کلمه جو
صفحه اصلی

pant


معنی : ضربان، تپش، نفس نفس زدن، نفس نفس زدن، تند نفس کشیدن، دم کشیدن، ضربان داشتن
معانی دیگر : (در اثر دویدن و غیره) نفس نفس زدن، هن هن کردن، تاسیدن، خفیدن، له له زدن، رخیدن، (با: for یا after - شدیدا) خواستن، آرزو کردن، (مثلا مانند لوکوموتیو) متناوبا دود (یا بخار و غیره) دادن، دمیدن، نفس زنان گفتن، (قلب و غیره) تند زدن، تند تپیدن، نفس نفس، تاسش، تپش (تند)، رجوع شود به: pants، ضربان داشتن قلب و غیره

انگلیسی به فارسی

نفس نفس زدن، تند نفس کشیدن، دم کشیدن، ضربان داشتن(قلب و غیره)، ضربان، تپش


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: pants, panting, panted
(1) تعریف: to breathe in rapid short gasps, as after hard exercise.
مترادف: gasp, huff, puff
مشابه: wheeze

(2) تعریف: to yearn or have a desperate desire.
مترادف: ache, long, pine, yearn
مشابه: burn, crave, drool, hanker, hunger, languish, lust, thirst

- he panted for her love and favor
[ترجمه ترگمان] به خاطر عشق و محبت نفس نفس می زد
[ترجمه گوگل] او برای عشق و علاقه اش مینشست

(3) تعریف: to pulsate quickly and strongly.
مترادف: pulsate, pulse
مشابه: beat, flutter, palpitate, pitapat, throb
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to utter in a gasping manner.
مترادف: gasp
مشابه: wheeze

- He panted a hello as he ran past us.
[ترجمه ترگمان] وقتی از کنار ما رد شد، نفس نفس می زد
[ترجمه گوگل] او به ما سلام کرد
اسم ( noun )
مشتقات: pantingly (adv.)
• : تعریف: a short, rapid breath; gasp.
مترادف: gasp
مشابه: breath, puff, wheeze

• fast heavy breathing
breathe heavily; crave, long, yearn
pants are a piece of underwear with two holes to put your legs through and elastic around the top.
in american english, trousers are referred to as pants.
if you pant, you breathe quickly and loudly, because you have been doing something energetic.

مترادف و متضاد

gasp for air


ضربان (اسم)
beat, pulse, beating, throb, pulsation, pant, ictus, pitter-patter, tick-tack

تپش (اسم)
flurry, oscillation, beat, palpitation, pulse, throb, pulsation, pant, pump, tremor, ictus, tremour, pitter-patter

نفس نفس زدن (اسم)
pant

نفس نفس زدن (فعل)
pant, gasp

تند نفس کشیدن (فعل)
pant

دم کشیدن (فعل)
pant

ضربان داشتن (فعل)
pant

Synonyms: be out of breath, blow, breathe, chuff, gulp, heave, huff, palpitate, puff, snort, throb, wheeze, whiff, wind


long for


Synonyms: ache, aim, aspire, covet, crave, desire, hunger, lust, pine, sigh, thirst, want, wish, yearn


Antonyms: despise


جملات نمونه

1. pant legs
پاچه های شلوار

2. She was wearing dark blue pants and a white sweater.
[ترجمه ترگمان]شلوار آبی تیره پوشیده بود و یک بلوز سفید پوشیده بود
[ترجمه گوگل]او شلوار آبی تیره و ژاکت سفید پوشانده بود

3. You can't wear the red pants.
[ترجمه ترگمان]نباید شلوار قرمز بپوشی
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید شلوار قرمز را بپوشید

4. Mr. Jay wears the pants in that family.
[ترجمه ترگمان] آقای \"جی\" شلوار اون خانواده رو پوشیده
[ترجمه گوگل]آقای جی شلوار را در آن خانواده می پوشد

5. He came in panting after running up the steps.
[ترجمه ترگمان]پس از آن که از پله ها بالا دوید، نفس نفس زنان به درون آمد
[ترجمه گوگل]او بعد از انجام مراحل به تنفس آمد

6. George puffed and panted and he tried to keep up.
[ترجمه ترگمان]جورج نفس نفس می زد و نفس نفس می زد و سعی می کرد ادامه بدهد
[ترجمه گوگل]جورج نفوذ کرد و مشتاقانه تلاش می کرد

7. They came panting up to his door with their unwieldy baggage.
[ترجمه ترگمان]آن ها با قدم های سنگین و سنگین خود به طرف در آمدند
[ترجمه گوگل]آنها با غنچه های غول پیکر خود را به سمت در آمدند

8. I put on my bra and pants.
[ترجمه ترگمان] سینه و شلوارم رو پوشیدم
[ترجمه گوگل]من سینه بند و شلوارم را گذاشتم

9. He was panting when he reached the top of the hill.
[ترجمه ترگمان]وقتی به بالای تپه رسید نفس نفس می زد
[ترجمه گوگل]هنگامی که او به بالای تپه رسید، تنفس کرد

10. Bell-bottomed pants are out of fashion now.
[ترجمه ترگمان]شلوار - الان دیگه مد شده
[ترجمه گوگل]شلوار بلوز پایین اکنون مد شده است

11. Do we have to watch this pants programme?
[ترجمه ترگمان]آیا ما باید این برنامه شلوار را تماشا کنیم؟
[ترجمه گوگل]آیا ما باید این برنامه شلوار را تماشا کنیم؟

12. His pants rose a full three inches off his shoes.
[ترجمه ترگمان]شلوارش سه اینچ با کفش های او فاصله داشت
[ترجمه گوگل]شلوار او یک عدد پر از کفش هایش بود

13. The serf pant along behind his master's horse.
[ترجمه ترگمان]خدمتکار از پشت اسب اربابش به نفس نفس افتاد
[ترجمه گوگل]خدمتکار پشت سر اسب استاد او

14. She was panting with the effort of carrying the suitcase.
[ترجمه ترگمان]او با تلاش برای حمل چمدان به نفس نفس افتاده بود
[ترجمه گوگل]او با تلاش برای حمل چمدان تنفس کرد

15. He was panting for breath.
[ترجمه ترگمان]نفس نفس می زد
[ترجمه گوگل]او نفس نفس زد

The runners were panting for a few minutes after the race.

دوندگان تا چند دقیقه بعد از مسابقه نفس‌نفس می‌زدند.


It was so hot that dogs were panting.

هوا آن‌قدر گرم بود که سگ‌ها له‌له می‌زدند.


He pants for fame.

او دلش برای شهرت لک زده است.


The old train panted up the hill.

قطار قدیمی پت‌پت‌کنان از تپه بالا رفت.


He panted out his message and collapsed.

نفس‌زنان پیام خود را گفت و نقش بر زمین شد.


پیشنهاد کاربران

نفس نفس زدن ضربان داشتن

شلوار

pant for something
به خاطر چیزی نفس نفس زدن ( یعنی اون چیز رو زیاد میخواد )
he came in panting for a cup of tea.

نفس نفس زدن


کلمات دیگر: