کلمه جو
صفحه اصلی

participate


معنی : دخالت کردن، اشتراک داشتن، شریک شدن، شرکت کردن، مشارکت کردن، سهیم شدن
معانی دیگر : همباش شدن، (نادر) دارا بودن، سهیم بودن یا شدن، سهم بردن، انباز شدن

انگلیسی به فارسی

شرکت کردن، سهیم شدن، همباش شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: participates, participating, participated
مشتقات: participative (adj.), participatory (adj.), participator (n.)
• : تعریف: to take part; share (usu. fol. by "in").
مترادف: engage, join, partake, share
مشابه: associate, chip in, contribute, cooperate, enter, pitch in, pull one's weight

- How many students participate in after-school sports?
[ترجمه ترگمان] چند دانشجو در ورزش بعد از مدرسه شرکت می کنند؟
[ترجمه گوگل] چگونه بسیاری از دانش آموزان در ورزش پس از مدرسه شرکت می کنند؟
- Many local businesses are participating in the fundraising event.
[ترجمه ترگمان] بسیاری از کسب و کاره ای محلی در این رویداد جمع آوری کمک های مالی شرکت می کنند
[ترجمه گوگل] بسیاری از شرکت های محلی در رویداد جمع آوری کمک های مالی شرکت می کنند
- Why didn't you participate in the discussion?
[ترجمه ترگمان] چرا در این بحث شرکت نکردی؟
[ترجمه گوگل] چرا در بحث شرکت نکردید؟
- The event went on as planned although few invitees participated.
[ترجمه ترگمان] این رویداد به همان ترتیب که برنامه ریزی شده بود، ادامه یافت هر چند که تعداد کمی از افراد شرکت کننده در این رویداد شرکت کردند
[ترجمه گوگل] این رویداد همچنان برنامه ریزی شده بود، هرچند تعداد کمی از دعوت کنندگان شرکت کردند

• be involved, partake, take part, join in
if you participate in an activity, you take part in it.

مترادف و متضاد

دخالت کردن (فعل)
admix, interfere, participate, intromit

اشتراک داشتن (فعل)
participate, overlap, take part

شریک شدن (فعل)
participate, pool, partake

شرکت کردن (فعل)
participate, take part, partake

مشارکت کردن (فعل)
participate, take part

سهیم شدن (فعل)
participate

take part in activity


Synonyms: aid, associate with, be a participant, be a party to, be into, chip in, come in, compete, concur, cooperate, engage, engage in, enter into, get in on, get in on the act, go into, have a hand in, have to do with, join in, latch on, lend a hand, partake, perform, play, share, sit in, sit in on, strive, take an interest in, tune in


Antonyms: observe, watch


جملات نمونه

1. only amateurs can participate in some competitions
در برخی از مسابقات فقط آماتورها (غیرحرفه ای ها) اجازه ی شرکت دارند.

2. The people are demanding a chance to participate more in government.
[ترجمه ترگمان]مردم خواستار فرصتی برای مشارکت بیشتر در دولت هستند
[ترجمه گوگل]مردم خواستار فرصتی برای مشارکت بیشتر در دولت هستند

3. Other countries were invited to participate in the project.
[ترجمه ترگمان]کشورهای دیگر نیز برای شرکت در این پروژه دعوت شدند
[ترجمه گوگل]کشورهای دیگر برای شرکت در این پروژه دعوت شدند

4. Several experts will participate as technical advisers.
[ترجمه ترگمان]چندین متخصص به عنوان مشاوران فنی شرکت خواهند کرد
[ترجمه گوگل]چندین کارشناس به عنوان مشاور فنی شرکت خواهند کرد

5. You may well participate with us in our gains.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید با ما در gains مشارکت کنید
[ترجمه گوگل]شما ممکن است با ما در دستاوردهای ما شرکت کنید

6. Did you participate in this discussion?
[ترجمه ترگمان]آیا تو در این بحث شرکت داشتی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما در این بحث شرکت کردید؟

7. I doubt whether he will want to participate.
[ترجمه ترگمان]شک دارم که او بخواهد شرکت کند
[ترجمه گوگل]من شک دارم که آیا می خواهد شرکت کند

8. They expected him to participate in the ceremony.
[ترجمه ترگمان]آن ها انتظار داشتند که او در این مراسم شرکت کند
[ترجمه گوگل]آنها انتظار داشتند که در مراسم شرکت کنند

9. We want to encourage students to participate fully in the running of the college.
[ترجمه ترگمان]ما می خواهیم دانشجویان را به مشارکت کامل در اداره کالج تشویق کنیم
[ترجمه گوگل]ما می خواهیم دانش آموزان را تشویق کنیم که به طور کامل در اجرای کالج شرکت کنند

10. Everyone in the class is expected to participate actively in these discussions.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که هر کسی در کلاس به طور فعال در این بحث ها شرکت کند
[ترجمه گوگل]انتظار میرود که هر کس در این کلاس فعالانه در این بحثها شرکت کند

11. They will have the opportunity to participate actively in the decision-making process.
[ترجمه ترگمان]آن ها فرصت شرکت فعال در فرآیند تصمیم گیری را خواهند داشت
[ترجمه گوگل]آنها فرصت دارند تا به طور فعال در روند تصمیم گیری شرکت کنند

12. They welcomed the opportunity to participate fully in the life of the village.
[ترجمه ترگمان]آن ها از این فرصت برای شرکت کامل در زندگی روستا استقبال کردند
[ترجمه گوگل]آنها از این فرصت برای مشارکت کامل در زندگی روستا استقبال کردند

13. I hope everyone will participate in this discussion.
[ترجمه ترگمان]امیدوارم که همه در این بحث شرکت کنند
[ترجمه گوگل]امیدوارم همه در این بحث شرکت کنند

14. His poems participate of the nature of satire.
[ترجمه ترگمان]اشعار او در هجو طبع هجو قرار دارند
[ترجمه گوگل]اشعار او از طبیعت طنز استفاده می کنند

He too participated in our discussions.

او هم در گفت‌وگوهای ما شرکت کرد.


Her participation in the activities of the club.

شرکت او در فعالیت‌های باشگاه.


پیشنهاد کاربران

مشارکت کردن

take part

شرکت کردن

شرکت کردن
It is necessary to participate in this online course
ضروری است که در این دوره ی آنلاین شرکت کنید 🏬🏬🏬

شرکت کردن، مشارکت داشتن

شرکت کردن مشاکرت


شرکت کردن
اگه دوست داشتید لایک کنید ❤

نقش داشتن

حاضر شدن، حضور داشتن

Can i paticipate in the final exam?
ایا میتوانم من در امتحان پایانی شرکت کنم
( شرکت کردن میشه )


کلمات دیگر: