نهایت از تخت خارج شد

He arrived a little before noon.

او کمی پیش از ظهر وارد شد.


My class starts at twelve noon.

کلاس من ساعت دوازده نیمروز آغاز می‌شود.


Take one pill at noon and one at night.

یک قرص ظهر و یک قرص شب بخورید.


at the noon of his power

در اوج قدرت او


the noon of his life

اوج زندگی او


noon meal

خوراک ظهر، ظهرانه، نهار


noon prayer

دعای ظهر


پیشنهاد کاربران

midday

نیمروز، ظهر


کلمات دیگر: